دانلود و خرید کتاب قمارباز فئودور داستایفسکی ترجمه سروش حبیبی
تصویر جلد کتاب قمارباز

کتاب قمارباز

معرفی کتاب قمارباز

کتاب قمارباز اثری زیبا و خواندنی از فئودور داستایفسکی نویسنده بزرگ روس است. داستان رمان قمارباز ماجرای خانواده‌ای روس است که بر اثر بی‌لیاقتی‌ ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شده‌اند.

فئودور داستایفسکی رمان قمارباز را در ۲۶ روز نوشته است. قمارباز؛ از یادداشت‌های یک جوان را با ترجمه‌ی مترجم توانای زبان روسی، سروش حبیبی می‌خوانیم.

درباره‌ی کتاب قمارباز؛ از یادداشت‌های یک جوان

داستان قمارباز؛ از یادداشت‌های یک جوان، داستان خانواده‌ی ثروتمند یک ژنرال است که تمام ثروتشان را به دلیل بی‌لیاقتی برباد داده‌اند. راوی داستان، الکسی، که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت می‌کند که یا از قمارخانه برگشته است و یا در راه قمارخانه است. وقتی او در نقش معلم سرخانه، وارد این خانواده می‌شود، به پولینا، دخترخوانده‎ی ژنرال دل می‌بازد. هرچند پولینا به او روی خوشی نشان نمی‌دهد. اما یکبار که به پول احتیاج دارد، پولینا پولی برای قمار در اختیارش می‌گذارد. الکسی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق‌شدن خواسته‌هایش می‌داند.

شاید برایتان جالب باشد بدانید که داستان قمارباز، داستان زندگی واقعی نویسنده است. فئودور داستایفسکی، رمان قمارباز را زمانی نوشت که به دلیل باختش در قمار، بدهی سنگینی داشت.

کتاب قمارباز؛ از یادداشت‌های یک جوان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

قمارباز؛ از یادداشت‌های یک جوان، برای علاقه‌مندان به ادبیات روسیه، جذاب است. دوست‌داران مطالعه‌ی آثار ادبی بزرگ جهان نیز از خواندن کتاب قمارباز؛ از یادداشت‌های یک جوان لذت خواهند برد.

درباره‌ی فئودور داستایفسکی

فئودور میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. اما در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت می‌کرد. شهرت فئودور داستایفسکی به خاطر رمان‌هایش: ابله، قمارباز، برادران کارامازوف و جنایت و مکافات است. داستایوفسکی در۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ از دنیا رفت.

جملاتی از کتاب قمارباز؛ از یادداشت‌های یک جوان

من، که نمی‌خواستم او را بی‌آن‌که توضیحی‌ بدهد رها کنم، گفتم: «اجازه‌ بدهید بپرسم این مادموازل بلانش کیست؟»

«شما خودتان خوب می‌دانید کیست. هیچ‌چیزی نسبت به گذشته عوض ‌نشده. به احتمال زیاد مادموازل بلانش خانم ژنرال خواهد شد. البته به شرطی که شایعه‌ی مرگ مادربزرگ تأیید شود، چون مادموازل بلانش و مامان‌جانش و این مارکی، که نسبتِ بسیار دوری با او دارد، همه می‌دانند که ما دیگر آه در بساط نداریم.»

«و ژنرال واقعاً عاشق اوست؟»

«حالا مسئله این نیست. خوب گوش‌تان را باز کنید و چیزی را که می‌گویم به خاطرتان بسپارید. این هفتصد فلورن را بردارید و بروید کازینو بازی ‌کنید و سعی ‌کنید هر چه می‌توانید بیشتر برایم ببرید. من خیلی پول لازم دارم، به هر قیمت که باشد.»

این را گفت و نادینکا را صدا کرد و با او به ایستگاه رفت و به دیگران پیوست. من در اولین راهی که پیدا شد به سمت چپ پیچیدم، در فکر و حیرت. از این دستور تازه‌ی او که برایش بازی‌ کنم، هاج‌و‌واج مانده‌ بودم. قضیه خیلی عجیب بود! اگرچه افکار زیادی ذهنم را مشغول ‌می‌داشت با این‌همه در تحلیل احساساتم نسبت به پولینا عمیق ‌شدم. حقیقت این است که در این دو هفته‌ی حرمان آسوده‌تر از حالا بودم که به او رسیده ‌بودم، گرچه طی سفر هم دلم برایش بسیار تنگ ‌می‌شد و مثل دیوانه‌ها بی‌قرار بودم و حتا در خواب مدام با او بودم. حتا یک‌بار (در سوئیس) در قطار به خواب رفتم و ظاهراً به‌ صدای بلند با پولینا حرف‌ زده‌ بودم و این خوابم همه‌ی مسافران کوپه را به خنده انداخته ‌بود.

امروز بار دیگر با خود می‌گفتم: «آیا به‌راستی دوستش دارم؟» و بار دیگر نتوانستم به این پرسش خود پاسخی بدهم، یعنی بهتر است بگویم که باز، برای صدمین‌بار، به خود جواب‌ دادم که از او کینه در دل دارم. بله، به او کینه ‌می‌ورزیدم.

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

misbeliever
۱۴۰۰/۰۵/۲۲

« در دنیا هیچ کاری سخت تر از صداقت و صمیمیت ، هیچ کاری هم آسان تر از تملق و چاپلوسی...در صداقت و صمیمیت حتی اگر یک درصد دروغ و تزویر باشد فوری نغمه ناسازش بلند میشود و کار را

- بیشتر
reyhane
۱۳۹۹/۰۷/۱۸

دم مترجم واقعا گرم. خیلی روان، دلنشین و عالی ترجمه کرده. به ویژه توضیح هایی که بر سر برخی واژه‌ها نوشته بود خیلی جالب و لذت بخش بودن. کتاب رو هم خیلی دوست داشتم. قمار باز داستان دلنشینی داشت. پیشنهاد

- بیشتر
زینب
۱۳۹۹/۰۹/۲۵

بعد از خوندن رمان های داستایوفسکی بسیار در انتخاب رمان سخت پسند میشین. عالی بود مثل جنایت و مکافات و برادران کارامازوف.

Mohammad Hassan Hajivandi
۱۳۹۹/۰۶/۰۷

این کتاب رو شدیدا توصیه می‌کنم، هرچند ک بنامه و همه تقریبا می‌شناسنش. شگفت‌انگیزه و ترجمش هم واقعا خوبه. ترجمه‌های دیگه رو نخوندم اما این ترجمه واقعا کاستی‌ای نداشت. افت و خیز داره ولی افت داستان تقریبا لازم و کوتاهه

- بیشتر
صاد
۱۳۹۹/۰۵/۲۷

کتاب که نیاز به تعریف نداره، فقط خواستم بگم ترجمه خیلی خوبی بود. تعجب میکنم دوستان از ترجمه ایراد می‌گیرن!

سارا
۱۳۹۸/۰۸/۳۰

دلنشین و زیبا و ساده. فردا فردا فردا همه‌چیز تمام خواهد شد. ب نظرم کلا بعضی از کارها اصلا نباید دورش پلکید،چون وقتی واردش شدی،دیگه اختیارت دست خودت نیس.بعضی مرزها جای نبرد نیس،جای فراره.فرار. قمار و دراگ و مشروب و س.ک.س ب نظرم جای فراره

- بیشتر
vafa
۱۴۰۱/۰۱/۰۸

«کسی که در این راه قدم گذاشت به آن می‌ماند که با سورتمه‌ای از سراشیب برف‌پوش کوهی فرو لغزد. پیوسته به سرعتش افزوده می‌شود.» حقیقتاً مولوی بسیار زیبا سروده: ”خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر“ طعم قمار،

- بیشتر
Zahra
۱۳۹۹/۰۷/۱۹

چقدر کتاب عجیبی بود چقدر دوست داشتنی بود شخصیت پردازی قماربازها و غرق شدنشون عالی بود

فاطیما
۱۳۹۹/۰۱/۲۹

بالاخره این کتابُ با ترجمه سروش حبیبی خوندم.. ترجمه خوب بود، گرچه به نظرم اگر روان‌تر می‌بود بهتر بود... کتاب هم جالب بود برام، شاید باید بیشتر دربارش خوند و فکر کرد...

🍃Anee shirley🍃
۱۳۹۹/۰۶/۱۶

💛🍃کتاب "قمار باز"؛رو خیلی دوست داشتم و احساس کردم خیلی کم بوده اگه بیشتر بود لذت بیشتری می بردیم .اولین کاری که از داستایفسکی عزیز خوندم و دلم میخواد همه ی کتاباشو بخونم 🙂. واقعا پولینا چرا اینقدر الکسی رو تحقیر

- بیشتر
من خودم را به دست خود نابود کرده‌ام.
vafa
می‌پرسید پول برای چه می‌خواهم؛ چه‌طور برای چه؟ پول همه‌چیز است.
vafa
بله، در مُنتهای درجه‌‌ی ذلت و ناچیزشمردگی لذتی هست. چه می‌دانم؛ شاید در ضربه‌های شلاق هم، که بر پشت آدم فرود آید و گوشت آدم را تکه‌تکه ‌کند، یک‌جور لذتی نهفته باشد... اما شاید من بخواهم لذایذی از نوع دیگر هم بچشم.
علی
مگر ممکن است که آدم به میز بازی نزدیک ‌بشود و به خرافات مبتلا نشود؟
علی
من حرف آن مدعی را یاوه می‌شمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق می‌دهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر می‌آورد که «کلان بازی ‌نمی‌کنم»، می‌فرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.»
سقف پاره کن!
در هر خانه‌ای فاتَری هست با مبانی اخلاقی بسیار استوار. این فاتر بی‌نهایت شریف است، به قدری شریف که آدم می‌ترسد نزدیکش شود. من تاب تحمل این آدم‌های شریفی را که شرف‌شان از استواری به سد سکندر می‌ماند ندارم. هر فاتری رئیس یک خانواده است و هر شب کتاب‌های آموزنده‌ای برای تهذیت خانواده‌اش به صدای بلند می‌خواند. بر فراز خانه باد در تاج درختان نارون و شاه‌بلوط صدا می‌کند و غروب لک‌لکی روی بام است... این‌ها بی‌نهایت شاعرانه و دل‌انگیز است...
vafa
بله، شما حق‌ دارید. آدمیزاد دوست‌ دارد که دوست صمیمی خود را پیش خود خوار ببیند. دوستی اغلب بر پایه‌ی حقارت حریف استوار است. این یک حقیقت قدیمی است که بر اشخاص زیرک پوشیده نیست.
علی
حتا یک فرانسوی ساده و بی‌رنگ‌و‌بو و بی‌برگ‌و‌نوا ممکن است رفتار و سکنات و سلیقه‌ها و حتا اندیشه‌های بسیار لطیف و ظریفی داشته ‌باشد، بی‌آن‌که این کیفیات از تشخیص و اختیار و جانش سرچشمه ‌گرفته ‌باشد. این خصوصیات همه از راه ارث به او رسیده ‌است. آن‌ها خود ممکن است بسیار رذل و نادان باشند.
H.H
وقتی خوش‌رویی و مهربانی برایش فایده‌ای داشت، شاد‌و‌شنگول و مهربان بود و همین ‌که شادی و خوش‌رویی دیگر واجب نبود، عبوس می‌شد و دیدارش به قدری ملال‌آور بود که تحملش دشوار بود.
علی
من با هیجان بسیار گفتم: «من چه‌کار دارم به این‌که بی‌معنی است یا با معنی! من فقط می‌دانم که وقتی کنار شما هستم باید حرف ‌بزنم. باید مدام حرف‌ بزنم و حرف ‌می‌زنم. من جلو شما عزت نفسم را فراموش ‌می‌کنم. همه‌چیز برایم یکسان است.» با خشکی و گفتی به قصد رنجاندن من، گفت: «برای من چه فایده داشت که شما را به ته دره بجهانم؟ این کار هیچ دردی از من دوا نمی‌کند. مُردن شما برای من بی‌فایده است!» من فریاد زدم: «به‌به، آفرین! این بی‌فایده‌ی فوق‌العاده‌تان را به‌عمد گفتید تا مرا زیر آن خُرد کنید! من هر چه در دل‌تان می‌گذرد به‌روشنی می‌بینم. می‌گویید بی‌فایده‌؟ ولی لذت همیشه مفید است و قدرت مطلق و بی‌حد، ولو بر یک مگس، برای خود لذتی دارد. انسان طبعاً خودکامه است و از رنج‌ دادنِ دیگری خوشش می‌آید. شما مخصوصاً خیلی دوست دارید رنج بدهید.»
کاربر ۱۳۹۱۹۲۵

حجم

۱۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۱۵ صفحه

حجم

۱۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۱۵ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان