کتاب بادام
معرفی کتاب بادام
کتاب بادام رمانی از وون پیونگ سون رماننویس، فیلمنامهنویس و کارگردان اهل کرهی جنوبی است. «بادام» داستان پسر نوجوانی مبتلا به بیماری آلکسی تایمیا است. او درکی از احساسات معمول انسانی همچون خشم، ناراحتی و خوشحالی ندارد و درنتیجه نمیتواند واکنش مناسبی نسبت به اتفاقات اطرافش نشان دهد. اوضاع زمانی پیچیدهتر میشود که حادثهای تلخ رخ میدهد و نوجوان بیمار داستان باید با این فاجعه کنار بیاید. خواندن این رمانِ جذاب، الهامبخش و امیدوارکننده است.
رمان بادام با ترجمهی مریم بردبار و توسط انتشارات کتیبه پارسی منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است.
درباره و خلاصه داستان کتاب بادام
کتاب بادام اثری از وون پیونگ سون، نویسنده و کارگردان کرهای است. رمان بادام در سال ۲۰۱۷ به زبان کرهای منتشر و پس از ترجمه و ورود به کشورهای مختلف جهان، با استقبالی گسترده مواجه شد. داستان نوجوانی به نام «یونجائه» که از بیماری نادر آلکسی تایمیا رنج میبرد و قادر به درک و ابراز احساسات نیست. او با مادر و مادربزرگش در طبقهی بالای یک کتابفروشی زندگی میکند و طبیعتا به مادرش سخت وابسته است. مادرش با یادداشتهایی سعی میکند به او در مدیریت شرایط مختلف و خطراتی که ممکن است برایش به وجود آید، کمک کند. مشکلات «یونجائه» به همین مسئله ختم نمیشود و روزگار برایش حوادث وحشتناکتری را در چنته دارد. داغی سخت و مهیب که تحملش برای انسانهایی که آن بیماری غریب را ندارند هم سخت است. طبیعتا همهچیز برای نابودی او مهیاست. ماجرای مواجههی «یونجائه» با مشکلات پیدرپی و مصائبی که با آن روبهرو میشود، بسیار جذاب است. جذابیتی که خواندن رمان بادام را به تجربهای بهیادماندنی و الهامبخش تبدیل میکند.
«بادام» رمانی برای نوجوانان است که البته بزرگسالان نیز از خواندنش لذت خواهند برد. این رمان را «زینبسادات موسوی معلم» به فارسی برگردانده و انتشارات «آستان مهر» آن را به چاپ رسانده است.
موضوع رمان بادام درباره چیست؟
نوجوانی را در نظر بیاورید که نمیتواند از آنچه در اطرافش میگذرد، درک درستی داشته باشد. نه از رخدادی خشمگین میشود، نه از کسی ناراحت، نه اتفاقی مضطربش میکند و نه میتواند با کسی که در جلوی چشمانش حادثهای دردناک را تجربه کرده، همذاتپنداری و همدردی کند. «یونجائه» در دنیایی غریب بیآنکه چیزی از آن درک کند و احساساتی را بروز دهد، مانند یک ربات زندگی میکند. در دورهای از زندگی که دروازهی ورود به بزرگسالی است. نوجوانی بیمار که باید از پس چالشهایی برآید که برای همسالان سالمش نیز پرمخاطره است. مشکلات بیشمار و مصیبتی که نوجوان قصهی ما از سر میگذراند، بهسختی قابلتصور است. عزیزانش به قتل میرسند و او میماند و مشکلات کشندهای که باید به تنهایی با آنها دستوپنجه نرم کند. «یونجائه» اما با کمک یک دوست از این دورهی سخت عبور میکند. زنده میماند و دردی که نمیتواند او را بکشد، لاجرم قویترش میکند.
موضوع کتاب پشتسر گذاشتن برزخ ناکامی و مصیبت توسط نوجوانی کمتوان و بیمار است. ترجمان امید است و برای نوجوانان که دستکم با چالشهای گذار از سن کودکی مواجه هستند، امیدبخش و مفید و خواندنی است.
خواندن کتاب بادام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این رمان را به نوجوانان و دوستداران رمانهای نوجوان، و بهطور ویژه بهکسانی که در برههای سخت از زندگی، بیش از پیش خود را نیازمند امید و انرژی مثبت میدانند، پیشنهاد میکنیم.
چرا باید رمان بادام با ترجمه مریم بردبار را بخوانیم؟
کتاب بادام یکی از آثار موفق و محبوب ادبیات کرهی جنوبی و از نویسندهای توانمند است که نگاهی متفاوت و جذاب به مسئلهی نوجوانی و بحرانهای این دوره از زندگی انداخته است.
درباره وون پیونگ سون؛ نویسنده کتاب
وون پیونگ سون، رماننویس و فیلمساز اهل کرهی جنوبی است. او متولد سال ۱۹۷۹ در سئول است. سون در دو رشتهی جامعهشناسی و فلسفه تحصیل کرده و تحصیل در این رشتهها در آثار او نقشی پررنگ داشته است. سون در دو عرصهی ادبیات و سینما فعالیت کرده است. او معتقد است هرکدام از این دو عرصه زبان ویژهای دارد که برای بیان ایدهی خود به هر دو زبان نیازمند است. سون کار خود را با سینما و نقد فیلم آغاز کرد. او با حضور در «آکادمی KAFA» دورههایی را در رشتهی کارگردانی گذراند. کار در سینما را با ساختن فیلمهای کوتاه آغاز کرد و جوایزی نیز در این زمینه دریافت کرد.
اولین رمان سون با نام «بادام» در سال ۲۰۱۶ منتشر شد؛ حق ترجمهی آن به سیزده زبان فروخته شد و جایزهی ادبی «چانگبی» را نیز برایش به ارمغان آورد. رمان دیگر او «ضد حملهی سی» نیز پس از انتشار در سال ۲۰۱۷ با استقبال مواجه شد و جایزهی ادبی دومش را برای این رمان دریافت کرد. رمان سوم سون، «راهبهی ساوروی» بهفاصلهی در سال ۲۰۱۸ به چاپ رسید. آثار سون عموما امیدبخش و سرشار از مفاهیم و لحظات انسانی است.
نقد کوتاهی بر کتاب بادام
کتاب بادام در حالوهوایی دردناک و تلخ آغاز میشود. روایتی اولشخص از پسری بیمار که همذاتپنداری مخاطب را برمیانگیزد. روایت داستان از دید کسی که احساساتی همچون اضطراب و خشم را درک نمیکند، طبیعتا بسیار متفاوت است. وون پیونگ سون شخصیت نوجوان داستانش را در موقعیتی یگانه قرار میدهد تا علاوهبر مشکلات معمول این دوره از زندگی، با پیشامدهایی غیرمعمول و سخت مواجه شود. این نکته کتاب را بهخصوص در نیمهی ابتدایی متفاوت کرده است.
بخش دیگر داستان تغییری بزرگ است که «یونجائه» تجربه میکند. «گان» شخصیت نوجوان دیگری است که در یک مدرسه با او درس میخواند. رابطهی «گان» و «یونجائه» آغاز خوبی ندارد و پرتنش است اما به نتیجهای غیرقابلانتظار میرسد. بین آندو رابطهای دوستانه شکل میگیرد و این دوستی احساسات را بهتدریج در «یونجائه» زنده میکند.
پایان داستان بهخصوص برای نوجوانان میتواند بسیار امیدبخش باشد. رمانهای نوجوانان ازاینجهت که دورهای منحصربهفرد از زندگی را بهتصویر میکشند، متفاوت هستند. این تفاوت در رمان بادام بهواسطهی شخصیتی که راوی آن است، بهمراتب پررنگتر است. خواننده با خواندن داستان در موقعیتی خاص قرار میگیرد، همگامی با شخصیت عجیب و ممتاز داستان، حس ویژهای از امید را در او زنده میکند. گرچه نقدهایی نیز به این «تغییر سریع» و پایان امیدبخش داستان از سوی برخی منتقدان وارد شده است، اما نمیتوان منکر الهامبخشی و امیدآفرینی داستان بادام شد؛ خصوصا برای نوجوان که مخاطبان عمدهی داستان هستند و چالشهای سخت بلوغ و رسیدن به دورهی جوانی را تجربه میکنند.
پایان داستان بادام چیست؟
در پایان داستان دوستی عجیب شکلگرفته بین «یونجائه» و «گان»، مسیر داستان را عوض میکند. «یونجائه» آرامآرام احساسات را درک میکند. او باز هم با مشکلات کوچک و بزرگی روبهروست اما از پس عبور از کودکی و پاگذاشتن به دورهی جوانی یا بهعبارتی بزرگسالی، جهان او جهان متفاوتی است.
چرا وون پیونگ سون عنوان «بادام» را برای داستانش انتخاب کرده؟
شخصیت اصلی داستان، مبتلا به وضعیتی است که آلکسی تایمیا نام نهاده شده است. وضعیتی که در آن فرد از درک و بروز احساساتی از قبیل ترس، خشم و اضطراب ناتوان است. این اختلال از وجود نقصی در بادامهی مغز یا آمیگدال ناشی میشود. ازاینرو نویسنده با اشاره به منشأ بیماری «یونجائه»، عنوان «بادام» را برای رمان خود برگزیده است.
جوایز و افتخارات کتاب بادام و نویسندهاش
وون پیونگ سون تاکنون برندهی دو جایزهی ادبی شده است. او برای کتاب بادام جایزهی ادبی چانگبی را دریافت کرد. جایزهای که در بخش رمان نوجوانان به او اعطا شد. رمان دیگر او «ضد حمله سی» نیز جایزهی ادبی دیگری را در سال ۲۰۱۷ برایش به ارمغان آورد.
نظرات افراد و مجلههای مشهور درباره رمان بادام
یکی از دلایل شهرت کتاب بادام، محبوبیتش در بین اعضای گروه موسیقی BTS بوده است. این گروه موسیقی در سراسر جهان طرفدارانی پرشمار دارد.
بسیاری از نشریات نیز رمان را تحسین و مخاطبان را به خواندنش ترغیب کردهاند. در مروری که وبسایت «Global Comment» از این کتاب منتشر کرده، از آن بهعنوان کتابی فراتر از تقسیمبندیهای سنی یاد شده که میتواند هر مخاطب پیر و جوانی را به خود جذب و به بازخوانی ترغیبمان کند. در این مرور قلم «وون پیونگ سون» شوخ و زیرک خوانده شده است.
وبگاه «Kirkus Reviws» نیز به جذابیت این کتاب برای عموم مخاطبان از هر سنی تاکید کرده است.
«والاستریت ژورنال» رمان بادام را داستانی محکم و تکاندهنده خوانده و در زمرهی «کتابهایی که میتوانند شما را با خود به هرکجا ببرند»، قرار داده است.
ورود به بازار کتاب ایران و بهترین ترجمه کتاب بادام
کتاب بادام به فارسی ترجمه و از سال ۱۴۰۱ به بازار کتاب ایران وارد شده است. این رمان چندبار به فارسی ترجمه شده و «زینبسادات موسوی معلم» یکی از مترجمان این کتاب است که ترجمهاش را نشر «آستان مهر» منتشر کرده است؛ ترجمهای که روان و قابلقبول است. «مریم بردبار» نیز این کتاب را به فارسی برگردانده و نشر «کتیبهی فارسی» حاصل کارش را به چاپ رسانده است. از دیگر مترجمان کتاب میتوان به «بنفشه شریفیخو» (انتشارات قطره)، «فریناز بیابانی» (نشر دانشآفرین)، «ملیجه فخاری» (انتشارات کتاب مجازی) و «ارغوان آقایی» (انتشارات نارنگی) اشاره کرد.
پیام کتاب چیست؟
بادام کتابی امیدآفرین و الهامبخش است. ما با نوجوانی مواجهایم که در آستانهی عبور از دوران سخت بلوغ و رسیدن به جوانی قرار دارد. نوجوانی بیمار، که اختلال جدی مغزی دارد و با رنجی بیش از دیگران و مشکلاتی دوچندان این دوران پرمخاطره را طی میکند و این سرمایهی «دوستی» است که او را از این مهلکه عبور میدهد. عبوری سختتر که شاید او را پختهتر از همسالانش کند؛ درنهایت با دنیایی پر از بدی و خوبی (مثل همیشه) روبهروست که با احساسات بازیافتهاش میتواند آن را درک کند و با آن کنار بیاید. او بهواقع «بزرگ» شده است.
کتاب بادام چند صفحه است؟
انتشارات کتبیه پارسی این کتاب با ترجمه مریم بردبار را در ۱۹۷ صفحه منتشر کرده است.
بخشی از متن کتاب بادام
«آن روز شش نفر مرده و یک نفر زخمی شده بودند. اولین نفرات مامان و مامانبزرگ بودند. بعد، یک دانشجوی کالج که برای اینکه جلوی مرد را بگیرد با عجله وارد صحنه شده بود. نفرات بعد دو مرد پنجاهوچند ساله که در صف اول رژۀ سپاه رستگاری بودند، و بعد یک مأمور پلیس بود؛ در نهایت هم خود مرد. او تصمیم گرفته بود آخرین قربانی کشتار جنونآمیزش باشد. مرد خنجر را محکم در سینۀ خود فرو کرد و مانند بیشتر قربانیان دیگر، پیش از رسیدن آمبولانس تمام کرد. من کل ماجرا را در حالی که پیش چشمم جریان داشت، فقط تماشا میکردم.
مثل همیشه، فقط با چشمان بیروح آنجا ایستاده بودم.
۲
نخستین علائم بروز بیماری وقتی شش ساله بودم پدیدار شدند. نشانههایش از خیلی قبلتر وجود داشتند، اما آن زمان بود که بالاخره خود را نشان دادند. آن روز، احتمالاً مامان فراموش کرده بود بعد از کودکستان دنبال من بیاید. بعداً به من گفت، که پس از این همه سال به ملاقات بابا رفته بوده، که به او بگوید بالاخره تصمیم گرفته رهایش کند، نه به این خاطر که با مرد جدیدی آشنا شده، بلکه چون میخواهد زندگیاش را از سر بگیرد. ظاهراً او همۀ این حرفها را در حالی که در و دیوار آرامگاه رنگورو رفتۀ بابا را میشسته، به او گفته بود. در حالی که عشق او یک بار و برای همیشه به پایان میرسید، من، مهمان ناخواندۀ عشق نوپای آنها، کاملاً از خاطر او رفته بودم.
پس از اینکه همۀ بچهها رفتند، من تکوتنها بیرون کودکستان سرگردان بودم. تنها چیزی که این کودک شش ساله، میتوانست در مورد خانهاش به خاطر بیاورد، این بود که آن جایی روی یک پل قرار دارد. من از پل رهگذر بالا رفتم و آنجا در حالی که سرم را از نردهها به پایین آویزان کرده بودم ایستادم. ماشینها را که زیر پایم میلغزیدند میدیدم. این منظره، چیزی را که جایی دیده بودم به خاطرم آورد. پس من هرچه میتوانستم آب دهانم را جمع کردم، ماشینی را هدف گرفتم و رویش تف انداختم. تف من خیلی پیش از اینکه به ماشین برسد در هوا ناپدید شد، اما من همچنان چشمانم را به خیابان دوخته و آنقدر به تف انداختن ادامه دادم که احساس سرگیجه کردم.
«چیکار میکنی! چندشآوره!»
سرم را بالا آوردم و زن میانسالی را دیدم که از آنجا عبور میکرد و به من چشم دوخته بود. سپس به راهش ادامه داد و مثل ماشینهای زیر پایم به»
حجم
۱۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۱۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
نظرات کاربران
(((هرکس دو بادام داخل سرش دارد که جایی میان پشت گوش ها در پشت جمجمه قرار دارد.در حقیقت اسم آنها آمیگدال است که ریشه در کلمه بادام در زبان لاتین دارد چون اندازه و شکل آن دقیقن مانند بادام است.
چی یاد گرفتین...؟ ^^ من یاد گرفتم که احساسات چه خوب و چه بد قدرت خاصی دارن و توی زندگیمون نقش خیلی مهمی دارن..
به قدری این کتاب منو محو خودش کرد که کاش میتونستم به همه هدیه بدمش 🤗 اگه واقعا دنبال یه کتاب عالی میگردید که مطالعه کنید، اینو اصلا از دست ندید🌻🌺
اولین کتابی که امسال خوندم کتاب بادام بود که اتفاقی سر راهم توی یه کتاب فروشی دیدم و بخاطر اسمش که برام جالب بود خریدمش . اولش که شروعش کردم داستانش برام جالب بود خصوصا چون خودم روانشناسی میخونم و
در نظر من بادام رمانی معمولی بود. ایده و شروع خوبی داشت اما از روند داستانی و ترجمه، اگر بخواهم راستش را بگویم ضعیف بود. از آن لذت نبردم و به سختی تمامش کردم. آنطور که باید من و احساساتم
از حجم زیاد احساسات نمیتونم راجع به کتاب نظری بدم. و از این موضوع به شدت ناراحتم که نمیتونم راهنمایی ای بکنم که ترغیب بشین این کتاب رو بخونین. فقط میتونم بگم لذت بردم. حتی از مسیر داستان لذت بردم، از ابتدا
با اینکه کتاب خیلی معروفی هستش ولی من زیاد ازش خوشم نیومد. اکه بخوام روراست باشم،داستان منو اصلا جذب خودش نکرد و هیچ جذابیتی نداشت برام ترجمه خوبی هم نداشت*اخه کلا کتابایی که شخصیت اصلیشون منزوی هستن رو نمیپسندم و مورد علاقم
فرض کن نتونی هیچ احساسی داشته باشی، نه ترس، نه غم، خشم، شادی و نه هیچ حس دیگه ای، نتونی گریه کنی، نتونی دلیل رفتار و احساسات افراد رو بفهمی. بدون احساسات چطور میشه دنیا رو درک کرد؟ احساسات بخش بزرگی
با اینکه خیلی معروفه من زیاد نپسندیدم ! موضوع جدیدی داره ولی ...من خوب باهاش ارتباط برقرار نکردم با اینکه با مفاهیم پزشکیش اشنا هستم اما پایانش برام باورپذیر نبود
از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم. این کتاب داستان دو پسر است که کاملا متفاوت هستند. نقش اصلی کاملا بی احساس و نفر دوم پر از احساس است. این کتاب به ما می آموزد که فرزندان خود را بی قید