
کتاب سوءتفاهم
معرفی کتاب سوءتفاهم
آلبر کامو ( ۱۹۶۰- ۱۹۱۳)، نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار الجزایریتبار فرانسوی و برنده نوبل ادبیات است.
ماجرای «سوءتفاهم»، دومین نمایشنامه آلبر کامو، در مسافرخانهای در قلب چکسلواکی میگذرد؛ مسافرخانهای که دو زن ادارهاش میکنند؛ مادری پیر و دخترش، مارتا.
در آغاز نمایشنامه آن دو مشغول صحبت درباره ورود مسافری تازه هستند که میخواهند به او دارو بخورانند و همان شب در دریاچه سد غرقش کنند، درست همانطور که با مسافران پیش از او کردهاند.
اگرچه هویت مسافر بر تماشاگران آشکار است، مادر پیر و دخترش او را به جا نمیآورند. او در اصل فرزند مادر و برادر دختر است که بیست سال پیش پسری ولنگار بوده و خانه و کاشانهاش را ترک کرده است.
او بعد از ورود به مهمانخانه ای که مادر و خواهرش آن را اداره می کنند متوجه میشود که بعد از گذشت این همه سال، خانوادهاش در لحظه ورود، او را نشناختهاند.
همسرش از او می خواهد که به نزد آنها برود و خیلی راحت و ساده بگوید: «من آمدم». ژان که در ابتدا همین تصمیم را داشته، بعد از برخورد سرد خانوادهاش، از آن منصرف شده و به زنش پاسخ می دهد: «بله [همین تصمیم را داشتم]، اما فکر من پر از تصورات خودم بود. و به من که منتظر پذیرایی گرم و نرمی بودم، در مقابل پولم، فقط آبجو دادند. همین مطلب کلمات را از دهان من سترد و خیال کردم که باید همین جور ادامه بدهم [و خود را معرفی نکنم]».
اما این همین جور ادامه دادن او، فاجعه به بار می آورد... .
درباره آلبر کامو
آلبر کامو در ۷ نوا مبر ۱۹۱۳سال در خانوادهای فقیر در الجزایر متولد شد. آن زمان الجزایر تحت استعمار فرانسه بود. پدرش کارگری فقیر بود و مادرش خدمتکار بود. آنها صاحب دو فرزند به نام «لوسین» و «آلبر» بودند، پدرش در جنگ کشته شد و مسئولیت نگهداری دو بچه بر عهده مادرش افتاده بود. کامو به خاطر خانوادهاش مدرسه را رها کرد و به کارگری مشغول شد. معلمش به استعداد او پی برد و او را به ادامه تحصیل تشویق کرد، و به او کمک کرد تا بتواند بورسیه تحصیلی شود. با وجود اینکه کامو یکی از متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم است او همواره این برچسب خاص را رد میکرد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازهبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. کامو در بعد از ظهر چهارم ژانویه ۱۹۶۰ و در سن ۴۷ سالگی بر اثر سانحهی تصادف نزدیک سن، در شهر ویلبلویل درگذشت.
به عقیدهی بسیاری او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و نویسنده کتاب مشهور بیگانه و مقاله جریانساز افسانهی سیزیف است. کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر آثار مهم ادبیاش که بهصورت واضح به مشکلات وجدان بشری در این عصر پرداخته است برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. آلبر کامو نخستین نویسندهی زادهی قارهی آفریقا است که برنده این جایزه شده است. او دو سال پس از بردن جایزهی نوبل در یک سانحهی تصادف درگذشت. در جیب کت او یک بلیط قطار استفاده نشده پیدا شد، او ابتدا قرار بود با قطار و به همراه همسر و فرزندانش به سفر برود ولی در آخرین لحظات پیشنهاد دوست ناشرش را برای همراهی پذیرفت تا با خودروی او سفر کند. رانندهی اتوموبیل و میشل گالیمار، دوست نزدیک و ناشر آثار کامو، نیز در این حادثه کشته شدند. آلبر کامو در گورستان لومارین در جنوب فرانسه دفن شد.
زمانی که کامو در حادثهی اتومبیل کشته شد، مشغول کار بر روی نسخهی اول رمان تازهای به نام آدم اول بود. به دوستی نوشته بود: «همهی تعهداتم را برای سال ۱۹۶۰ لغو کردهام. این سال، سال رمانم خواهد بود. وقت زیادی میبرد؛ اما به پایانش خواهم برد.» حادثهی اتومبیل زمانی پیشآمد که عازم پاریس بود تا کاری تازه را در زمنیه کارگردانی شروع کند.
بعد از مرگ کامو، همسر و فرزندانش حق تکثیر آثار او را در اختیار گرفتند و دو اثر باقیمانده او را منتشر کردند. اولین آنها کتاب مرگ شاد بود که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. دومین کتابی که پس از مرگ کامو منتشر شد یک اثر ناتمام به نام آدم اول بود که سال ۱۹۹۵ منتشر شد. آدم اول یک خودزندگینامه دربارهی دوران کودکی نویسنده در الجزایر است.
معرفی کتاب های آلبر کامو را در صفحه این نویسنده میتوانید بخوانید.
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
چرا باید تو همون چند خط اول مقدمه داستان کامل اسپویل شه؟؟ دو صفحه ی اول رو خوندم بدون اینکه متوجه باشم مقدمه است. فکر کردم داستان شروع شده که یهو دیدم نوشته این خلاصه ی کل کتاب بود!! بعد
کتاب این گونه شروع می شود: چند کلمه توضیح: مترجم داستان را در دو خط لو می دهد:| آدم به عقل مترجم و ناشر شک می کنه!!!!
آلبر کامو از قویترین نویسندههای اگزیستانسیالیسم هست؛ کسی که سارتر درباره بیگانهش مینویسه اون بلده چجوری از صفت کار بکشه تا چیزی که در ذهنش هست رو به مخاطبش نشون بده؛ سوءتفاهم هم مثل بیگانه و طاعون همان هدفهای اگزیستانسیالیستی
کاش مقدمه رو نمیخوندم تا اخر داستان این افسوس همرام بود ب عنوان ی داستان متفاوت و نمایشنامه خوب بود ولی بیان تصویر نداشت ولی کالیگولا عالی بود ازین نظر
《خطر اسپول》 در این داستان مادر بعد از گذشت سالیان و انجام هر کاری، حتی قتل ،برای رسیدن به نقطه یا مکانی برای زندگی بهتر و آرامش انجام داده حال خسته و پوچ گشته طوری که رویاهایی که بخاطرش قتل انجام.داده
من تازه میخوام کتاب رو شروع کنم. چند کلمه توضیح جلال که من عاشق قلمش هستم، یه جورایی داستان رو اسپویل کرد به نظرم. حالا باید شروع کرد و دید خود اثر چیه! در کل توصیه میکنم توضیحات مترجم رو
آلبر کامو چهرهای متفکر است و در «سوءتفاهم» مانند دیگر آثار خود، تمام تلاش خویشتن را دارد تا خواننده را به تفکر وادارد. او نمایشی تکاندهنده خلق میکند و از دلِ ماجرای نمایش، انبوهی سوالات گوناگون پیش میکشد: خانواده و
کتاب فوق العاده ای هستش . فقط حیف که داستان توی مقدمه لو رفت و انگیره خواننده برای خواندن جزئیات رو گرفت. حواستون باشه مقدمه رو نخونید
یه سوال چرا از این نمایشنامه دو تا هست؟؟ بعد این رایگان و اون پولیه یعنی باهم فرق میکنن؟؟؟
چرا در مقدمه باید داستان لو داده بشه؟!؟! اصلا درک نمیکنم :/ ترجمه خیلی ایراد داشت. خیلییی از جملات و کلمات اصلا ارتباط معنایی نمیشد بینشون برقرار کرد! و البته من کامو رو درک نمیکنم.. این دیالوگای مارتا چی بود بعد از