دانلود و خرید کتاب صوتی نون والقلم
معرفی کتاب صوتی نون والقلم
کتاب صوتی نون والقلم نوشتهٔ جلال آل احمد است. بهمن وخشور گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و آوای چیروک آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی تاریخی و تمثیلی از دوران حکومت صفویان است و گریزی نیز به تاریخ معاصر ایران میزند.
درباره کتاب صوتی نون والقلم
کتاب صوتی نون والقلم حاوی داستانی تاریخی و تمثیلی و روایتی از زمان حکومت صفویان در ایران است. این داستان ماجرای به قدرترسیدن گروهی از قلندران را روایت میکند. آنها با جلب حمایت مردم، شهر را به تصرف درمیآورند، اما طولی نمیکشد که نارضایتیها آغاز میشود. جلال آل احمد برای نوشتن این داستان از زبان طنز استفاده کرده است و با طنزی ظریف هم اوضاع سیاسی و اجتماعی را روایت میکند و هم مشکلات و معضلات را بیان میکند. این داستان، ماجرای شکست در مبارزهای اجتماعی است و مانند قصههای عامیانهٔ پارسی در تلاش برای روشنگری است.
در کتاب صوتی نون و القلم به دو دسته از آدمها برمیخوریم؛ روشنفکرانی که در نقش «میرزابنویس» ظاهر شدهاند؛ «میرزا اسدالله» و «میرزا عبدالزکی» میرزا اسدالله مردی وارسته است و دور از مطالبات نفس. هر چند در زندگی از لحاظ مالی در مضیغه است، شرافتش را به کارش نمیفروشد و از زندگی خود راضی است. میرزا عبدالزکی مردی است که با بزرگان رفتوآمد دارد. خودش ثروتمند است و از آن دسته روشنفکرانی است که کار خودشان برایشان بیشتر از کار مردم اهمیت دارد.
شنیدن کتاب صوتی نون والقلم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره جلال آل احمد
سید جلالالدین سادات آلاحمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی و روحانی در محلهٔ سید نصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. او نویسنده، روشنفکر سوسیالیست، منتقد ادبی و مترجم ایرانی، پسرعموی سید محمود طالقانی و همسر سیمین دانشور بود. در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. دانشآموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای عالی تهران بود. تحصیل را تا دورهٔ دکترای ادبیات فارسی ادامه داد، اما سرانجام از ادامهٔ آن صرفنظر کرد. در جوانی (با حفظ گرایشهای مذهبی)، بهنوعی به روحانیت پشت کرد و نیز به جریان توده پیوست. تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت و افزون بر نگارش داستان، به نوشتن مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردمشناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعدد میپرداخت. میتوان مهمترین ویژگی ادبی آلاحمد را نثر او دانست؛ نثری فشرده، موجز و درعینحال عصبی و پرخاشگر که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای «خسی در میقات» یا ناداستان «سنگی بر گوری» میتوان دید و خواند.
نخستین مجموعهٔ داستان او «دیدوبازدید» نام داشت. در سال ۱۳۲۶ دومین کتابش، «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد؛ کتابی که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهعنوان ضربهای سنگینی بر پیکر آزادیخواهان، آلاحمد نیز افسرده شد. در این سالها، کتابی را تحتعنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. کتابهای «اورازان»، «تاتنشینهای بلوک زهرا» و «مدیر مدرسه» در همین دوران نوشته شدند. جلال آلاحمد را ادامهدهندهٔ راهی میدانند که پیش از او، محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در سادهنویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاوراتْ آغاز کرده بودند؛ استفاده از زبان محاورهای بهوسیلهٔ جلال به اوج رسید و گسترش یافت.
برخی از داستانهای آل احمد:
پنج داستان (۱۳۵۰)، نفرین زمین (۱۳۴۶)، سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)، نون والقلم (۱۳۴۰)، مدیر مدرسه (۱۳۳۷)، سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)، زن زیادی (۱۳۳۱)، سه تار (۱۳۲۷)، از رنجی که میبریم (۱۳۲۶)، دید و بازدید (۱۳۲۴) و...
مقالهها:
«گزارشها» (۱۳۲۵)، «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)، «هفت مقاله» (۱۳۳۲)، «غرب زدگی» (۱۳۴۱)، «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)، «ارزیابی شتابزده» (۱۳۴۳)، «یک چاه و دو چاله» (۱۳۵۶)، «در خدمت و خیانت روشنفکران» (۱۳۵۶)، «اسرائیل، عامل امپریالیسم» و...
مشاهدات و سفرنامهها:
اورازان (۱۳۳۳)، تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)، جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)، خسی در میقات (۱۳۴۵)، سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)، سفر روس (۱۳۶۹) و...
ترجمهها:
تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱ - با همکاری منوچهر هزارخانی)، چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)، عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)، مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)، کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)، بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)، دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)، سوءتفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)، بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)، قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی (۱۳۲۷)، محمد و آخرالزمان اثر پل کازانوا (۱۳۲۵) و... .
از میان خدمات دیگرِ این نویسنده و متفکر به ادبیات فارسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: معرفی آلبر کامو به جامعهٔ ادبی، معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن، حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو و نصرت رحمانی، ایجاد جهشی بیسابقه در نثر فارسی با نثر خودش، ایجاد تشکلهای ادبی و صنفی (از جمله کانون نویسندگان ایران و انتشار مقالات گوناگون).
جلال آل احمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی نون والقلم
«جان دلم که شما باشید، آمیرزاعبدالزکی آدمی بود صاحب عنوان و بهزحمت میشد بهش گفت میرزابنویس؛ اما چون بههرصورت او هم از راه قلم و کاغذ نان میخورد، چارهای نداریم جز اینکه او را هم اهل همین بخیه بدانیم. همانجور که خود او هم چارهای نداشت جز اینکه همکاری با میرزااسداللّه را به میل و رغبت قبول کند. بههرجهت، این آمیرزای دوم، دم آنیکی در مسجد جامع، اول بازار بزرگ، یک حجره حسابی داشت که با قالیچههای کردی و کاشی فرشش کرده بود و برای مشتریهایش مخده گذاشته بود و بهمحض اینکه یکی از در میآمد تو، بسته به اینکه چهجور آدمی بود و چه کاری داشت، پادوش را صدا میکرد که برود از آبانبار مسجد آب خنک بیاورد یا شربت گلاب برایش درست کند. بله همینطور که دیدید پادو هم داشت. گاهی وقتی هم پیش میآمد که توی مجالس بزرگان و آنجاها که بیاهن و تلپ نمیشود رفت؛ میرزاعبدالزکی پادوش را گرچه سواد نداشت، محرر خودش معرفی میکرد و بعد هم که از مجلس درمیآمدند شروع میکرد به سرکوفتزدن بهش که: «خاکبرسر، اگر سواد داشتی حالا تو هم واسه خودت آدمی بودی» و از این حرفها.
باری. آمیرزاعبدالزکی گرچه بچه نداشت؛ اما اقبالش بلند بود. یک خانه داشت با پنج ششتا اتاق. بیرونی و اندرونی و دوتا زیرزمین و یک حوضخانه و بیا و برو و همهجا با قالیچههای جورواجور فرش شده و اتاقها پر از جارویخدان و مخده و مجریهای بزرگ و کوچک. یک کلفت زبر و زرنگ هم داشت که کارهای خانه را میرسید و درخشندهخانم، زنش، سنگین و رنگین میآمد و میرفت و دست به سیاه و سفید نمیزد و برای خودش خانمی میکرد و راستش را بخواهید حق هم داشت؛ چون زنی بود متشخص و از قوم و خویشهای خانلرخان، مقرب دیوان که قرار بود در سلام رسمی آینده، ملکالشعرای دربار بشود؛ یعنی این درخشندهخانم یک نوهعمهای داشت که میشد پسردایی خانلرخان و این خویشاوندی در آن دوره و زمانه خیلی بود و به فیس و افادهاش میارزید. گناهش گردن راویان اخبار که میگویند غیر از همه اینها، دندان خود خانلرخان هم پیش این درخشندهخانم گیر کرده بود... و گرچه خوب نیست آدم گناه کسی را به گردن بگیرد، خود میرزاعبدالزکی هم قضیه را میدید و زیرسبیلی درمیکرد؛ چون از همین راه با ملکالشعرای آینده دربار رفت و آمد پیدا کرده بود که هر وقت قصیدهای میگفت مثلا درباره صدای آروق وزیر دواب بعداز خوردن شکرپلو، یا هر وقت مرثیهای میگفت، مثل آندفعه که کرهخر سوگلی قبله عالم سقط شده بود، نوشتهاش را میداد دست میرزاعبدالزکی که ببرد و به قلم دودانگ رقاع روی یک تومار بلند بنویسد و دورش را با آب زعفران و لاجورد گل و بته بیندازد و بیاورد و اینقدر هم لوطیگری داشت گاه و بیگاه پیش خواجهنورالدین، صدراعظم یا پیش مستوفیالممالک، اسمی از میرزا ببرد و یا هر وقت پا داد، سفارشش را به داروغه و کلانتر بکند. البته میرزا هم راهکارش را بلد بود. هیچوقت برای اینجور خدمتهای ناقابل توقع مزد و انعامی از ملکالشعرای حتمی آینده نداشت. همینقدر که به خانهاش راه داشت، کافی بود. آخر خانلرخان جمعههای اول هر ماه بارعاممانندی میداد به تقلید دربار که همه قوم و خویشها میرفتند. با سر هم میرفتند. میرزا هم صبح جمعه اول هر ماه با زنش راه میافتاد و میرفت دیدن خانلرخان. زنها توی اندرونی و مردها توی بیرونی و در همین یک مجلس هم هر کسی هزار کار انجام میداد.»
زمان
۶ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۵۰۸٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۶ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۵۰۸٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
عالی بود، چندبخش را میتوان همذاد پنداری کرد، گویندگی درچنددقیقه ابتدائی خوب نبود وغلط املائی داشت ولی به مرور خیلی خوب شد.
گویندگی و متن کتاب هر دو فوق العاده بود