دانلود و خرید کتاب صوتی مدیر مدرسه
معرفی کتاب صوتی مدیر مدرسه
کتاب مدیر مدرسه، یکی از زیباترین و قویترین آثار جلال آلاحمد است. داستان مدیر مدرسه دربارهی مدیر یک مدرسه است که خود را میان گرفتاریها و سختیهای کار تنها میبیند.
لذت شنیدن نسخه صوتی مدیر مدرسه با صدای ژوبین دارابیان را از دست ندهید.
دربارهی کتاب صوتی مدیر مدرسه
کتاب صوتی مدیر مدرسه، رویات یک معلم مدرسه است که از آموزگاری خسته شده است. او تصمیم گرفته برای اینکه هم از کار آموزگاری فاصله بگیرد و هم حقوق بیشتری دریافت کند، مدیر یک مدرسه بشود. در نهایت هم مدیریت یک مدرسه با یک ناظم و هفت معلم و دویست و سی و پنج شاگرد میشود. او در میان کار متوجه تمام کمبودها و نارساییها میشود و تصمیم میگیرد که با تمام توانش آنها را رفع کند. اما مدرسه و محیط در شرایطی قرار دارند که امکان اصلاح در آن وجود ندارد. مدیر مدرسه تصمیم میگیرد که استعفا بدهد و ...
کتاب صوتی مدیر مدرسه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به نوشتههای نویسندگان ایرانی علاقهمند هستید، از شنیدن کتاب مدیر مدرسه لذت خواهید برد. کتاب مدیر مدرسه برای دوستداران جلال آلاحمد نیز کتابی شنیدنی است.
دربارهی جلال آلاحمد
جلال آلاحمد در تاریخ ۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایتها ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در تهران متولد شد. او روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آلاحمد در دهه ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.
جلال آلاحمد در در خانوادهای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران بهدنیا آمد. او پسرعموی سید محمود طالقانی بود. پدرش او را به نجف فرستاد تا علوم دینی بیاموزد اما کمی بعد به تهران بازگشت و به حزب توده پیوست. جلال آثار و نوشتههای بسیاری دارد که از میان آنها میتوان به مدیر مدرسه، نون والقلم، سهتار، از رنجی که میبریم، نیما چشم جلال بود و خسی در میقات اشاره کرد.
جلال آلاحمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اَسالِم، گیلان چشم از دنیا فروبست. هرساله جشنوارهی ادبی به نام و یاد او برگزار میشود و جایزهی ادبی جلال آلاحمد با صد و ده سکه بهارآزادی، گرانترین جایزه ادبی ایران است.
جملاتی از کتاب صوتی مدیر مدرسه
اواخر تعطیلات نوروز رفتم به ملاقات معلم ترکهای کلاس سوم. ناظم که با او میانهی خوشی نداشت. ناچار با معلم حساب کلاس پنج و شش قرار و مداری گذاشته بودم. که مختصر علاقهای هم به آن حرف و سخنها داشت. هم به وسیلهی او بود که میدانستم نشانیاش کجاست و توی کدام زندان است و در کدام بند و سوراخ. در راه قبل از همهچیز خبر داد که رئیس فرهنگ عوض شده و اینطور که شایع است یکی از همدورهایهای خود من جایش آمده. گفتم: «عجب! چرا؟ مگر رئیس قبلی، چیش کم بود؟»
«چه عرض کنم. میگن پا تو کفش یکی از نمایندهها کرده.»
«شما خبر ندارین؟»
«چهطور؟ از کجا خبر داشته باشم؟»
«هیچی! میگن دوتا از کارچاقکنهای انتخاباتی یارو از صندوقهای فرهنگ حقوق میگرفتند. شب عیدی رئیس فرهنگ حقوقشون رو زده.»
«عجب! پس اونم میخواسته اصلاحات کنه.»
«هوم. بیچاره!»
و بعد از این حرف زدیم که الحمدلله مدرسه مرتب است و آرام و معلمها همکاری میکنند و او به تلویح حالیام کرد که ناظم بیش از اندازه همهکاره شده است و من فهمیدم که باز لابد مشتری خصوصی تازهای پیدا شده است که سر و صدای همکارهای بلند شده. بعد حرف را کشیدم به زندگی معلم کلاس سه که قرار بود حقوقش را از فروردین قطع کنند و درس دانشکدهاش هم که از مدتها پیش قطع شده بود. معلوم شد نه پدر و مادرش چیزی از ولایت میفرستند، چون باهم میانهای ندارند. و نه تشکیلاتی کمکی به او میکند. فعلا همان جیرهی زندان دارد و خوشبخت است که سیگاری نیست واز این حرفها...
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد