جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، نویسنده و مترجم، در سال ۱۳۰۲ پس از هفت دختر در تهران متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود.
پدرش روحانی بود و در محله سید نصرالدین از محلههای قدیمی شهر تهران زندگی میکردند. جلال دوران کودکیاش را در محیطی مذهبی گذراند، پدرش نسبت به تربیت مذهبیشان به شدت سختیگر بود. پس از تمام کردنِ دوره دبستان، پدرش که تحصیل را در مدارس دولتی نمیپسندید و پیش بینی میکرد آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکنند، برای ادامه تحصیل در دبیرستان با او مخالفت کرد. جلال در این باره چنین میگوید:
« دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم و گفت: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم »
اینگونه جلال روزها به کارهایی چون ساعتسازی، سیمکشی برق، چرم فروشی و ... میپرداخت و شبها دور از چشمِ پدر در کلاسهای شبانه مدرسه «دارالفنون» درس میخواند.
پس از پایان تحصیل در دبیرستان که با آغاز جنگ جهانی دوم مصادف شده بود، پدرش او را به نجف پیش برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا علوم دینی بیاموزد، اما این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت؛ سپس وارد دانشسرای عالی شد و در سال ۱۳۲۵ در رشته ادبیات فارغالتحصیل شد.
در ۲۱ سالگی به حزب توده ایران پیوست و عملاً جریانِ تفکراتِ مذهبیِ خانواده را کنار گذاشت. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج گیری حرکتهای چپ گرایانه حزب توده ایران، توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر جلال شدند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا جلال ال احمد با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده، تبدیل به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.
به دلیل کشش او به جریان روشنفکری، پدرش او را از خانه بیرون کرد. این روگردانی دو دلیل عمده داشت: یکی پشتکردن به روحانیت و دیگری پیوستن به جریان توده؛ ولی او هنوز گرایش مذهبی داشت. هیچ مدرکی موجود نیست که بگوید جلال پس از پیوستن به حزبِ توده، از مذهب به طورکلی کنارهگیری کرده باشد.
جلال آل احمد، در ۲۲ سالگی، هم زمان با دورهای که در دانشسرای عالی مشغول به تحصیل بود، با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال مجموعه داستانی را به نام «دید و بازدید» منتشر کرد.
هم زمان با اینکه تحصیلاتِ خود را در رشته ادبیات فارسی ادامه میداد، در مدارس تهران معلّم شد. سپس مدتی در «مؤسسه تحقیقات اجتماعی» وابسته به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، دانشسرای عالی، دانشسرای مامازان، دانشکده علوم تربیتی و هنرسرای عالی نارمک به تدریس ادبیات پرداخت. او درسش را تا دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری کرد و به قولِ خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت».
در سال ۱۳۲۶، دومین کتاب خود را به نام «از رنجی که میبریم» همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد، که البته سکوتی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن بود. در این سالها آل احمد به ترجمه روی آورد و آثار «ژید»، «کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» را ترجمه کرد. آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه داشت و در مجلات و روزنامهها فعالیت می کرد.
او در ۲۵ سالگی در اتوبوس اصفهان به تهران با سیمین دانشور، داستاننویس و مترجم معاصر، آشنا شد و ۴ سال بعد با او ازدواج کرد. پدر آلاحمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود، در روز عقد به قم رفت و سالها به خانه آنها پا نگذاشت.
با شروع قضیه ملی شدن نفت، ظهور جبهه ملی و دکتر مصدق، جلال دوباره به سیاست روی آورد، اما پس از کودتای ۲۸ مرداد، که ضربه سنگینی بر پیکر آزادی خواهان و مبارزان با استبداد بود، دچار افسردگی شدیدی شد. در این سالها، کتابِ خود را تحت عنوانِ «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند.
جلال به یک دوره سکوت رفت، به کلبهای در میان جنگلهای اسالم کوچ کرد و به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی کرد تا خود را از نو بشناسد. در سال ۱۳۴۲ بهاتفاق علیاکبر کنیپور برای سفر حج به مکه رفت و در کتاب "خسی در میقات" که سفرنامهی حجِ اوست به این تحول روحی اشاره میکند و میگوید: «دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است»
جلال آلاحمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، در چهل و پنج سالگی در اَسالِم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آلاحمد، پیکرش به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که باعث باوری درباره سر به نیست شدن او توسط ساواک شد. همسرش سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده است، ولی شمس آلاحمد قویاً معتقد است که ساواک او را بهقتل رسانده و شرح مفصلی در اینباره در کتاب از چشم برادر بیان کرده است.
سیمین دانشور، در کتاب غروب جلال صریحاً عنوان میکند که شوهرش قربانی نوشابه شد. او علت مرگ جلال را زیادهروی در مصرف نوشابه الکلی قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آن زمان) ذکر میکند و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو نقل میکند و شایعات مربوط به دست داشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد میکند.
جلال وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی ازآنجاکه وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچگاه صورت نگرفت.
آثار جلال
به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده، کوتاه، تاثیر گذار و در نهایت کوتاهی و اختصار
اغلب نوشتههایش به گونهای است که خواننده میتواند تصور کند، نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان میکند. آل احمد در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامههای او به اوج میرسد.
آثار جلال آل احمد را به طور کلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد که در زیر به معرفی برخی آثار داستانی او میپردازیم.
الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. هـ- خاطرات و نامه ها.
قصه و داستان:
زن زیادی: حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. این مجموعه در واقع جمعآوری همه داستانهای درباره زنان و با محوریت آنان در یک کتاب است، این داستانها از تمامی آثار آل احمد گردآوری شدهاند. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداخته اند. زنانِ مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت زده و تباه شده تشکیل میدهند.
مدیر مدرسه : «مدیرمدرسه» شاید به جرأت بهترین اثر «جلال آل احمد» باشد. نویسندهای ظلمستیز که واقعیتهای زندگی را با نظری انتقادی بیان میکند. راوی داستان که از آموزگاری به تنگ آمده است، برای آسودگی خود و داشتن درآمد بیشتر و بیدردسر به مدیریِ دبستان رو میآورد، بی آنکه بداند چه دردسرهایی درپی خواهد داشت. مدیر که خود را هیچکاره میداند و آمده تا گوشهای آرام در دفترش از گچ خوردن و بیهودگی کار آموزگاری خود را دور کند، با دشواریِ سرپرستیِ «یک ناظم و هفت معلم و دویست و سی و پنج شاگرد» روبرو میشود. پس همه توان خود را به کار میگیرد تا کمبودها و نارساییها را به گونهای سروسامان دهد؛ اما در این شرایط محیطی امکان اصلاح وجود ندارد و مدیر تصمیم میگیرد که استعفا دهد. این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است: «حاصل اندیشههای خصوصی و برداشتهای سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه» مدیر مدرسه، گزارش گونهای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه. آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد. قلم دیگر در دستش نمیلرزد و چنین است که اندیشههایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافتهاند.
نفرین زمین: قصهای است که از زبان معلمی به روستا رفته نقل میشود؛ ماجرای آنچه در مدت نُه ماه اقامت در ده و آنچه دیده و شنیده و آزموده و به صورت یادداشتهای روزانه ثبت کرده است. یادداشتهای او هنگامی که او به روستای دیگری منتقل میشود پایان پیدا میکند. طرح کلی داستان روایتگونه و شیوه آن واقع گرایانه با صحنهسازیهای مؤثر و گاه تصویری پراکنده است. با اینکه زبان داستان تا حدی قدیمی است، الگوی داستانهای جدید اروپایی دارد.
از دیگر آثار او میتوان دید و بازدید، از رنجی که میبریم، سه تار، سرگذشت کندوها، نون والقلم، پنج داستان، چهل طوطی اصل (با سیمین دانشور) و سنگی بر گوری را نام برد.