کتاب مالون میمیرد
معرفی کتاب مالون میمیرد
کتاب مالون میمیرد، رمانی کوتاه و غافلگیر کننده از ساموئل بکت است. مالون میمیرد روایت داستان مالون است که روی تختی دراز کشیده است و انتظار مرگ را میکشد و تا قبل از مردن در دفترچهاش، چیزی مینویسد.
مطالعهی کتاب مالون میمیرد با ترجمهی مهدی نوید به یکی از خاطرات خوبتان تبدیل میشود.
دربارهی کتاب مالون میمیرد
مالون میمیرد، داستانی بلند و خواندنی از ساموئل بکت است. او در این کتاب ماجرای مالون را نوشته است که روی تختی دراز کشیده و انتظار مرگ را میکشد. مالون همسرش را هم چندی پیش از دست داده است و حالا خودش منتظر مردن است. او روی همان تختی که روی آن دراز کشیده همه کارهایش را میکند. همانجا غذایش را میخورد. همانجا قضای حاجت میکند و همانجا در دفترچهاش مینویسد. دفترچهای که حالا به کتاب مالون میمیرد در دستان شما تبدیل شده است. او در این دفترچه داستانش را میگوید. داستانی درباره یک زن و یک مرد، یک حیوان (احتمالا یک پرنده) و یک شیء (احتمالا یک سنگ) و به این ترتیب او خواننده را وارد داستان خودش میکند.
ساموئل بکت در مالون میمیرد به خوبی توانسته است بعضی مفاهیم فلسفی را به بازی بگیرد. چیزهایی مثل مرگ، زندگی و توهمی که از آمیختگی این دو در انسان متولد میشود. نقش بازیها در زندگی و نگرش خاص و متفاوت ساموئل بکت به زیبایی، کتاب مالون میمیرد را تبدیل به کتابی خواندنی کرده است.
کتاب مالون میمیرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مالون میمیرد به کسانی که به داستانهایی با موضوعات فلسفی علاقه دارند، پیشنهاد میشود. اگر آثار دیگر ساموئل بکت را دوست داشتهاید، از خواندن مالون میمیرد هم لذت میبرید.
دربارهی ساموئل بکت
ساموئل بارکلی بکت ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ در ایرلند به دنیا آمد. بکت در خانوادهی مذهبی پروتستان متولد شد. در دورانی که تحصیل میکرد و تا زمانی که به عنوان استاد مشغول به کار شد، همچنان اعتقادات مذهبی داشت. اما بعد از اینکه محیط آکادمیک را ترک کرد و به پاریس مهاجرت کرد، کم کم اعتقادات مذهبی را کنار گذاشت. ساموئل بکت در سال ۱۹۶۹ جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرد. در انتظار گودو، مالون میمیرد، فاجعه، آخر بازی و مالوی از آثار مشهور بکت هستند.
ساموئل بکت در ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ در سن ۸۳ سالگی درگذشت و مقبره وی در گورستان مونپارناس، پاریس است.
جملاتی از کتاب مالون میمیرد
بالاخره بهرغم همه چندی دیگر واقعاً میمیرم. شاید ماه بعد. آن وقت یا ماه آوریل است یا ماه مه. چرا که تازه اول سال است، این را از هزار نشانهٔ کوچک میفهمم. شاید اشتباه میکنم، شاید تا روز یحیای تعمیددهنده و حتا چهارده جولای، روز جشن آزادی، زنده بمانم. البته بعید نمیدانم تا عید تجلی نفسی مانده باشد، عید عروج به کنار. ولی اینطور فکر نمیکنم، فکر نمیکنم در این حرف در اشتباهام که در غیابم این جشنوسرور برگزار میشود، امسال. این احساس را دارم، الان چند روز است که این احساس را داشتهام و میپذیرمش. اما فرق آن با آنچه مرا از بدو تولد آزرده در چیست؟ نه، این از آن قِسم تلههاست که دیگر گرفتارشان نمیشوم. نیازم به زیبایی از بین رفته است. میتوانستم همین امروز بمیرم، اگر میخواستم، فقط با کمی تلاش، اگر میتوانستم بخواهم، اگر میتوانستم تلاشی بکنم. اما بهواقع بهتر است بگذارم بمیرم، بیسروصدا، بیهیچ عجلهای. حتماً چیزی عوض شده. دیگر این توازن را برهم نمیزنم، به هیچ طریقی...
راضیام، بهناچار، اما نه تا آن حد که کف بزنم. همیشه راضی بودم، میدانستم که جوابش را میگیرم. این هم از بدهکارم. باید یقهاش را بگیرم؟ دیگر به هیچ سؤالی جواب نمیدهم. حتا سعی میکنم دیگر از خودم سؤال نکنم. در وقت انتظار برای خودم قصههایی میگویم، اگر بتوانم. از آن قِسم قصههایی نیست که تابهحال بوده، همین است. نه زیباست نه زشت، آرام است، دیگر در آنها زشتی یا زیبایی یا هیجان وجود ندارد، تقریباً ملالآور است، همچون راوی. چه گفتم؟ مهم نیست. مشتاقانه منتظرم تا رضایتم را حسابی جلب کند، تقریباً جلب کند. راضیام، بفرما، بهقدر کافی دارم، جوابم را گرفتهام، دیگر به هیچچیز احتیاج ندارم. بگذار قبل از آنکه پیشتر بروم بگویم که هیچکس را نمیبخشم. امیدوارم همهشان زندگی فجیعی داشته باشند و آتش و یخ جهنم را هم بچشند و برای نسلهای نفرتانگیز آینده نامی برجای بگذارند که مایهٔ سربلندی باشد. برای امشب کافی است.
حجم
۳۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
حجم
۳۴۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
نظرات کاربران
دوس دارم بدونم کدوم ترجمه بهتره ؟
کتاب عجیبی بود. نمیدونم برای ترجمش بود یا داستان اما پیوستگی خاصی نداشت و از یه چیزی می پرید رو یه چیز دیگه اما من اون قسمت که از لمبرت ها و ساپو و اینا میگفت دوست داشتم. به نظرم یه جور
جملات خیلی تکه تکه و بریدهن و این باعث میشه نتونی ارتباط بگیری البته ممکنه این نوع نگارش عمدی باشه ولی در کل انگار adhd و آلزایمرو باهم داری تجربه میکنی
این قسمت نظر دادن یه باگ خیلی بزرگی داره که نمیشه به کتاب منفی داد! خود کتاب بنظر بی سر و ته هستش و ترجمه بدترش کرده، حالا توی متن اصلی جملهها تکه تکه بوده چرا باید همونجوری ترجمه میشده؟
خیلی بد و بی سر و ته. بنظرم ترسناکترین کتاب دنیا س