کتاب همزاد فئودور داستایفسکی + دانلود نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب همزاد

کتاب همزاد

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۸از ۵۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همزاد

کتاب همزاد نوشته فئودور داستایفسکی است که با ترجمه روان سروش حبیبی منتشر شده است. حبیبی از بهترین مترجمان داستایوفسکی است که کتاب همزاد را به بهترین شکل در اختیار علاقه‌مندان به ادبیات روسیه قرار داده است.

درباره کتاب همزاد

این کتاب داستان مردی کارمند و معمولی است که دوست دارد خودش را در کار بالا بکشد و پیشرفت کند او کم کم دچار نوعی بیماری روانی می‌شود که احساس می‌کند همزادی مانند خودش دارد گالیادکین خودش اخلاق‌مدار و ساده است اما همزادش حیله‌گر است و پیشرفت می‌کند

همزاد در سی‌ام ژانویه‌ ۱۸۴۶ منتشر شد، پانزده روز پس از انتشار اولین داستان داستایفسکی. این رمان ماجرای تکوین و تحول جنون آقای گالیادکین، یک کارمند اداره، است. داستایفسکی، در آغاز کار نویسندگی، در این کتاب با استاد خود، گوگول، به رقابت برخاسته و میان این اثر و داستان‌های «یادداشت‌های یک دیوانه»، «شنل» و «دماغ» تشابه‌هایی به‌چشم می‌خورد. گالیادکین آدمی خیلی معمولی است که دچار توهم می‌شود و شخصی چون خودش را می‌بیند. نفوذ گوگول در نویسندگان بعد از خود مسلم است اما این نفوذ در داستایفسکی بیش از پیش به چشم می‌آید؛ مثلاً در داستان «دماغ»، اثر گوگول، ماجرای جدا شدن بخشی از بدن یک کارمند روی می‌دهد و در همزاد، اثر داستایفسکی، روان کارمند است که دو نیم می‌شود. در هر دو ماجرا خصوصیاتِ دو بخش جداشده ضد هم است.

خواندن کتاب همزاد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی به‌خصوص ادبیات روسیه و کتاب های داستایوفسکی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره‌ فئودور داستایفسکی

فئودور داستایفسکی (۱۸۲۱–۱۸۸۱) از تأثیرگذارترین چهره‌های ادبیات روسیه و جهان است؛ نویسنده‌ای که با بررسی عمیق روان انسان، ادبیات را با فلسفه، الهیات و روان‌شناسی پیوند زد.

داستایفسکی در خانواده‌ای با وضعیت متوسط در مسکو متولد شد و دوران کودکی نسبتاً آرامی را گذراند؛ با این‌حال، اشتراک خانوادگی یک مجله‌ی مشهور باعث شد تا از کودکی در جریان ادبیات معاصر روسی و غیرروسی قرار گیرد. او ابتدا در بهترین مدرسه‌ی خصوصی مسکو تحصیل کرد، اما پس از مرگ مادرش، ناچار به ترک مدرسه‌ی شبانه‌روزی و اعزام به دانشگاه فنی و مهندسی نظامی شد.

داستایفسکی پس از پایان تحصیلات در آکادمی مهندسی نظامی، خیلی زود دریافت که علاقه‌اش به ادبیات است، نه علوم نظامی و همین موضوع سبب شد تا مسیر نویسندگی را که پیش از این آغاز کرده بود، با جدیت بیشتری دنبال کند. نخستین رمان او با عنوان بیچارگان تحسین منتقدان را برانگیخت، اما پس از مدت کوتاهی به‌‌دلیل ارتباط با حلقه‌های فکری رادیکال بازداشت و به اعدام محکوم شد؛ حکمی که در لحظه‌ی آخر لغو و به چهار سال تبعید در سیبری تبدیل شد.

داستایفسکی پس از بازگشت از تبعید، رمان‌هایی چون ابله، جنایت و مکافات و برادران کارامازوف را نوشت که از شاهکارهای ادبیات جهان به‌شمار می‌روند. او در این آثار، مفاهیمی چون اختیار، رنج، ایمان، و شک را از دل تجربه‌های زیسته‌ی خود استخراج و در قالب شخصیت‌هایی پیچیده و عمیق به تصویر کشید.

در دوره‌ی جوانی، داستایفسکی فردی منزوی، حساس و دچار بحران‌های روانی بود و همواره بار تجربیات تلخی چون روابط عاطفی نافرجام، ناپایداری روانی و احساس بیگانگی با جهان پیرامون را به دوش می‌کشید؛ تجربه‌هایی که مستقیماً در خلق شخصیت اُردینُف در داستان بانوی میزبان بازتاب یافته‌اند. اُردینُف، مانند نویسنده‌اش، در دنیایی سایه‌وار میان واقعیت و توهم حرکت می‌کند و از درک و تسلط بر احساسات خود ناتوان است. این شباهت‌ها باعث شده‌اند تا بسیاری، بانوی میزبان را اثری شخصی، و نقطه‌ی عزیمت مسیر فکری نویسنده بدانند.

شب‌های روشن و نازنین ازجمله آثار مشهور این نویسنده هستند.

بخشی از کتاب همزاد

لابد کانونی را که افکار پراکنده و از نظمِ شایسته بیرونش تا آن لحظه گرد آن درهم می‌لولیدند بازیافته بود. چون از بستر بیرون جست، فورآ به‌طرف آینهٔ گرد کوچک حقیری که روی کمدش بود شتافت و آن را برداشت. هرچند صورت خواب‌آلودی که از درون آینه به او وامی‌نگریست، با آن پلک‌های به‌زحمت گشودهٔ کورموشی و سرِ نسبتآ بی‌مو، به قدری مسکین بود که به نظر اول توجه خاص هیچ تنابنده‌ای را به خود نمی‌خواند، پیدا بود که صاحب صورت از آنچه در آینه می‌بیند بسیار راضی است. آقای گالیادکین با خود گفت: «از آن حکایت‌ها می‌شد اگر درست همین امروز بدشانسی‌ام گل کند و کم وکسری داشته باشم، یا اتفاق ناجوری برایم بیفتد، مثلا یک کورک جایی که نباید بیرون بزند، یا اتفاق بد دیگری از این دست. ولی خوب، فعلا وضعم هیچ عیبی ندارد. عجالتآ کارهایم همه سکه است!» و آقای گالیادکین، خوشحال از این‌که همهٔ کارهایش سکه است، آینه‌اش را به جای خود گذاشت و گرچه پایش برهنه بود و لباسی، جز آنچه بنا به عادت در آن می‌خوابید، به تن نداشت، به پای پنجره شتافت و با علاقه و کنجکاوی بسیار شروع کرد حیاط خانه‌ای را که پنجره‌های آپارتمانش رو به آن باز می‌شد در جست‌وجوی چیزی دیدزدن. ظاهرآ آنچه در حیاط همسایه می‌جست نیز اسباب رضایت کامل خاطرش بود و چهره‌اش با لبخندی، به نشان رضایت از خود، روشن شد. بعد، پس از آن‌که اول نگاهی به پشت تیغه‌ای انداخت که پستویی را از اتاقش جدا می‌کرد و جای پتروشکا نوکرش بود، و اطمینان یافت که پتروشکا در آن نیست، نوک پانوک پا به‌طرف میز آمد و کشویی را بیرون کشید و چیزهایی را که در گوشه‌ای در ته آن بود به هم زد و زیرورو کرد و عاقبت از زیر اوراق کاغذ زردشده و آت وآشغال‌های کهنهٔ دیگر، کیف سبزِ رنگ‌رورفته‌ای را برداشت و آن را با احتیاط بسیار باز کرد و با ملاحظه و لذت بسیار نگاهی به آخرین و پنهان‌ترین جیب آن انداخت. لابد دسته اسگناس‌های سبز و خاکستری و کبود و سرخ و رنگارنگ دیگری هم که در آن بودند، با نگاه درود و تحسین به آقای گالیادکین بازنگریستند. آقای گالیادکین، که برق شادی و رضایت چهره‌اش را روشن کرده بود، کیف گشوده را پیش روی خود روی میز گذاشت و به نشان نهایت لذت دست‌ها را به‌شدت برهم مالید. سرانجام دسته اسگناسش را که اسباب تسلی و آرام دلش بود و از روز پیش صدبار شمرده بود، از کیف بیرون آورد و بار دیگر اسگناس‌ها را یک‌یک، با دقت، میان شست و انگشت سبابه مالان، بازشمرد و سرانجام به آهنگ نجوا گفت: «هفتصد و پنجاه روبل اسگناس!» و با صدایی لرزان و از فرط لذت نرم شده، دسته اسگناس را در دست فشاران، با لبخندی پرمعنی بر لب، ادامه داد: «هفتصد و پنجاه روبل... خودش کلی پول است! اما عجب کیفی دارد! برای هرکه باشد کیف دارد! کیست که از این‌همه پول کیف نکند. دلم می‌خواست یک نفر پیدا کنم که هفتصد و پنجاه روبل به نظرش ناچیز بیاید. با این پول آدم به کجاها که نمی‌رسد!»...

نظرات کاربران

دختر کتابخوان
۱۴۰۰/۰۹/۰۹

آیا تابه‌حال فکر کرده‌اید کسی کاملاً شبیه به شما زندگی می‌کند؟ کسی که ظاهر، رفتار و اخلاقیاتش شبیه به شما باشد. تصور همچین شخصی مصداق بیماری همزاد است که فرد در شرایط نامتعادل شخصی یا اجتماعی به آن دچار می‌شود.

- بیشتر
mrzie
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

من این کتاب رو چندین سال پیش و بدون آشنایی با قلم داستایفسکی خریدم و بعد از خوندن چند بخش کتاب رو نصفه رها کردم، چند ماه پیش بعد از اینکه به خوبی با داستایفسکی آشنا شدم دوباره شروع به

- بیشتر
محمد حسین شالچیان
۱۴۰۱/۰۵/۱۰

تا آخرین صفحه رمان درگیر داستان بودم همش میخواستم ببینم چی میشه و حتی بعضی جاها شدت هیجان باعث می‌شد به روح داستایوفسکی غر بزنم که چرا داستان رو اینجوری نوشتی😂😂 ولی واقعا در پایان راضی بودم از داستانی که خوندم

- بیشتر
پوریای معاصر
۱۳۹۹/۱۲/۲۴

من کتاب رو نخواندم اما تا حالا پیش نیومده از خواندن داستایفسکی، ترجمه های سروش حبیبی و کتابهای نشر ماهی پشیمون بشم

tan♡tan
۱۴۰۱/۰۳/۱۵

خیلی زیبا احساسات متناقض شخصیت اصلی به تصویر کشیده شده جوری که وقتی افکار گالیادکین و صحبت هاش خطاب به خودش رو می خوندم ممکن بود نظری که میده هی در طول صحبتش تغییر کنه و هی حرف خودش رو

- بیشتر
جواد لایت
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

قلم نویسنده بی نظیر بودش ... اما اسم های سختی داره 😁... در کُل عالی بود .(مطاله نسخه چاپی)

zohreh planet
۱۴۰۳/۰۲/۱۹

کتاب همزاد چهارمین اثری هست که از داستایوفسکی خواندم. داستانی تقریبا کوتاه و راحت خوان با همان ویژگی هایی که در آثار داستایوفسکی وجود دارد .

Aydousa
۱۴۰۳/۰۲/۰۵

داستان که خیلی خوب بود به هرحال نوشته‌ی داستایوفسکیه و این نویسنده کتاب بد نداره! ترجمه آقای حبیبی هم باعث میشه آدم ادبیات فارسیش پیشرفت کنه دستشون درد نکنه واقعا

میم. خ
۱۴۰۲/۱۱/۲۰

از ویژگی‌های داستان جذابیت و کشش آن تا صفحه آخر بود (البته من قبل از خواندن داستان هیچ چیزی درباره خط داستان نخوانده بودم حتی توضیح ابتدایی طاقچه را) ویژگی دیگر نحوه بیان جملات و دیالوگ‌های شخصیت اصلی بود که کاملا

- بیشتر
M.TORABI
۱۴۰۱/۰۱/۲۲

امتیاز: ۴.۵ از ۵ کتابی ک خوندم کشش زیادی داشت و این شاید بخاطر ترجمه خوبش باشه ولی بیشتر از این فکر کنم بخاطر موضوع جذابش بود ک هی میخواستی بدونی چی میشه اخرش پیام حاوی اسپویل⛔⛔📣📣⁦ نظر مترجم رو که اخر کتاب

- بیشتر

بریده‌هایی از کتاب

نگرانی و بی‌خبری از چیزی که ممکن بود مستقیمآ به او مربوط باشد همیشه او را بیش از آن می‌آزرد که خود آن چیز
محمد حسین شالچیان
«چه می‌شود کرد، باید زندگی کرد دیگر! مگر می‌شود نکرد؟»
ELNAZ
«اگر موفق شدی ادامه بده، اگر نشدی، محکم و بردبار باش و پایداری کن!»
Shaghayegh
چه‌بسا در اعماق آبِ ظاهرآ آرام شیطان‌ها بی‌قرار باشند.
Shaghayegh
قضاوت جامعهٔ چاکرصفت... باور کنید یاکوف پتروویچ... من به‌صراحت می‌گویم، هر دروغی را ممکن است راست جلوه دهد...
Shaghayegh
صورت ظاهرم هم که خودتان می‌دانید چنگی به دل نمی‌زند... خودستایی توخالی هم بلد نیستم و حیای دروغین هم از فضایلم نیست و همین‌جا با کمال صداقت به این احوال اعتراف می‌کنم... درنهایتِ سادگی به شما می‌گویم وضع این‌جور است. تنها چیزی که دارم راستروی و بی‌شیله‌پیلگی و عقل سالم است. من با اسباب‌چینی و دروغ ودبنگ ابدآ کاری ندارم... صاف و پوست‌کنده به شما می‌گویم که اهل دسیسه‌بازی نیستم و به این حال افتخار می‌کنم... این‌ها چیزهایی است که باید به شما بگویم... من با آدم‌های شریف همراهم و صورتک بر چهره ندارم
s_nima_hashemi
او به جایی رسیده بود که هرچه پیش می‌آمد برایش یکسان بود.
ELNAZ
نقابْ پوشش همه‌روزی صورت من نیست!»
Mosavi
به یاد داشته باش که قدرت مرد بی‌گناه از همان بی‌گناهی اوست.
کاربر ۹۸۱۶۱۰۷
اگر شکست خوردی، بردبار باش! موفق که شدی، به کوشش ادامه بده.
Shaghayegh

حجم

۲۱۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲۱۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۳۸,۵۰۰
۳۰%
تومان