کتاب قمارباز

کتاب قمارباز نوشته فئودور داستایفسکی و ترجمه جلال آل احمد توسط نشر نارنگی منتشر شده است. این رمان کلاسیک روسی، به بررسی روان‌شناسی اعتیاد به قمار و تأثیر آن بر زندگی شخصیت‌ها می‌پردازد و در بستری از روابط پیچیده‌ی انسانی و اجتماعی روایت می‌شود. کتاب قمارباز از آثار مهم داستایفسکی است که با نگاهی تیزبینانه به ضعف‌ها و کشمکش‌های درونی انسان می‌نگرد. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب قمارباز

کتاب قمارباز یکی از رمان‌های شاخص فئودور داستایفسکی است که در قالب داستانی بلند، زندگی و ذهنیت شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد که درگیر وسوسه‌ی قمار و امید به ثروت یک‌شبه هستند. این کتاب در دوره‌ای نوشته شده که داستایفسکی خود با مشکلات مالی و اعتیاد به قمار دست‌وپنجه نرم می‌کرد و همین تجربه‌ی زیسته، به اثر عمق و واقعیت ویژه‌ای بخشیده است. روایت داستان در شهری خیالی به نام رولتنبورگ می‌گذرد و شخصیت اصلی، آموزگاری جوان است که در میان خانواده‌ای روس و جمعی از خارجی‌ها، گرفتار روابط عاطفی و مالی پیچیده می‌شود. ساختار کتاب مبتنی‌بر روایت اول‌شخص است و با نگاهی انتقادی به جامعه‌ی روسیه و اروپا، تضادهای فرهنگی، طبقاتی و اخلاقی را برجسته می‌کند. کتاب قمارباز نه‌تنها داستانی درباره‌ی قمار، بلکه روایتی از اسارت انسان در برابر وسوسه‌ها و ناکامی‌هایش است.

خلاصه داستان قمارباز

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! 

داستان قمارباز با بازگشت راوی، آموزگاری جوان به نام الکسی ایوانویچ، به شهر رولتنبورگ آغاز می‌شود؛ جایی که خانواده‌ی ژنرال روس و اطرافیانش در انتظار خبر مرگ مادربزرگ ثروتمند هستند تا شاید ارثی نصیب‌شان شود. الکسی که به‌عنوان معلم سرخانه در این خانواده کار می‌کند، به‌شدت دل‌بسته‌ی پولینا آلکساندروونا، دخترخوانده‌ی ژنرال است و رابطه‌ای پرتنش و مبهم با او دارد. در این میان، پولینا از الکسی می‌خواهد برایش قمار کند و پول به دست آورد؛ همین درخواست، او را وارد دنیای پرهیجان و بی‌رحم قمارخانه می‌کند. در کنار این خط اصلی، روابط پیچیده‌ای میان شخصیت‌ها شکل می‌گیرد؛ ژنرال که عاشق مادموازل بلانش فرانسوی است و برای ازدواج با او به پول نیاز دارد؛ مردک فرانسوی که نقشی مرموز و منفعت‌طلبانه دارد و مستر آستلی، انگلیسی کم‌حرف و نجیب که به پولینا علاقه‌مند است. 

ورود ناگهانی مادربزرگ به شهر و حضورش در قمارخانه، همه‌ی نقشه‌ها را به هم می‌ریزد و شخصیت‌ها را با واقعیت‌های تلخ و غیرمنتظره روبه‌رو می‌کند. در طول داستان، الکسی میان عشق، وظیفه، وسوسه‌ی ثروت و سقوط اخلاقی سرگردان است و هربار که به قمارخانه بازمی‌گردد، بیشتر در گرداب اعتیاد و بی‌ثباتی فرو می‌رود. روایت با طنزی تلخ و نگاهی انتقادی، سقوط تدریجی شخصیت‌ها را در برابر وسوسه‌ی پول و قدرت به تصویر می‌کشد، بی‌آنکه راه نجاتی قطعی پیش پایشان بگذارد.

چرا باید کتاب قمارباز را بخوانیم؟

کتاب قمارباز با پرداختن به موضوع اعتیاد به قمار و تأثیر آن بر روابط انسانی، تصویری عمیق از ضعف‌ها، امیدها و شکست‌های انسان ارائه می‌دهد. این کتاب نه‌تنها داستانی پرکشش و پرحادثه دارد، بلکه لایه‌های روان‌شناختی و اجتماعی را نیز به‌خوبی کاوش می‌کند. مواجهه‌ی شخصیت‌ها با وسوسه‌ی ثروت، عشق‌های ناکام و بحران‌های اخلاقی، خواننده را به تأمل درباره‌ی ماهیت انسان و مرز میان اختیار و اجبار وامی‌دارد؛ همچنین فضای اروپای قرن نوزدهم و تضادهای فرهنگی روسیه و غرب، به داستان رنگ‌وبویی خاص بخشیده است. مطالعه‌ی این اثر، فرصتی برای آشنایی با یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات جهان و درک پیچیدگی‌های روان انسان است.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های کلاسیک، دوستداران آثار روان‌شناختی و کسانی که به تحلیل روابط انسانی و اجتماعی علاقه دارند، مناسب است؛ همچنین کتاب قمارباز برای کسانی که دغدغه‌ی شناخت ضعف‌های انسانی، اعتیاد و تأثیرات آن بر زندگی فردی و جمعی را دارند، اثری خواندنی خواهد بود.

بخشی از کتاب قمارباز

«پولینا زد زیر خنده و گفت: - آخرین باری که ما از کوه شلاگنبرگ بالا می‌رفتیم، شما گفتید که با یک اشارهٔ من حاضرید خودتان را با سر به پایین پرتاب کنید، یادتان هست که گودی پرتگاه هزار پا بود؟ عاقبت روزی خواهد رسید که من این اشاره را بکنم! آن هم فقط برای این که ببینم شما چطور به قول خودتان وفا می‌کنید و مطمئن باشید که از این راه به روحیهٔ شما پی خواهم برد. من از شما درست برای این نفرت دارم که مجازتان گذاشته‌ام و به شما خیلی اجازه داده‌ام و باز هم بیشتر خواهم داد چون به شما احتیاج دارم و چون به شما احتیاج دارم باید فعلا با شما مدارا کنم. پولینا داشت از جایش بلند می‌شد. لحن کلامش آمیخته به هیجان بود. او از مدتی پیش همیشه صحبت‌های میان ما را با یک لحن پر از بغض تمام می‌کرد. بله، درست خود این کلمه، پر از بغض! من از او پرسیدم: - اجازه می‌دهید یک سوال دیگر هم بکنم؟ مادموازل بلانش کیست؟»