کتاب نازنین
معرفی کتاب نازنین
کتاب نازنین نوشتهٔ فیودور داستایفسکی و ترجمهٔ یلدا بیدختی نژاد است. نشر چشمه این داستان بلند را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یکی از کتابهای «مجموعهٔ برج بابل» است.
درباره کتاب نازنین
کتاب نازنین حاوی یکی از داستانهای فیودور داستایفسکی است. این داستان در کنار «شبهای روشن» از مشهورترین داستانهای بلند داستایوسکی است. داستایوسکی «نازنین» را در ۴۵سالگی نوشت؛ زمانی که دیگر نویسندهای چیرهدست بود. او این داستان را با یک مقدمه شروع میکند؛ چیزی که تا پیش از این روال معمول کارش نبوده و ۲ دلیل هم برای این کار دارد. اولین دلیل روشنکردن تکلیف عنصر خیال است. دومین دلیل این است که میخواهد خواننده را روشن کند که چرا متن در ابتدای داستان اندکی گنگ و مغلق است. این نویسندهٔ روس، در مقدمهاش به ما میگوید که راوی داستان، خود آدم پریشانی است که میخواهد ماجرا را طی روند بازگویی داستان بفهمد و برای خودش روشن کند. داستان نازنین از زبان گروییفروشی روایت میشود که به یکی از مشتریان همیشگی مغازهاش دل میبازد و با او ازدواج میکند؛ دخترکی ۱۶ساله، جوان و سرشار از شور زندگی. چندی نمیگذرد که روند جداییها آغاز میشود. مرد به رابطهٔ عروس جوان با همقطار سابقش مظنون میشود.
گفته شده است که فرم روایت «نازنین» تا پیش از این در ادبیات نظیر نداشته و میتوان آن را اولین روایت سیال ذهن به حساب آورد. داستایوسکی سالها پیش از مارسل پروست، جیمز جویس، سمبولیستها و اکسپرسیونیستها قواعد منطقی نوشتار ادبی را میشکند و سعی دارد سیل افکار و تصاویر را بهصورت تداعی مستقیم در متن جاری کند. او در این داستان بلند، به ترکیب نهایی ایدههای فلسفیاش رسیده است؛ ایدههایی که میشود رد آنها را در همهٔ آثارش گرفت.
از این کتاب، اقتباسهایی سینمایی هم صورت گرفته است.
خواندن کتاب نازنین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان بهشمار میآورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. اکثر داستانهای داستایفسکی، همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیانزده، بیمار و روانپریش هستند. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق ۲ مرد یا مردی در میان عشق ۲ زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیهاست که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحتعنوان روانکاوی معرفی میشوند) بیان میشوند. منتقدان، این شخصیتهای زنده، طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتند از:
(۱۸۴۶) بیچارگان، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهینشدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جنزدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.
داستانهای کوتاه و بلند او نیز عبارتند از:
در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شبهای روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال.
مقالههای او عبارتند از:
Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشتهای روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،
ترجمههای او عبارتند از:
(۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،
داستایوفسکی نامههای شخصی و نوشتههایی را که پس از مرگ او منتشر شدهاند، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد.
فیودور داستایفسکی در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب نازنین
«تمام مدت این شش هفتهٔ بیماری ما سه نفر، یعنی من و لوکریا و پرستار مجربی که از بیمارستان آورده بودم، مثل پروانه دورش میگشتیم. از پول دریغ نداشتم و حتی دلم میخواست بیشتر از اینها برایش خرج کنم. دکتر شریدِر را خبر کردم و برای هربار ویزیت ده روبل حقالقدم دادم. وقتی به هوش آمد سعی کردم کمتر جلو چشمش باشم. اما آخر چرا دارم اینها را تعریف میکنم؟! وقتی دیگر توانست به طور کامل از بستر بلند شود میآمد و ساکت و آرام در اتاق من مینشست، پشت میزی که همان وقت مخصوص او خریده بودم… بله، درست است، هر دوی ما باز هم به سکوتمان ادامه دادیم. البته بعدش شروع به صحبت کردیم، اما فقط حرفهای معمولی میزدیم. من عمداً چیز زیادی نمیگفتم اما خیلی خوب متوجه شدم او هم بسیار خوشحالتر است که بیش از این حرفی بینمان ردوبدل نشود. به نظرم چنین حسی از جانب او کاملاً طبیعی بود. با خودم میگفتم: او بهقدری در تنش بوده و طوری خُرد و مغلوب شده که مسلماً باید فرصت داشته باشد تا فراموش کند و به این اوضاع خو بگیرد. به این ترتیب سکوت را ادامه دادیم. بااینحال هر لحظه داشتم خودم را برای آینده آماده میکردم. فکر کردم حتماً او هم همین کار را میکند و با اشتیاق عجیبی سعی داشتم حدس بزنم دقیقاً چه در سرش میگذرد.»
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود. بر خلاف اغلب کتابهای استاد داستایفسکی این کتاب داستان پیچیده ای نداشت ولی قشنگ بود 👍
داستان بلندی است که میتونید یکی دو ساعته بخونید. شخصیت اصلی روان آشفتهای داره و عشقش به دختری بسیار جوانتر از خودش هم حسابی آشفته و عجیب از آب در آمده. نازنین به نظرم شروع خوبی برای داستایفسکی خوندنه. کل
تلخی کتاب های داستایوسکی به خاطر شرایط تاریک جامعه اون زمان بوده بنابراین هموطنان میتونن ارتباط بیشتری با کتاب های این نویسنده بگیرن و از خواندن این کتاب ها لذت ببرن :))
علاقه ی یک امانت فروش مغرور ۴۰ ساله به یک دختر بینوای ۱۶ ساله... رابطه ای که می توانست شکل بگیرد و به عشق و زندگی طولانی تبدیل شود اما ... داستان فوق العاده زیبا و تاثیر گذاری بود. زبان
بسیاری از کتابهای معروف بهتر هست با اینکه 95صفحست اما نکاتشو میرسونه واقعاً چقدر دور ورمون همچین انسان ها یی شبیه مرد داستان داریم.
سومین قدم از خوندن آثار داستایوفسکی رو برداشتم. روایت جذاب و نسبتا کوتاه از افکار پریشان یک مرد مغرور و مریض که به شدت دلباخته دختر شونزده سالهای میشه اما هیچ اقدامی برای ابراز دوست داشتنش نمیکنه! پریشانی ذهن شخصیت
ارزش خوندن رو داره این کتاب..
شسته رفته و جمع و جور و تلخ 😔 مردهای بیمار این شکلی فک نکنم کم باشن خود بیمار انگاری هم نبوده کاملا بیمار بوده که با تحقیر با یک دختر کم سن بخوای ازدواج کنی دوستش داشته باشی و
عالی. جمعوجور و زیبا. یکی از دوستانم که نویسنده مورد علاقهش داستایفسکیست و همهی آثارش را خوانده بهم گفت این کتاب گزینهی خوبی برای معرفی داستایفسکیست. خوشم آمد. بیشتر از شبهای روشن. کتابهای طولانیاش را هم که نخواندهام با این
موقع خوندن این کتاب سه بار حالتم عوض شد . اول میخواستم کتابو نصفه رها کنم و بیام به قضاوت بشینم در مورد اون مرد و بهش از همینجا توهین کنم که چرا اینجوری رفتار کرد . بعد که دیدم