تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب بانوی میزبان
معرفی کتاب بانوی میزبان
کتاب بانوی میزبان با عنوان انگلیسی The Landlady نوشتهی فئودور داستایفسکی، با ترجمهی سروش حبیبی را نشر ماهی چاپ و منتشر کرده است. داستایفسکی در این کتابِ خود داستان عشق وسواسگونهی یک جوان منزوی را روایت میکند که به باور بعضی از منتقدان، بازتابی از ذهن و زیست نویسنده در سالهای جوانیاش است. اُردینُف، قهرمان داستان، در جستوجوی محلی تازه برای سکونت با زنی زیبا به نام کاترینا دیدار میکند و این آشنایی او را به دنیایی میکشاند که مرز حقیقت و وهم در آن ناپیدا است. شما میتوانید نسخهی الکترونیکی این اثر را از طاقچه خرید و دانلود کنید.
دربارهی کتاب بانوی میزبان داستایوفسکی
بانوی میزبان که با عنوان خانم صاحبخانه هم به فارسی ترجمه شده، یکی از آثار دورهی ابتدایی نویسندگی داستایفسکی است که نخستین بار، در سال ۱۸۴۷ در نشریهی یادداشتهای وطنپرستانه منتشر شد. این رمان کوتاه پس از موفقیت نسبی داستایفسکی با انتشار رمان بیچارگان نوشته شد و از نخستین تلاشهای او برای ورود به دنیای پیچیدهی روان انسان به شمار میرفت.
هرچند بانوی میزبان از نظر حجم و پیچیدگی، در سطح آثار دوران اوج پختگی داستایفسکی نیست، عناصر فکری و زمینهای آن نشان از دغدغههایی دارد که بعدها در آثار مهمتر نویسنده بسط پیدا میکند: انسانِ تنها، وسواس ذهنی، سلطهی قدرت و مرز ناپیدای میان واقعیت و توهم. بسیاری از منتقدان، اُردینُف را بازتابی از خود داستایفسکی میدانند؛ چهرهای منزوی، ناپایدار و درگیر نوعی تجربهی عارفانه و روانپریشانه از عشق.
داستان بانوی میزبان در قالب یک روایت روانشناسانهی فشرده و پرابهام پیش میرود و نثر آن، با اینکه هنوز شمایلی ساده و متأثر از ادبیات ماقبل خود دارد، در انتقال فضای تاریک و اضطرابآلود داستان موفق عمل میکند. این کتاب که به زبان روسی نگاشته شده است بخشی از موج نخست ادبیات مدرن روسیه به شمار میرود که بهتدریج از ناتورالیسم صرف فاصله گرفته و به کشف لایههای پنهان روان انسان نزدیک میشود. هرچند این اثر در زمان خود واکنشهای متفاوتی دریافت کرد، اما امروزه بهعنوان یکی از نشانههای تحول فکری داستایفسکی شناخته میشود و مطالعهی آن برای شناخت سیر شکلگیری جهانبینی ادبی و فلسفی او ضروری است.
خلاصه کتاب بانوی میزبان
رمان بانوی میزبان در مورد جوان تحصیلکرده و اهل سنپترزبورگ به نام اردینف است. اردینف که تا به حال در اتاق اجارهایاش بهدور از اجتماع مشغول مطالعه و کسب دانش بوده است، بنا به دلایلی مجبور به اجارهی اتاق جدیدی میشود. وی هنگامی که وارد خیابان میشود با دیدن جنبوجوش مردم حس میکند وارد دنیای جدید شده است. شروع به پرسهزدن و ولگردی در خیابانها میکند و در نهایت سر از کلیسا درمیآورد. با دیدن دختر و پیرمردی در آنجا، شیفتهی دختر میشود و از آنها درخواست اتاق میکند و این شروع داستان عجیب و اسرارآمیز میان پیرمرد، دختر و مرد جوان است. پیرمردی که کاترینا ادعا میکند و میگوید شوهرش است، ممکن است یک عارف، راهزن و پدر کاترینا یا پسر عموی او باشد که او را به سرپرستی گرفته باشد. سرانجام کاترینا قصهی زندگی خود را برای اردینف تعریف میکند، قصهای پر از درد و رنج که درک مسائل حاضر را برای جوان سخت میکند. علاقهی روزافزون به کاترینا روح اُردینفِ هنرمند را به طغیان وامیدارد و او را به ورطهی یک عشق جنونآمیز میکشاند. اکنون دیگر اردینف میخواهد دختر را به دست آورد ولی موانعی بر سر راهش میبیند، موانعی که از همان ابتدا هم وجود داشته است. در این میان، کاترین بهدنبال آزادی و جوان خواهان عشق است، عشقی که در گرو آزادی دختر است.
دربارهی نویسندهی کتاب بانوی میزبان
فئودور داستایفسکی (۱۸۲۱–۱۸۸۱) از تأثیرگذارترین چهرههای ادبیات روسیه و جهان است؛ نویسندهای که با بررسی عمیق روان انسان، ادبیات را با فلسفه، الهیات و روانشناسی پیوند زد.
داستایفسکی در خانوادهای با وضعیت متوسط در مسکو متولد شد و دوران کودکی نسبتاً آرامی را گذراند؛ با اینحال، اشتراک خانوادگی یک مجلهی مشهور باعث شد تا از کودکی در جریان ادبیات معاصر روسی و غیرروسی قرار گیرد. او ابتدا در بهترین مدرسهی خصوصی مسکو تحصیل کرد، اما پس از مرگ مادرش، ناچار به ترک مدرسهی شبانهروزی و اعزام به دانشگاه فنی و مهندسی نظامی شد.
داستایفسکی پس از پایان تحصیلات در آکادمی مهندسی نظامی، خیلی زود دریافت که علاقهاش به ادبیات است، نه علوم نظامی و همین موضوع سبب شد تا مسیر نویسندگی را که پیش از این آغاز کرده بود، با جدیت بیشتری دنبال کند. نخستین رمان او با عنوان بیچارگان تحسین منتقدان را برانگیخت، اما پس از مدت کوتاهی بهدلیل ارتباط با حلقههای فکری رادیکال بازداشت و به اعدام محکوم شد؛ حکمی که در لحظهی آخر لغو و به چهار سال تبعید در سیبری تبدیل شد.
داستایفسکی پس از بازگشت از تبعید، رمانهایی چون ابله، جنایت و مکافات و برادران کارامازوف را نوشت که از شاهکارهای ادبیات جهان بهشمار میروند. او در این آثار، مفاهیمی چون اختیار، رنج، ایمان، و شک را از دل تجربههای زیستهی خود استخراج و در قالب شخصیتهایی پیچیده و عمیق به تصویر کشید.
در دورهی جوانی، داستایفسکی فردی منزوی، حساس و دچار بحرانهای روانی بود و همواره بار تجربیات تلخی چون روابط عاطفی نافرجام، ناپایداری روانی و احساس بیگانگی با جهان پیرامون را به دوش میکشید؛ تجربههایی که مستقیماً در خلق شخصیت اُردینُف در داستان بانوی میزبان بازتاب یافتهاند. اُردینُف، مانند نویسندهاش، در دنیایی سایهوار میان واقعیت و توهم حرکت میکند و از درک و تسلط بر احساسات خود ناتوان است. این شباهتها باعث شدهاند تا بسیاری، بانوی میزبان را اثری شخصی، و نقطهی عزیمت مسیر فکری نویسنده بدانند.
چرا باید کتاب بانوی میزبان را بخوانیم؟
بانوی میزبان داستایفسکی یکی از نخستین تلاشهای فئودور داستایفسکی در ورود به دنیای پیچیدهی روان انسان است. این اثر گرچه از نظر حجم و ساختار سادهتر از رمانهای بزرگ او است، اما از نظر درونمایه و فضای ذهنی، بهروشنی پیشزمینهای بر دیگر آثار او محسوب میشود. خواندن بانوی میزبان نهتنها چشمانداز مناسبی از ریشههای فکری و ذهنی نویسنده به مخاطب میدهد، بلکه تجربهای است از مواجهه با ادبیاتی که بهرغم سادگی ظاهریاش، مفاهیم عمیقی از روان انسان را در خود پنهان کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر به ادبیات کلاسیک روسیه، روایتهای روانشناختی و شخصیتمحور، یا داستانهایی علاقهمندید که از لایههای سطحی گذر میکنند و به ذهنیت آشفته و پنهان انسان میپردازند، بانوی میزبان انتخابی مناسب برای شما است. این کتاب برای مخاطبانی که دغدغهی فهم روابط مبتنیبر قدرت، وابستگی عاطفی، ترس از تنهایی و مرز میان واقعیت و توهم را دارند، تجربهای تأملبرانگیز خواهد بود. بهعلاوه، علاقهمندان به آثار نویسندگانی مانند فرانتس کافکا، ویلیام فاکنر یا حتی آلبر کامو -که ذهن انسان، بیگانگی و بحران هویت را در مرکز توجه قرار میدهند- نیز از خواندن این داستان کوتاه لذت خواهند برد.
از آنجا که بانوی میزبان بخشی از دورهی نخست نویسندگی داستایفسکی است، شناخت آن میتواند برای مخاطبانی که قصد دارند با مسیر فکری و ادبی این نویسندهی بزرگ آشنا شوند، بهویژه برای کسانی که با آثار حجیم مشکل دارند، نقطهی شروع مناسبی باشد؛ با اینحال این نکته را نیز در نظر داشته باشید که مطالعهی این اثر بهدلیل فضای ذهنی پیچیده و مضامین سنگین، بیشتر برای خوانندگان بزرگسال مناسب است تا نوجوانان.
نظر افراد مشهور دربارهی کتاب بانوی میزبان
کتاب بانوی میزبان از زمان انتشار تاکنون واکنشهای متفاوتی از سوی منتقدان دریافت کرده است. ویساریون بلینسکی، منتقد سرشناس قرن نوزدهم، این داستان را بهدلیل شباهت با آثار ا.ت.ا. هافمن و سبک غیرواقعگرایانهاش ادبیاتی بیارزش خواند. اما رفتهرفته نگاه منتقدان به این اثر تغییر کرد؛ برای مثال، کنت لانتز، پژوهشگر آثار داستایفسکی، فضای وهمآلود، ملودرام شدید و ابهام کلی داستان را از ویژگیهایی متمایز این اثر در میان نوشتههای اولیهی داستایفسکی برشمرده است.
در ادامه، برخی منتقدان از فضای وهمآلود و روایت مبهم داستان تمجید کردند و آن را روشی مؤثر برای ایجاد تردید میان واقعیت و خیال دانستند. به باور این دسته از منتقدان، اگرچه داستان از نظر حجم محدود است، آغازگر درونمایههایی است که در آثار بعدی داستایفسکی چون جنایت و مکافات یا برادران کارامازوف به اوج رسیدند.
با تمامی این اوصاف امروزه بانوی میزبان بهعنوان اثری مهم در مسیر فکری و هنری داستایفسکی شناخته میشود؛ داستانی که مضامینی همچون آسیبپذیری روان انسان را در قالبی نمادین و متفاوت مطرح میکند.
بهترین ترجمهی کتاب بانوی میزبان
این رمانِ داستایفسکی نخستین بار در ایران، پیش از انقلاب، با ترجمهی پرویز داریوش و با عنوان خانم صاحبخانه، از سوی انتشارات نگاه منتشر شد. این ترجمه یکی از نخستین مواجهههای فارسیزبانان با این اثر از داستایفسکی بود و در زمان خود جایگاهی معتبر داشت.
در سالهای بعد، سروش حبیبی نیز این اثر را با عنوان بانوی میزبان به فارسی برگرداند و ترجمهی او از سوی نشر ماهی منتشر شد. نسخه بانوی میزبان نشر ماهی بهدلیل دقت زبانی، وفاداری به سبک و لحن نویسنده و تسلط حبیبی بر ادبیات روسیه، با استقبال منتقدان و خوانندگان حرفهای مواجه شد و امروزه بهعنوان یکی از معتبرترین ترجمههای موجود شناخته میشود.
بخشی از کتاب بانوی میزبان
«اُردینُف که دیگر خوب بیدار شده بود، گفت: «چهات است، چهخبر شده؟ کاترینا؟ بگو، عشق من، چهات است؟»
کاترینا، نگاه به زیرافکنده، چهرهٔ برافروختهاش را در سینهٔ او پنهان داشته، بیصدا زار میزد. مدتی دراز همچنان نمیتوانست چیزی بگوید و چنانکه از چیزی سخت ترسیده باشد سراپا میلرزید.
عاقبت نفسنفسزنان و بهزحمت کلمهای اداکنان، با صدایی بهزحمت شنیدنی گفت: «نمیدانم، اصلا یادم نیست چطور اینجا پیش تو آمدم...» بعد، گفتی در نهایت نومیدی، چهرهٔ خود را با دو دست پوشاند و پیش او زانو زد و سر را میان زانوان او پنهان کرد. چون اُردینُف، از اندوهی وصفناپذیر آشفته، نتوانست این وضع را تحمل کند و شتابان او را بلند کرد و در کنار خود نشانید، شفق آزرم چهرهٔ زن جوان را گلگون ساخت. چشمان گریانش بهالتماس از او ترحم میخواست و لبخندی که میخواست بهزور بر لب آورد، بهدشواری میتوانست نیروی مقاومتناپذیر احساس جدیدی را که بر دلش حاکم بود بپوشاند. بعد مثل این بود که دوباره از چیزی به وحشت افتاد. دستهایش گفتی از سر دیرباوری او را عقب میراند. بهزحمت میتوانست به روی او نگاه کند و با سری به زیرافکنده و ترسان، به آهنگ نجوا به پرسشهای پیدرپی او پاسخ میداد.
اُردینُف میگفت: «خواب بدی دیدی؟ شاید صورت موهومی به نظرت رسیده... هان؟ بگو... شاید او تو را ترسانده... او بیهوش است... حرفهایش هذیان است. شاید در بیهوشی چیزی گفته که تو نباید شنیده باشی... بگو، چیزی شنیدی؟»
کاترینا تلاطم خود را بهزور آرامکنان جواب داد: «نه، من خواب نبودم. اصلا خواب به چشمم نمیآمد... او هم چیزی نمیگفت. فقط یک بار صدایم کرد. من رفتم بالای سرش و صدایش کردم. با او حرف زدم. آنوقت بود که وحشت کردم. بیدار نشد. صدای مرا نمیشنید. حالش هیچ خوب نیست. خدا رحم کند. آنوقت بار غصه بر دلم افتاد، یک غصهٔ سیاه. همهاش دعا میکردم، دعا... دعا... آنوقت به این حال افتادم.»
«بس است دیگر کاترینا، بس است عزیزم، عشقم! این از هول دیشب است...»
«نه، من دیشب هول نکردم...»
«پیش از این هم اینجور میشدی؟»
«بله، بعضیوقتها...» و سراپایش شروع کرد به لرزیدن و خود را باز از وحشت به او میفشرد، مثل یک بچه. میان هقهق زاری میگفت: «میبینی؟ بیخود نیامدم سراغ تو، بیخود نبود که دیگر نمیتوانستم تنها بمانم.» این را گفت و از راه امتنان دستهای او را فشرد و تکرار کرد: «خب، دیگر بس است، تو هم دیگر گریه نکن. چرا برای درد یک نفر دیگر اشک میریزی؟ اشکهایت را نگه دار برای وقت ماتم خودت، وقتی تنها شدی! وقتی تنهایی خواست دلت را بشکند و کسی را نداشتی... بگو ببینم، تا حالا معشوقه نداشتهای؟»»
حجم
۱۰۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۰۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
نظرات کاربران
بانوی میزبان جزو اولین رمان های داستایوفسکیه و به شکل عجیبی نبوغ نپخته یه نویسنده درش پیداست. میگم نبوغ نپخته چون من با نگاه مقایسه بانوی میزبان رو خوندم و در مقایسه با اثار خوب داستایوفسکی به نظرم بانوی میزبان
شخصیت سازی داستان جالب بود و همونطور که آخر کتاب توضیح داده شده زیربنای روانشناسی داره اما سیر داستان روان نیست و گنگ پیش میره در کل داستان جذابیت خاص خودش رو داشت اما نسبت به آثار دیگه داستایوفسکی مثل
بسیارعالی، این کتاب را باترجمه ای دیگرخوانده بودم ولی اینقدر دلنشین وجالب نبود، ازنویسنده که بگذریم مترجم بسیارعالی حق ترجمه خوب را ادا کرده وبه درستی وزیبائی هرچه بیشترکلام وادبیات وسبک نویسنده را آشکارکرده ، خیلی جالب بود،بخوانید وازقلم داستایوفسکی
داستان برای من روون پیش نمیرفت! حتما اون چند صفحهی آخر رو هم بخونید تا داستان روشنتر بشه براتون.
یک داستان کوتاه که با دوساعت مطالعه به پایان میرسه و برای علاقمندان به قلم داستایفسکی ، فقط برای یک بار مطالعه پیشنهاد میشه راستش ۴۰ صفحه آخر کتاب کمی گیج کننده بود و قسمت مورد علاقم از این کتاب 《به یک
داستان جذبم نکرد چون به نظرم احمقانس کسی با یک نگاه اینجوری عاشق بشه
کتاب سختیه. من قبلتر خونده بودمش و این بار به امید این که نظرم عوض بشه خوندنش. ولی تأثیری نداشت.
فوق العاده خواندی است. به علاقه مندان داستایوفسکی این کتاب رو پیشنهاد میدم. به طرز عالی ای شخصیت پردازی شده و با ترجمه سروش حبیبی لذته دو چندانی از خواندن میبرید. کتاب کم حجم هست و واقعا جذاب یک لحظه هم از خواندش خسته
چند وقتیه شروع به خوندن همه آثار داستایفسکی به ترتیب انتشار کردم و با این کتاب اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم به نظرم اگر نخوندینش هم چندان چیزی رو از دست ندادین
اصلا من و جذب نکرد به زور تمامش کردم