فئودور داستایفسکی
بیوگرافی فئودور داستایوفسکی
فئودور داستایفسکی، با نام کامل فئودور میخاییلوویچ داستایوفسکی، نویسندهی اهل روسیه و یکی از تاثیرگذارترین رماننویسان جهان است که در طول زندگیاش در زادگاه خود بسیار مشهور بود و اکنون نیز در جهان کمتر کسی او را نمیشناسد. در رمانهای او درکی عمیق نسبت به چگونگی کارکرد ذهن انسان و همچنین مسائل پیچیدهی روانی به چشم میخورد. نفوذ روانشناختی نوشتههای داستایفسکی به تاریکترین حفرههای روح انسانها، تاثیری بیسابقه بر ادبیات قرن بیستم گذاشت، تا جایی که بسیاری او را یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات میخوانند. تخصص او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونهای که منجر به جنون، قتل و خودکشی میشود و همچنین در کشف احساساتی مانند تحقیر، خودویرانگری، سلطهی ظالمانه و خشم قاتل منجر به تصویرسازیهایی در رمانهایش شده که آنها را در دل تاریخ ادبیات ماندگار کردهاند.
علت آنکه داستایوفسکی در زمرهی بهترین رماننویسان جهان جای گرفته، آن است که بسیاری از ژانرهای ادبیات مانند مدرنیسم ادبی، اگزیستانسیالیسم و مکاتب متعددی از روانشناسی، الهیات و نقد ادبی پس از داستایوفسکی تحت تاثیر نوشتههای او واقع شدند. آثار داستایوفسکی اغلب پیشگویانه خوانده میشوند، زیرا بسیاری از پیشبینیهای او در رابطه با رفتار انقلابیون روسیه در صورت به قدرت رسیدن بسیار دقیق هستند.
داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانوادهای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزشهای نظامی میدید، اما خودش به ادبیات علاقهی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشتههای اولیهی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بیثبات ترسیم میکنند.
نخستین اثر منتشرشده توسط داستایوفسکی ترجمهای نسبتا آزاد و با احساساتی تشدیدشده از رمان اوژنی گرانده اثر اونوره دو بالزاک بود. ترجمهی این اثر و ادبیات نویسندهی فرانسوی تاثیر عمیقی بر داستاننویسی داستایفسکی گذاشت. او سپس کار خود را با نوشتن داستانهایی در باب مردم فقیر که زندگی سختی داشتند، ادامه داد.
آثار داستایفسکی
داستایوفسکی در سال ۱۸۴۳ نخستین رمان خود به نام بیچارگان را نوشت که داستانی دربارهی کارگران فقیر دولتی بود و مورد تشویق یک منتقد خوشنام واقع شد، اما رمان دوم داستایوفسکی، همزاد (۱۸۴۶) و همچنین نوشتههای بعدی او طی دههی ۱۸۴۰ با استقبال چندانی مواجه نشدند. با این حال همزاد امروزه به عنوان یکی از رمانهای جلوتر از زمان خود شناخته میشود. عدم موفقیت همزاد موجب شد زندگی داستایوفسکی از سال ۱۸۴۶ تا ۱۸۴۹ گرفتار بیهدفی شده و همچنین دستنوشتههایش بیشتر شبیه تجربههایی با فرمهای مختلف به نظر برسند.
این تجربهها در نوشتههای داستایفسکی راه به زندگی او نیز باز کردند؛ در سال ۱۸۴۷ او به گروهی ضددولتی موسوم به دایرهی پتراشوفسکی پیوست و دو سال بعد محکوم به تیرباران شد. اگرچه این حکم هرگز اجرا نشد، با این حال انتظار کشیدن برای اعدام تاثیر زیادی بر محتوای نوشتههای بعدی او گذاشت. داستایوفسکی به جای اعدام به ۴ سال حبس و ۴ سال خدمت اجباری در ارتش روسیه در سیبری محکوم شد. به طور کلی رویدادهای مهم اینچنینی در زندگی فئودور داستایوفسکی منجر شد او جدا از حوزههای ادبی نیز شهرت زیادی در زمان خود کسب کند. مهری آهی (۱۳۶۶-۱۳۰۱)، مترجم ایرانی ادبیات روسی، در مقدمهی کتاب جنایت و مکافات، وقایع روزی را که قرار بود داستایوفسکی در آن اعدام شود اینگونه توصیف میکند:
«در روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ داستایفسکی به اتفاق سایر اعضای گروه پتراشوفسکی از قلعه پتروپاولفسک به میدان سمیونفسکایا که محل اعدام بود منتقل گردید. پس از قرائت حکم اعدام و پوشانیدن پیراهن سفید بر تن مجرمان، مراسم مذهبی پیش از مرگ اجرا شد. شمشیرهای آنان را به عنوان سلب هر نوع حقوق اجتماعی بر فراز سرشان شکستند و گروه اول محکومان را برای تیربارانشدن به ستون بستند (داستایفسکی در گروه دوم بود)، پس از صدای طبلی که ناگهان به گوش رسید، محکومان پای ستون را بر خلاف انتظار به پیش بقیه مجرمان بازگرداندند و فورا فرمان جدید تزار را مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس با اعمال شاقه و تبعید به سیبری، خواندند.»
یکی از داستانهای کوتاه نوشتهشده توسط فئودور داستایفسکی در دههی ۱۸۴۰، داستان کوتاه شبهای روشن (۱۸۴۸) است که در ایران نیز یکی از نوشتههای شناختهشدهی او محسوب میشود. این داستان کوتاه دربارهی مردی ساکن سن پطرزبورگ است که از تنهایی رنج میبرد و به زنی علاقهمند میشود، اما این عشق به دلیل دلتنگی زن نسبت به معشوقهی سابقش ناکام میماند.
داستایوفسکی پس از بازگشت به سن پطرزبورگ، در ژورنال تایم داستانهایی تخیلی را به چاپ میرساند. در سال ۱۸۶۱ او داستان خانهی اموات را منتشر کرد که داستانی تخیلی بر پایهی تجربیاتش در زندان بود.
در این دوره زندگی داستایفسکی با وضعیت بد سلامتی (ابتلا به بیماری صرع)، فقر و شرایط پیچیدهی احساسی گره خورده بود. به طور کلی نوشتههای او در این دوره از زندگیاش پیشرفت هنری چندانی نسبت به نوشتههای اولیهاش نیافته بودند و کسی احتمال نمیداد او روزی به عنوان یکی از بزرگترین نویسندههای جهان شناخته شود، تا زمانی که او در سال ۱۸۶۴ رمان کوتاه یادداشتهای زیرزمینی را منتشر کرد. او در این رمان سعی داشت اهمیت آزادی فردی برای انسانها را توصیف کند و به عقیدهی بسیاری، این رمان یکی از اولین رمانهای اگزیستانسیالیستی جهان محسوب میشود.
در سال ۱۸۶۶، داستایفسکی رمان جنایت و مکافات را که یکی از مشهورترین و بهترین رمانهای نوشتهشده توسط اوست، منتشر کرد. این رمان هم به عنوان یک اثر هنری جدی و پیچیده شناخته میشود و هم میتوان از خواندن آن به عنوان یک داستان کارآگاهی جذاب لذت برد. در این رمان که فردی به نام راسکولنیکف دست به قتل یک پیرزن میزند، داستایوفسکی سعی کرده انگیزههای قتل و تاثیر قتل بر قاتل را مورد تحلیل قرار دهد و همچنین مسائلی از جمله ارتباط فرد با خویشتن و جهان پیرامونیاش را در آن گنجانده است.
داستایوفسکی در جنایت و مکافات توانست با استفاده از مسائل روانشناختی و فضاسازیهای مهیج، قصهی سادهی قتل یک پیرزن را به عمیقترین رمان فلسفی قرن نوزدهم تبدیل کند. این رمان در طول تاریخ یکی از بزرگترین منابع الهام برای نمایشنامهها و فیلمهای مختلف نیز بوده است.
یکی دیگر از رمانهای مشهور داستایوفسکی که در دهه ۱۸۶۰ نوشته شده، رمان کوتاه قمارباز (۱۸۶۷) است که طی ۲۶ روز نوشته شده است، اما خلاقیتی که در نوشتن این رمان به کار رفته آن را به یکی از آثار بهیادماندنی فئودور داستایفسکی تبدیل کرده است. این رمان داستان زندگی فردی به نام آلکسی ایوانوویچ را روایت میکند که به قمار اعتیاد دارد و قمار را تنها راه رسیدن به خواستههایش در زندگی میداند. از آنجا که داستایوفسکی نیز در طول زندگیاش به قمار اعتیاد شدیدی داشت، برخی این رمان را به نوعی یک اتوبیوگرافی برمیشمارند. او این رمان را در حالی نوشت که خودش نیز غرق در بدهیهای شدید ناشی از اعتیاد به قمار بود و قصد داشت با پولی که از انتشار این رمان به دست میآورد، بدهیهای خود را پرداخت کند.
پس از انتشار جنایت و مکافات و قمارباز، داستایوفسکی در سال ۱۸۶۷ از روسیه مهاجرت کرد و بین سالهای ۱۸۶۷ و ۱۸۶۹ رمان ماندگار ابله را نوشت. یکی از علل ماندگاری ابله در کارنامهی داستایفسکی و همچنین در ادبیات جهان، آن است که شخصیت اصلی داستان در حال روایت لحظاتی است که در انتظار حکم اعدام خود گذرانده است، بنابراین میتوان ابله را یکی دیگر از نوشتههایی دانست که داستایوفسکی بر پایهی تجربیات خود در زندان نگاشته است.
داستایفسکی در سال ۱۸۷۰ نوشتن رمان جنزدگان را آغاز کرد و این رمان بین سالهای ۱۸۷۱ و ۱۸۷۲ به چاپ رسید. این رمان در ابتدا جزوهای سیاسی بود و سپس بر پایهی قتلی سیاسی که در سال ۱۸۶۹ در مسکو اتفاق افتاده بود، ادامه یافت. بسیاری جنزدگان را نه تنها منبعی درست از وقایع سیاسی آن زمان میداند، بلکه معتقدند این رمان تصویری از شرایط آیندهی سیاسی در روسیه را نیز توصیف میکند.
برادران کارامازوف که از بسیاری جهات بهترین رمان داستایوفسکی محسوب میشود، بین سالهای ۱۸۷۹ و ۱۸۸۰ توسط او نوشته شد. زیگموند فروید، روانشناس مشهور (۱۸۵۶-۱۹۳۹) این رمان را به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای ادبی جهان برشمرده است. داستان این رمان با به قتل رسیدن پدر ۴ پسر به نامهای میتیا، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکوف که هر یک گرفتار مشکلات و دغدغههای خود هستند و همچنین در حالی که همهی آنها مظنون به قتل پدرشان هستند، سعی دارند قاتل واقعی را در جهانی که مرزهای گناه و بیگناهی و خیر و شر در آن محو گردیده، پیدا کنند.
جوایز و افتخارات
داستایفسکی در سال ۱۸۷۹ جوایز و افتخارات زیادی را دریافت کرد، از جمله انتخاب شدن به عنوان یکی از اعضای «انجمن علمی و ادبی بینالمللی» در پاریس. این رویداد، نام داستایوفسکی را در کنار افرادی همچون ویکتور هوگو، لئو تولستوی و آلفرد تنیسون قرار داد. این انجمن، در سال ۱۸۷۸ توسط خود ویکتور هوگو بنیان نهاده شده بود و امروزه نیز با هدف حفاظت از حقوق نویسندگان و سایر هنرمندان فعالیت میکند.
پایان زندگی
فئودور داستایفسکی پس از فرستادن فصل آخر برادران کارامازوف برای ناشرش، در ۲۸ ژانویهی ۱۸۸۱ در سن پطرزبورگ چشم از جهان فروبست. او در زمان مرگش بر قلهی ادبیات روسیه قرار داشت و بسیاری از مردم روسیه در سوگ از دست دادن او فرو رفتند. داستایوفسکی در زمان مرگش در اروپا نیز تا حدی شناخته شده بود و امروزه نیز در حوزههای ادبی، سینمایی و ادبی استقبال زیادی از آثار او میشود.