دانلود و خرید کتاب صوتی نیه توچکا
معرفی کتاب صوتی نیه توچکا
کتاب صوتی نیه توچکا نوشتهٔ فیودور داستایفسکی و ترجمهٔ محمد قاضی است. سپیده مالمیر گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات ماه آوا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی نیه توچکا
کتاب صوتی نیه توچکا (Netochka) یک رمان از نویسندهای سرشناس و داستان دختری فقیر است که سرپرستیاش را خانوادهای متمول بر عهده میگیرد. دختر در زندگی جدیدش به خواهر ناتنیاش وابسته میشود و او را بخش جداییناپذیر زندگیاش میداند. «یفیموف» ناپدری این دختر از شخصیتهای اصلی این داستان است که در میانهٔ داستان از دنیا میرود؛ به همین دلیل گروهی بر این باورند که داستان در انتها از کشش کمتری برخوردار است. فیودور داستایفسکی بیش از دو سال و نیم برای نگارش کتاب «نیه توچکا» با جدیت و زحمت تمام کار کرد و سرانجام موفق به اتمام آن نشد. انتشار کتاب بهعلت عزیمت او به سیبری نیمهکاره ماند. وقتی هم که در سال ۱۹۵۹ بازگشت، کار بر این رمان را ادامه نداد و آن را برای همیشه ناقص گذاشت.
شنیدن کتاب صوتی نیه توچکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستانهای داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیانزده و بیمار و روانپریش است. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها است که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحتعنوان روانکاوی معرفی میشود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهینشدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جنزدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.
داستانهای کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شبهای روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).
مقالههای او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشتهای روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،
ترجمههای او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،
فئودور داستایفسکی نامههای شخصی و نوشتههایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
درباره محمد قاضی
محمد قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد در استان آذربایجان غربی و در ایران به دنیا آمد. او از ابتدای دههٔ ۱۳۲۰ با ترجمهٔ اثری کوچک از «ویکتور هوگو» به نام «کلود ولگرد»، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یکسالونیم وقت برای ترجمهٔ «جزیرهٔ پنگوئنها» نوشتهٔ «آناتول فرانس»، بهزحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما ۳ سال بعد که این اثر انتشار یافت، بهدلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بیبازار که کتابشان را در انبار کتابفروشان در ایران خاک میخورد به درآمد. در اینباره «نجف دریابندری» در روزنامهٔ اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت.
محمد قاضی در سال ۱۳۳۳ کتاب «شازده کوچولو» نوشتهٔ آنتوان دوسنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدیدچاپ شد. او با ترجمهٔ دورهٔ کامل «دن کیشوت» اثر سروانتس در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. محمد قاضی در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد. هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، بهعلت از دستدادن تارهای صوتی، دیگر نمی توانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده می کرد که صدایی ویژه تولید میکرد؛ بااینحال کار ترجمه را ادامه داد و ترجمههای جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار یافت. او ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت. نتیجهٔ تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمهٔ ادبی و آثار خود او به زبان پارسی است.
محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴سالگی در تهران درگذشت و در مهاباد به خاک سپرده شد. فروردین ۱۳۸۶ خورشیدی در کوی دانشگاه مهاباد از مجسمهٔ ۴متریِ این مترجم نامدار ایرانی ساختهٔ «هادی ضیاءالدینی» پردهبرداری شد.
بخشی از کتاب صوتی نیه توچکا
«ایجاد خاطره در من بسیار دیر، یعنی تقریبا از نه سالگی، شروع شده است. نمیدانم چگونه چنین چیزی ممکن است، اما هر چه پیش از آن سن بر سر من آمده است، هیچ اثری که در خور اهمیت باشد، در من به جا نگذاشته است. در عوض از هشت سال و نیمی به بعد همه چیز را با کمال وضوح و روز به روز بدون انقطاع به یاد میآورم. چنان که گویی هر چه از آن زمان به بعد بر سر من آمده، همین دیروز بوده است. البته ممکن است بعضی وقایع مربوط به قبل از آن سن را نیز به خاطر بیاورم، ولی به خواب و خیال مریض بیشتر شبیه است. مثلا پیهسوزی را به خاطر میآورم که در گوشهی تاریکی از اتاق نزدیک تمثال کهنهی مریم میسوزد. باز به یاد میآورم که روزی در کوچه از اسب افتادهام و به طوریکه بعدها به من گفتهاند، سه ماه بستری شدهام. همچنین به یاد دارم که در دوران آن بیماری، شبی در کنار مادرم که با او میخوابیدم، ناگهان بر اثر دیدن خوابهایی پریشان و به علت سکوت محیط و خرتخرت موشی که در گوشهای به جویدن مشغول بود، وحشتزده و سراسیمه از خواب پریدم و باقی شب را ترسان و لرزان، در حالیکه زیر لحاف چهارچنگول شده بودم، گذراندم؛ بیآنکه جرات بیدار کردن مادرم را داشته باشم و از آنجا فکر میکنم که از مادرم بیش از همهی آن عوامل میترسیدم.»
زمان
۸ ساعت و ۵۱ دقیقه
حجم
۴۹۲٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۵۱ دقیقه
حجم
۴۹۲٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
نویسنده که از بزرگترین نویسندگان جهان و مترجم از مترجمان بی نظیر و تکرار ناشدنی ایران و صدای سرکار خانم مالمیر واقعا دلنشین و گوشنواز بود.
به نظر من، برای یک کتاب صوتی، آن هم اثر مردی بزرگ چون داستایفسکی، این مقدار نمونه خوانش کتاب نه کافی و نه جالب بود.... حیف از این کتابهایی که به این شکل، کاملا بازاری و سردستی ارائه میشوند.