کتاب بچه مردم
معرفی کتاب بچه مردم
«بچه مردم» نوشته جلال آل احمد، نویسنده معاصر ایرانی و از مجموعهٔ مطالعه در وقت اضافه است. مجموعهٔ «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستانهای کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارترکردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگیها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد.
درباره کتاب بچه مردم
زن جوانی که بچهای سه ساله دارد، از شوهر اولش جدا شده و با مرد دیگری ازدواج کرده است. شوهر دوم زن در روز سوم ازدواج با این استدلال که دوست ندارد فرزند یک مرد دیگر سر سفرهاش بنشیند، زن را وادار میکند تا بچه را از خانهٔ او ببرد. تنها فکری که به ذهن زن میرسد این است که فرزندش را سر راه بگذارد. در این داستان زن جوان طی یک تکگویی نمایشی، شرح میدهد که چگونه بچهٔ سهسالهاش را در خیابان رها کرده و به خانه برگشته است.
کتاب بچه مردم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای کوتاه ایرانی پیشنهاد میشود.
درباره جلال آلاحمد
جلالالدین سادات آلاحمد، معروف به جلال آلاحمد، نویسنده و مترجم، در سال ۱۳۰۲ پس از هفت دختر در تهران متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. او در ۲۲ سالگی، هم زمان با دورهای که در دانشسرای عالی مشغول به تحصیل بود، با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال مجموعه داستانی را به نام «دیدوبازدید» منتشر کرد.
در سال ۱۳۲۶، دومین کتاب خود را به نام «از رنجی که میبریم» همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوتی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن بود. در این سالها آلاحمد به ترجمه روی آورد و آثار «ژید»، «کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» را ترجمه کرد. آلاحمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه داشت و در مجلات و روزنامهها فعالیت میکرد.
ویژگی آثار آلاحمد
بهطورکلی نثر آلاحمد نثری است شتابزده، کوتاه، تأثیرگذار و در نهایت کوتاهی و اختصار.
اغلب نوشتههایش بهگونهای است که خواننده میتواند تصور کند، نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان میکند. آلاحمد در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کمنظیر داشت و این ویژگی در نامههای او به اوج میرسد.
آثار جلال آلاحمد را بهطورکلی میتوان در پنج مقوله یا موضوع طبقهبندی کرد:
قصه و داستان
مشاهدات و سفرنامه
مقالات
ترجمه
خاطرات و نامهها
بخشی از کتاب بچه مردم
باز هم مادرم به دادم رسید. خیلی دلداریم داد. خوب راست هم میگفت، من که اول جوانیم است، چرا برای یک بچه این قدر غصه بخورم؟ آن هم وقتی شوهرم مرا با بچه قبول نمیکند. حال خیلی وقت دارم که هی بنشینم و سه تا و چهارتا بزایم. درست است که بچهٔ اولم بود و نمیباید این کار را میکردم... ولی خوب، حال که کار از کار گذشته است. حالا که دیگر فکرکردن ندارد. من خودم که آزار نداشتم بلند شوم بروم و این کار را بکنم. شوهرم بود که اصرار میکرد. راست هم میگفت. نمیخواست پسافتادهٔ یک نره خر دیگر را سر سفرهاش ببیند. خود من هم وقتی کلاهم را قاضی میکردم، به او حق میدادم. خود من آیا حاضر بودم بچههای شوهرم را مثل بچههای خودم دوست داشته باشم؟ و آنها را سربار زندگی خودم ندانم؟ آنها را سر سفرهٔ شوهرم زیادی ندانم؟ خوب او هم همین طور. او هم حق داشت که نتواند بچهٔ مرا، بچهٔ مرا که نه، بچهٔ یک نره خر دیگر را به قول خودش سر سفرهاش ببیند. در همان دو روزی که به خانهاش رفته بودم، همهاش صحبت از بچه بود. شب آخر، خیلی صحبت کردیم؛ یعنی نه اینکه خیلی حرف زده باشیم. او باز هم راجع به بچه گفت و من گوش دادم. آخر سر گفتم: «خوب میگی چه کنم؟»
حجم
۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
حجم
۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
نظرات کاربران
نمی دونم واقعا چی بگم، خیلی تلخ بود مخصوصا وقتی داستان با ماجرای پول تاکسی تموم میشه، نه با نگرانی های مادر در مورد فرزندش
من اصلا اهل کتاب نیستم. سرکار بودم وشبکار وقتی داشتم میخوندم چند بار میخواستم گوشیم رو بزنم زمین. داشتم میخوندم هی سیگار میکشیدم واعصبانی بودم تا آخرش ببینم چی میشه. که اخرش خیلی بد بود،بد.فقط دوست داشتم ساعت کاریم تموم
با این موضوع که این یکی از هزار مشکل خانم هاست موافقم ولی تمام طول داستان نفسم سنگین شده بود از اینکه چطور یه مادر میتونه انقدر نسبت به جگر گوشه ش سرد و بی احساس باشه!اون گریه ها هم
جلال آل احمد توی خیلی از نوشته هاش اوج بدبختی و ذلیل بودن زنهای جامعه رو به تصویر میکشه. کتاب زن زیادی هم تقریبا همچین سبکی داره. خیلی خوشحالم که زنها هرروز و هرروز دارن بیشتر پیشرفت میکنن و دیگه
چقدر جنس زن بدبخت بود که به خاطر شوهر و اینکه حتما مرد داشته باشه از بچش گذشت
توی هر کلمه اش منتظرم بودم پشیمون بشه و برگرده اما نشد! و دل من برای اون کودک لرزید. مگه میشه وجودتو بزاری و بری؟!
واقعا شخصیت زن داستان رو درک نمیکنم.به نظرم خیلی ریلکس بود ، بیشتر نگران خودشو زندگی خودش و نظر شوهرش بود و بچه اش اصلا مهم نبود دقیقا مثل اسم کتاب انگار که بچه مردمه.مثلا به جای اینکه ناراحت دوری
تلخ. اگه حال و روز روحیتون مساعد نیست یا نمیخواهید حال روحیتون خراب بشه، تاکید میکنم به هیچ عنوان نخونید.😞😞😞😢😢
کتاب بسیار جالبی بود.از بقیه داستان های کوتاه دیگر بهتر بود.اما به نظرم این زن از حیوان کمتر بوده.و همچنین عقاید کوته فکرانه و سنتی مزخرفی داشته.۱_به خاطر خودش بچه ۳ ساله اش را ...۲_به بچه اش میگه نره خر
کتاب حالبی بود. ولی به نظرم انسان باید خیلی بی رحم باشه که این کار رو انجام بده