کتاب خسی در میقات
معرفی کتاب خسی در میقات
کتاب خسی در میقات، سفرنامه جلال آل احمد به شهرهای مکه و مدینه است که به عنوان فصلی تازه در زندگی جلال آل احمد شناخته میشود.
درباره کتاب خسی در میقات
«من فهمیدم که خسی هستم که به میقات آمده، نه کسی که به میعاد»
این کتاب سفرنامهای متفاوت است که هرچند به نظر میرسد باید رنگ و بوی مذهبی داشته باشد، اما عقاید روشنفکرانه خاص جلال را هم دربر دارد. در این سفرنامه، جلال با دقت و ریزبینی خاص خودش از همه چیز صحبت میکند. نه تنها مناسک مذهبی بلکه هرآنچه که در لحظه لحظه سفرش به چشم دیده است، در قالب کلمات درآورده است. توصیفات ریز و دقیق او سبب میشود تا تجربهای همانند مشاهده او را پیش چشم خود ببینیم. او در کتابش از آداب و پوشش، تمام آداب و رسوم، مسائل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاحتی و ... سخن گرفته است. خسی در میقات به دلیل جملات کوتاهی که دارد، توجه زیاد نویسنده به جزئیات و متن روان و دلنشین آن است که بسیار شناخته شده است.
گاه نیز زبان وقلم او رنگ گله و شکایت به خود میگیرد. به نظر میرسد که تازه در درددلش باز شده است و به همین دلیل از عقبماندگی، تحقیر و از معماری اماکن زیارتی و امکانات نامناسبی مینویسد که حکومت نالایق سعودی در اختیار زائران قرار داده است. گاهی نیز قلمش آنهایی را نشانه میرود که کورکورانه عبادت میکنند و حتی عبادتشان هم رنگ تشریفات دارد.
کتاب خسی در میقات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب خسی در میقات را به تمام علاقهمندان به مطالعه سفرنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره جلال آل احمد
جلال آل احمد در تاریخ ۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایتها ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در تهران به دنیا آمد. او روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دهه ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.
جلال آل احمد در در خانوادهای مذهبی و از اقوام سید محمود طالقانی متولد شد. پدرش او را به نجف فرستاد تا علوم دینی بیاموزد اما کمی بعد به تهران بازگشت و به حزب توده پیوست. جلال آثار و نوشتههای بسیاری دارد که از میان آنها میتوان به مدیر مدرسه، نون والقلم، سهتار، از رنجی که میبریم، نیما چشم جلال بود و خسی در میقات اشاره کرد. خسی در میقات سفرنامه او از سفر مکه است. علاوه بر این سفرنامههای دیگری مانند سفر روس و سفر آمریکا هم دارد که به دلیل توجه زیاد او به جزئیات و بیان مطالب بسیار، در زمره آثار مهم ادبی به شمار میآیند.
سبک نوشتاری او، جملاتی کوتاه و مقطع است. سبکی که بر بسیاری از نویسندگان دوران خود تاثیر گذاشت و امروزه نیز به عنوان معیار در نوشتار فارسی به شمار میآید. جشنواری ادبی به یاد او، با جایزه جلال هرساله برگزار میشود. این جایزه با صد و ده سکه بهارآزادی، گرانترین جایزه ادبی ایران است. او در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اَسالِم، گیلان از دنیا رفت.
بخشی از کتاب خسی در میقات
عصری رفتم پستخانه. پستچی یازده قروش تمبر برای پاکت داد و دوازدهتا برای کارت. (هنوز بهدست نیاوردهام که یک ریال سعودی ۲۰ قروش است یا ۲۱؟) و اذان عصر را میگفتند که از صف پست فارغ شدم و تا آمدم بجنبم، کوچه و خیابان را صف نماز انباشت. به یک چشم به هم زدن. هرکه میرسید، به صف میپیوست؛ اما دکاندارها همچنان مشغول معامله... که بغلدست یک زن ایستادم. کف خیابان ـپابرهنه ــ و کیف کوچک دوشیام زیر پیشانی و زنک دختری داشت، جلویش نشانده به بازی و خودش عبای سفید داشت و عرب نمینمود و نماز که تمام شد (هیچکس قصر نکرد؛ یعنی ندیدم.) راه افتادم دنبال نقشه. از این دکان به آن دکان. پنجتا دکان نوشتافزارفروشی و کتابفروشی را سر زدم تا عاقبت یک نقشه گیر آوردم. از مدینةالسلام. چاپ خدا عالم است کی و از روی نقشههای دوره عثمانی. به پهنی دوتا کفدست و «نخلالزهرا» گوشه مسجدالنبی همچنان کاشته. از آن زمان تا به امروز مسجد پیغمبر را دوسهبار تعمیر کردهاند و گسترده و نخل و دیگر مخلفات را زدهاند؛ ولی نقشه همچنان از پنجاه شصتسال پیش حکایت میکرد.
اما این آبادی «البدر» وسط راه. به مدینه که رسیدم، متوجه شدم همان بدر است که آن جنگ را دیده و آن فتح را. آبادیای پر از نخل و باغستان و کنار جاده، چندتایی قهوهخانه و میدانگاهی بزرگش پر از دکانها برای فروش روغن ماشین و بنزین و تعمیرات؛ یعنی میدانگاهی «بدر» با آن فتوحات صدر اول، اکنون خود «مفتوحالعنوه» ماشین! عین هر آبادی دیگری در هر جای دیگر عالم، میان دو شهر بزرگ و یک جرثقیل کوچک ساخت محل (آهنهای زمخت با شلختگی تمام به هم جوش خورده) کنار قهوهخانه بود و گنجشکی رویش نشسته و آفتاب که داشت میزد، او داشت فضله میانداخت و هربار که فضله میانداخت، خودش جستی میزد به جلو. عین جازدن توپ «برتا» موقع بمباران لندن و یک عرب سیاه محلی ــ شاگرد قهوهخانه ــ روی دوتا لپش دوتا چاک بهعلاوه داشت؛ یعنی رسم افریقایی به عربستان کشیده؟ جوانک، چاق هم بود و لپهای پفکرده داشت و جای چاک روی لپهایش سیاهتر از رنگ متن صورت بود و البته گودافتاده. عین چاکی که با نوک چاقو روی خمیر نان سیاه بزنی و بگذاری تنور تا آماس کند.
حجم
۱۷۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۷۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
این دومین کتابی بود که از جلال آل احمد خوندم نثر منحصر به فرد خودشو داره که به نظرم رو نویسنده های بعد از خودش هم تاثیر گذاشته من خودم چندان دیدی از فضای ذهنی مسلمان های ۵۰ سال پیش نداشتم که
چرا کتاب 《خسی در میقات》بخوانیم؟ چون مثل کتاب های دیگر جلال آل احمد، لحنی صریح ، رک و انتقادگونه داره و بعضا از اون اندیشه غرب زدگی خودش استفاده میکنه. اغلب سفرنامه هایی که من خوندم حوصله سربر و خسته کننده
از اون کتاب هایی بود که فکر نمیکردم به مذاقم خوش بیاد ولی واقعا از خوندنش لذت بردم .انتقادهایی که جلال آل احمد در حجی که سال ۴۳رفته به دولت سعودی داشته هنوز هم این انتقادها وجود داره و حتی
سفرنامه ی حوصله سر بری نیست. لحن نمکینی داره. از جذابیت بالایی هم برخوردار بود.
به جرات میتوان گفت جلال از برجسته ترین نویسندگان روشنفکر معاصر هست. قلم روان و کلام دلنشین و به روز بودن متن بعد از گذشت شصت سال فقط از عهده ی یک نویسنده ی بزرگ برمی آید .و قطعا جلال نویسنده
کتاب جالبیه ، کمی متنش سخته که ممکنه برای هر مخاطبی راحت نباشه اما خوندنش خالی از لطف نیست حال و هوای رو درک نیکنی و برای کسی که نرفته حج میتونه تصویر سازی کنه تو ذهن ، به خصوص که
عالی بود. لطفا کتاب "پرستو در قاف" را هم موجود کنید.
بسیار توصیفات زیبا و دقیقی داره ولی فقط یه مشکلی که وجود داره اینه که معانی بعضی کلمات و اصطلاحات را متوجه نمیشدم و پاورقی و توضیحات هم صفحه ی اخره که ای کاش این توضیحات پایین همون صفحه نوشته
بسیار عالی . یکی از بهترین وتاثیرگذارترین آثار جلال . در تاریخ ایران سفرنامه نویس بسیار کم است . وچه خوب که جلال آل احمد به سرش زده به حج برود وبا قلم منحصر به فردش برایمان سفرنامه حج بنویسد.
با خواندن کتاب با جلال همراه میشوی وبه مکه ومدینه سفر میکنی همراه با او به دیدن جاهای مختلف مکه ومدینه میروی وگویی خودت انجایی