کتاب یک چاه و دو چاله
معرفی کتاب یک چاه و دو چاله
کتاب یک چاه و دو چاله نوشتهٔ جلال آل احمد است. نشر ارس این ناداستان در قالب مقاله را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب یک چاه و دو چاله
کتاب یک چاه و دو چاله برابر با یک ناداستان در قالب مقاله است. این کتاب دو بخش دارد؛ یکی «یک چاه و دو چاله» و دیگری «مثلاً شرح احوالات» که هر کدام به زندگی ادبی و سیاسی نویسنده بهقلم خودش پرداخته است. همراه شوید با ناداستانی از جلال آل احمد. او در این اثر از فرازونشیب زندگی خودش میگوید و از کارها و فعالیتهایی که انجام داده است، نحوهٔ شکلگیری آثارش و... . این کتاب همانطور که زندگی یکی از متفکران، روشنفکران و نویسندگان مهم معاصر ایران را نشان داده، نمایندهای از اجتماع و سیاست دوران نویسنده است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب یک چاه و دو چاله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب مقاله پیشنهاد میکنیم.
درباره جلال آل احمد
سید جلالالدین سادات آلاحمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی و روحانی در محلهٔ سید نصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. او نویسنده، روشنفکر سوسیالیست، منتقد ادبی و مترجم ایرانی، پسرعموی سید محمود طالقانی و همسر سیمین دانشور بود. در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. دانشآموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای عالی تهران بود. تحصیل را تا دورهٔ دکترای ادبیات فارسی ادامه داد، اما سرانجام از ادامهٔ آن صرفنظر کرد. در جوانی (با حفظ گرایشهای مذهبی)، بهنوعی به روحانیت پشت کرد و نیز به جریان توده پیوست. تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت و افزون بر نگارش داستان، به نوشتن مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردمشناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعدد میپرداخت. میتوان مهمترین ویژگی ادبی آلاحمد را نثر او دانست؛ نثری فشرده، موجز و درعینحال عصبی و پرخاشگر که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای «خسی در میقات» یا ناداستان «سنگی بر گوری» میتوان دید و خواند.
نخستین مجموعهٔ داستان او «دیدوبازدید» نام داشت. در سال ۱۳۲۶ دومین کتابش، «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد؛ کتابی که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهعنوان ضربهای سنگینی بر پیکر آزادیخواهان، آلاحمد نیز افسرده شد. در این سالها، کتابی را تحتعنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. کتابهای «اورازان»، «تاتنشینهای بلوک زهرا» و «مدیر مدرسه» در همین دوران نوشته شدند. جلال آلاحمد را ادامهدهندهٔ راهی میدانند که پیش از او، محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در سادهنویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاوراتْ آغاز کرده بودند؛ استفاده از زبان محاورهای بهوسیلهٔ جلال به اوج رسید و گسترش یافت.
برخی از داستانها و ناداستانهای آل احمد: پنج داستان (۱۳۵۰)، نفرین زمین (۱۳۴۶)، سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)، نون والقلم (۱۳۴۰)، مدیر مدرسه (۱۳۳۷)، سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)، زن زیادی (۱۳۳۱)، سه تار (۱۳۲۷)، از رنجی که میبریم (۱۳۲۶)، دید و بازدید (۱۳۲۴) و...
مقالهها: «گزارشها» (۱۳۲۵)، «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)، «هفت مقاله» (۱۳۳۲)، «غرب زدگی» (۱۳۴۱)، «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)، «ارزیابی شتابزده» (۱۳۴۳)، «یک چاه و دو چاله» (۱۳۵۶)، «در خدمت و خیانت روشنفکران» (۱۳۵۶)، «اسرائیل، عامل امپریالیسم» و...
مشاهدات و سفرنامهها: اورازان (۱۳۳۳)، تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)، جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)، خسی در میقات (۱۳۴۵)، سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)، سفر روس (۱۳۶۹) و...
ترجمهها: تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱ - با همکاری منوچهر هزارخانی)، چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)، عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)، مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)، کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)، بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)، دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)، سوءتفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)، بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)، قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی (۱۳۲۷)، محمد و آخرالزمان اثر پل کازانوا (۱۳۲۵) و... .
از میان خدمات دیگرِ این نویسنده و متفکر به ادبیات فارسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: معرفی آلبر کامو به جامعهٔ ادبی، معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن، حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو و نصرت رحمانی، ایجاد جهشی بیسابقه در نثر فارسی با نثر خودش، ایجاد تشکلهای ادبی و صنفی (از جمله کانون نویسندگان ایران و انتشار مقالات گوناگون).
جلال آل احمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ درگذشت.
بخشی از کتاب یک چاه و دو چاله
«و اما حکمها؛ حکم کردهاند که من قصهٔ بلندنویس نیستم. جلالخالق! برای ما همین بس که مینویسیم. اسمش را شما بگذارید. ما کی و کجا دعوی کردیم؟ تنها دعوی ما این قلمزدن. و این شاهدبودن. شاهد همهٔ توطئهها. سکوتش برای نیما- قدرتش برای خانلری- جسدش برای خود من و تازه به اسم تجلیل. و حکم دیگر اینکه مرا من سرا خطاب کردهاند. بسیار خوب. اگر قرار بود این من، تو سرا، باشد، پس شما چه کاره بودید؟ و حیف که عقل شما قد نمیدهد- جوانهای عزیز- وگرنه میفهمیدید که نرهخری دارد اینجوری زمینهٔ قضیه را لق میکند نه که به لوث خودخواهی خویش بخواهد زمین و زمان را به گند بکشد. و بعد در آن شماره هم که کتاب ماه تاخته بود- نمیدانم که؛ و بیامضا- مرا مرد واحد نامیده بود که از صفحات آن مجله نوعی سربازخانه ساخته. من اگر اهل پنبهکاری بودم حالا شما هم پای علم این وجاهت ملّی سینه میزدید. ولی حیف که پنبهکاری درخور ما نیست. درخور لحافدوزها است. من تیغ به دست دارم. یا شلاق. و جراحتها را شما پنبهکاری کنید.
دیگر اینکه من دستکم خودم میدانم که با این قلم جوری تا نکردهام که دل کسی را به دست بیاورم؛ چه رسد به وجاهت ملّی. من زدهام و خوردهام. و با این زدوخورد دستکم خودم را نیز نگهداشتهام. بیهیچ منّتی بر احدی. اگر کشتهای باقی نیست، کشتهای که باقی است (اولی را به ضم بخوان، دومی را به کسر) و این است بزرگترین غبن در این ولایت که مشت میزنی اما به سایه و اصلاً در خواب. تا این نمدی که ما میکوبیم جواب مس بدهد، سالها وقت میخواهد؛ دستکم تا وقتی که ریش این بچهها سفید شود. و اصلاً من باید خودم را به دست این حضرات میدادم. با آن دستهٔ قشه ورشه. که اولین بار بود میدیدمشان. گمان کرده بودم آمدهاند مس مرا به محک بزنند. غافل از اینکه آمدهاند پای این درخت تبرزدن بیاموزند. همین بود که دلم از وثوقی گرفت. گمان نمیکردم به چنین قشونکشی باشد؛ آن هم در قبال من. از او دلم گرفته برای اینکه در ازدستدادن هر دوستی من پارهای از تنم را میدهم. در تجربه با گلستان دیدم که این قراضه مس ما فروختنی نیست و در تجربهٔ با وثوقی این روشن شد که مس ما همان زیر خاک بهتر تا بازیچهٔ کودکان. وقتی دیوار ریخت مردهخورها خبر خواهند شد. اما این تن هنوز با ۳۷ درجه حرارت و همان ۶۳ کیلوگرم وزن معهود بیست سالهٔ اخیر زنده است. و شما با این آرزوی مرگ و سقوط (که در اندیشه و هنر هم تکرار شده بود) که برای من میکنید، مشت خودتان را باز میکنید. سر کلاسهای من برای امثال شما هنوز بسیار جا هست. بشتابید. جرئت نمیکنم ادای آن مرد بزرگ را درآورم که گفت سلونی قبل ان تفقدونی؛ اما از همان مرد بزرگ خطاب به شما این مزخرفات را تمام میکنم. که: یا اشباحالرجال و لارجال!»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۴ صفحه