دانلود و خرید کتاب صوتی مفتش اعظم
معرفی کتاب صوتی مفتش اعظم
کتاب صوتی «مفتش اعظم» نوشتهٔ فئودور داستایفسکی با ترجمهٔ بهار رحمانی و گویندگی مصطفی طالبیان مقدم در نشر شنیدار منتشر شده است. داستان «مفتش اعظم» پنجمین فصل رمان «برادران کارامازوف» اثر فئودور داستایفسکی است.
درباره کتاب صوتی مفتش اعظم
مفتش اعظم نوشته فئودور داستایفسکی نویسندهٔ برجسته روس است. داستان «مفتش اعظم» در اصل پنجمین فصلِ کتاب پنجمِ رمان «برادران کارامازوف» است که به سبب ساختار و محتوای ویژه آن بارها به طور مستقل منتشر شده است. مفتش اعظم گفتوگوی دو برادر به نامهای ایوان و آلیوشا است که جهانبینیهای متفاوتی دارند. ایوان اثری ادبی نوشته و آن را برای آلیوشا شرح میدهد. در این اثر ادبی ایوان اعتراض خود را به جهان و قوانینش نشان میدهد.
بسیاری از نویسندگان معروف به نقد و تفسیر این داستان پرداختهاند. از جمله: روزانوف روسی، آلبرکامو، اشتفان تسوایگ، آنا زگرس، آندره ژید، توماس من، هرمان هسه، فروید، فرانتس ورفل، گئورک لوکاچ
کتاب صوتی مفتش اعظم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر به علاقهمندان به ادبیات روسیه پیشنهاد میشود.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. وی نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری، او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند.
داستایوفسکی ابتدا برای امرارمعاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت.
اکثر داستانهای داستایوفسکی، همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیان زده، بیمار و روانپریش هستند. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیهاست که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحت عنوان روانکاوی معرفی میشوند) بیان میشوند.
منتقدان، این شخصیتهای زنده، طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتاند از:
(۱۸۴۶) بیچارگان (رمان کوتاه)
(۱۸۴۶) همزاد (رمان کوتاه)
(۱۸۴۷) خانم صاحبخانه (بانوی میزبان) (رمان کوتاه)
(۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)
(۱۸۵۹) رؤیای عمو (رمان کوتاه)
(۱۸۵۹) روستای استپان چیکو
(۱۸۶۱) آزردگان (تحقیر و یا توهین شدگان)
(۱۸۶۲) خاطرات خانه اموات
(۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی (رمان کوتاه)
(۱۸۶۶) جنایت و مکافات
(۱۸۶۷) قمارباز (رمان کوتاه)
(۱۸۶۹) ابله
(۱۸۷۰) همیشه شوهر (رمان کوتاه)
(۱۸۷۲) جنزدگان
(۱۸۷۵) جوان خام
(۱۸۸۰) برادران کارامازوف
داستانهای کوتاه او نیز عبارت هستند از:
در پانسیون اعیان
(۱۸۴۶) آقای پروخارچین
(۱۸۴۷) رمان در نُه نامه
(۱۸۴۸) شوهر حسود
(۱۸۴۸) همسر مردی دیگر
(۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از دو داستان قبلی)
(۱۸۴۸) پولزونکوف
(۱۸۴۸) دزد شرافتمند
(۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج
(۱۸۴۸) شبهای روشن (داستان کوتاه)
(۱۸۴۹) قهرمان کوچولو
(۱۸۶۲) «یک داستان کثیف» یا «یک اتفاق مسخره»
(۱۸۶۵) کروکدیل
(۱۸۷۳) بوبوک
(۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر
(۱۸۷۶) نازنین
(۱۸۷۶) ماریِ دهقان
(۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک
دلاور خردسال
مجموعه مقالهها او عبارتاند از:
Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳)
یادداشتهای روزانه یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)
ترجمههای او عبارت هستند از:
(۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)
(۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)
(۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر)
(۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)
داستایوفسکی، نامههای شخصی و نوشتههایی نیز که پس از مرگ وی منتشر شدهاند را در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. فئودور داستایوفسکی در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی مفتش اعظم
«او در برابر جمعیت متوقف میشود و از دور حوادث را زیر نظر میگیرد. مفتش همه چیز را میبیند، میبیند که چطور تابوت را جلوی پای او قرار میدهند، میبیند که چگونه آن دختر زنده میشود، و چهرهاش تیره و عبوس میگردد، ابروان پُرپشتِ خاکستریش را درهم میکشد، و از دیدگانش آتشی شوم زبانه میزند. دست دراز میکند و با انگشتش، او را به نگهبانانش نشان داده و دستور دستگیری او را میدهد. و بنگر: او از چنان قدرت و اقتداری برخوردار است و مردم چنان دستآموز و چاکرصفت شدهاند و چنان مطیعانه با ترسو لرز از او فرمان میبرند، که فورا از جلو نگهبانان به عقب میروند و راه را برای آنان باز میکنند. این مردان در میان سکوتِ مرگباری که به ناگاه حاکم گشته، او را میگیرند و میبرند. جمعیت در همین لحظه همانند تنی واحد، در برابر مفتشِ پیر تعظیم میکنند و همه در مقابل او به خاک میافتند، و او در سکوت، مردم را تبرک میکند و آهسته و با وقارِ تمام پیش میرود.
نگهبانان، زندانی را به سیاه چالِ تنگ و تاریکی که تاقی قوسی دارد و در ساختمان قدیمی «دادگاهِ مقدس» واقع است، میبرند و او را در آنجا حبس میکنند. روز به سر میرسد و شبِ تاریک و داغ و خفقانآور سویل Sevilla فرا میرسد. هوا از «عطر بوته غار و شکوفههای درخت لیمو» آکنده است.
ناگهان در ظلمتی که سیاه چال در آن فرو رفته، درِ آهنین باز میشود و مفتش اعظمِ پیر شخصا - در حالی که شمعدانی در دست دارد - آهسته وارد سیاه چال میشود. او تنهاست، در فورا پشت سرش بسته میشود. او در آستانه در میایستد و مدتی، یک یا دو دقیقه، به چهره او خیره میشود. سرانجام آهسته نزدیک شده شمعدان را روی میز میگذارد و به او میگوید: «این تویی؟ تو؟» اما همین که پاسخی نمیشنود، فورا اضافه میکند: «پاسخ نده، خاموش باش. واقعا چه میتوانی بگویی؟ خوب میدانم که چه خواهی گفت. ولی تو حتی حق نداری که به آنچه در گذشته گفتهای چیزی بیافزایی. چرا آمدهای تا مزاحم ما بشوی؟ آخر آمدهای تا مزاحممان بشوی، و خودت هم این را میدانی. اما میدانی که فردا چه خواهد شد؟ من نمیدانم که تو کیستی و اصلاً نمیخواهم بدانم که آیا این، تو هستی یا کسی است که خود را شبیه او ساخته است. ولی فردا تو را محکوم کرده، دستور خواهم داد که تو را به عنوان یکی از پلیدترین مرتدان به چوبه مرگ بسته و بسوزانند، و همان مردمی که امروز بر پاهایت بوسه میزدند، فردا به یک اشاره من سرازیر خواهند شد تا در آنجا زغالهای آتشین را برایت گداختهتر کنند، آیا این را میدانی؟» و بیآن که حتی لحظهای هم چشم از زندانیش برگیرد، با تعمقی عمیق افزود: «آری، شاید این را هم بدانی.» »
زمان
۱ ساعت و ۳۹ دقیقه
حجم
۲۲۸٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱ ساعت و ۳۹ دقیقه
حجم
۲۲۸٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
چند مورد وجود داره در مورد این کتاب اول : گویش گوینده عالیه دوم : نسخه صوتی نسبت به نسخه چاپی دارای حذفیاته که نمیدونم علتش چیه سوم : نسخه چاپی نسبت به نسخه صوتی دارای خلاصه کتاب و چندین نقد در پایان
خود کتاب که بینظیر و واقعاً زیبا و هیجان انگیز بود. اما در واقع کتاب صوتی نبود، صرفاً روخوانی یه آدم خوش صدا همراه با اندکی نویز! واقعاً صداش خوب بود و همین قابل تحملش کرده بود، اما لااقل کاش یه مقدار
همین کتاب را بصورت متنی ازطاقچه خواندم ،بنظرم صوتیش خیلی جالبتربود، عالی بود،ممنون ازطاقچه.