دانلود و خرید کتاب در انتظار گودو ساموئل بکت ترجمه مرادحسین عباسپور
تصویر جلد کتاب در انتظار گودو

کتاب در انتظار گودو

معرفی کتاب در انتظار گودو

کتاب در انتظار گودو به نویسندگی ساموئل بکت یکی از آثار مشهور ادبی جهان است. این کتاب به‌صورت نمایشنامه نوشته است و در آن می‌توان آوارگی بشر امروز را دید. در انتظار گودو یک تراژدی کمدی بی‌نظیر که در دو پرده نوشته شده است. در حقیقت چیزی که بیشتر از همه بکت را به سمت مشهور شدن هدایت کرد نمایشنامه‌ی در انتظار گودو بود.

درباره کتاب در انتظار گودو

داستان کتاب در انتظار گودو درمورد دو شخصیت به نام‌های ولادیمیر و استراگون است که هردو آن‌ها آخرین روزهای زندگی خود را سپری می‌کنند و در این میان منتظر فردی به ‌نام گودو هستند. آن‌ها برای سپری کردن این زمان، به درون خود می‌روند تا هرچه را در دلشان دارند رو کنند، در این بین کار آن‌ها به دعوا و جر و بحث می‌کشد و دست به دامن ناسزا و فحش می‌شوند. در نمایش‌نامه در انتظار گودو، مکالمات زیادی بین این دو شخصیت رد و بدل می‌شود که ما حتی متوجه نمی‌شویم آن‌‎ها منتظر کسی هستند. ولادیمیر و استراگون هیچ شناختی از گودو و زمان رسیدنش ندارند؛ گودو شخصی است برای تداوم هستی پوچ و بی‌معنای زندگی آن‌ها. دو بی‌خانمان به نام‌های ولادیمیر و استراگون راویان تازه‌ی رنج بشر هستند. آن‌ها محکوم‌اند که با سرگرمی‌های کوچک و امکانات کم‌شان در انتظار شخصی وهم‌آلود به نام «گودو» باشند. شخصی که چیز زیادی درموردش نمی‌دانند، تنها می‌دانیم که قرار است بیاید و می‌توانیم حدس بزنیم که شاید هیچ‌وقت نیاید. اما مشکل اینجاست که ما هم مطمئن نیستیم که نمی‌آید و بعد ما از صحنه‌ بیرون می‌رویم و نمی‌توانیم به آن دو فلک‌زده‌ هم بگوییم که گودو احتمالاً فردا هم نمی‌آید.

می‌توانیم حدس بزنیم که حتی اگر نماشنامه در انتظار گودو در سه پرده نیز نوشته می‌شد که در ابتدا ساموئل بکت قصد داشت این کار را بکند باز هم گودو نمی‌آمد و هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. برخی منتقدین معتقدند که نمایش می‌توانست در همان پرده‌ی اول تمام شود، اما باید قبول کرد که پرده‌ی دوم دست کم برای کسی که کار بکت را با دقت بیشتری می‌خواند شبیه پرده‌ی اول نیست. باید بدانیم تنها چیزی که در این اثر قطعی است این است که هیچ چیز در این نمایشنامه قطعی نیست و این عدم قطعیت ویژگی اصلی در انتظار گودو است که زمان، مکان، شخصیت‌ها، رخدادها، و همه چیز به شکل بی‌رحمانه‌ای اتفاق می‌افتد. نام این نمایشنامه قرار بود انتظار باشد اما بعدها ساموئل بکت ترجیح داد نام آن را در انتظار گودو بگذارد و نویسنده در زیر عنوان کتاب ترکیب تراژدی کمدی را اضافه کرده است که می‌تواند نکات زیادی به همراه داشته باشد. این تلفیق تراژدی کمدی را قبل از بکت نیز سایر نویسنده‌های قرن بیستم و مخصوصا فرانتس کافکا استفاده کرده است.

چرا باید کتاب در انتظار گودو را بخوانیم؟

نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت به وضوح به ما نشان می‌دهد که زندگی همین امروز است نه چیز که فردا منتظر آن هستیم و بیشتر ما عمرمان را هدر می‌دهیم تا در انتظار گودویی بنشینیم که هیچ‌گاه نخواهد آمد.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای کسانی که به تراژدی کمدی علاقه دارند و بقیه‌ی آثار ساموئل بکت را خوانده‌اند، می‌تواند کتاب مناسبی باشد.

درباره ساموئل بارکلی بکت

ساموئل بارکلی بکت در سال ۱۹۰۶ در دوبلین به دنیا آمد. او نمایشنامه‌نویس، رمان‌نویس و شاعر اهل ایرلند بود. او در سال ۱۹۶۹ به دلیل نوشته‌هایش در قالب رمان و نمایش جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. کتاب‌های ساموئل بکت بی‌پروا، به شکل بنیادی و در نظر بعضی تفسیرها در رابطه با وضعیت انسان‌ها به‌صورت عمیقا بدبینانه‌ است. بکت این حس بدبینی را معمولا با طنزپردازی قوی و بعضی وقت‌ها نیش‌دار نشان می‌داد. این حس طنز موجود در آثارش برای بعضی از خوانندگانش این نکته را دربرداشت که زندگی انسان هرچقدر هم که سخت باشد با وجود دشواری‌ها، ارزش سعی و تلاش را دارد. آثار اخیر او، منظور او را به شکلی رمزگونه مطرح می‌کنند.

ساموئل بکت نویسنده کتاب در انتظار گودو

ساموئل بکت در خانواده‌ای مرفه و پروتستان بزرگ شد و تا پایان تحصیلاتش هنوز با باورهای مذهبی ایمان داشت. پدرش ویلیام، مادرش ماریا و برادرش فرانک نام داشتند. او به واسطه علاقه‌اش به زبان فرانسه، در رشته ادبیات و زبان فرانسه ادامه تحصیل داد و در سال ۱۹۲۷ با درجه کارشناسی فارغ‌التحصیل شد. بعد از مهاجرتش به پاریس در سال ۱۹۲۸ ایمانش تقریبا از بین رفت و این را می‌شود در تمام آثارش دید. در همان زمان بود که با جیمز جویس آشنایی شد. این آشنایی در شکل‌گیری استعداد او تأثیر چشمگیری داشت و به او کمک‌های زیادی کرد. با اجرای در انتظار گودو در سال ۱۹۵۳ تماشاگران با اعلان جنگی شوک‌آور علیه خدا و مذهب روبرو شدند. ساموئل بکت در آثار دیگرش هم با طنز تندی به اصول کاتولیسیسم برخورد می‌کند.

او در ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ در سن ۸۳ سالگی درگذشت و او را در گورستان مون‌پارناس، پاریس به خاک سپردند .

تکه هایی از کتاب در انتظار گودو

البته، الحق و الانصاف، خود ما هم همچین تخم دو زرده‌ای برای بشریت نکرده‌ایم. حتی ببر هم که ببر است، وقتی پای کمک به هم‌نوعش به میان می‌آید، یا فی المجلس می‌پرد وسط، یا دم‌اش را می‌گذارد رو کول‌اش می‌رود تو بیشه پی کارش. منتها مسئله این نیست که؛ مسئله این است که که ما این وسط چه‌کاره‌ایم. و دست بر قضا جواب این یک مسئله را خدا را شکر می‌دانیم. خلاصه، تو این هیر و ویری که سگ صاحبش را نمی‌شناسد، لااقل یک چیز روشن است. آن هم این است که ما منتظر مانده‌ایم که یا گودو بیاید.

استراگون: آخ، آره!

ولادیمیر: یا شب بشود برویم پی کارمان. ما به قول و قرار خودمان عمل کرده‌ایم، حالا هرچه می‌خواهد بشود بشود. نمی‌گوییم جزو اولیاالله هستیم نه، ولی به قولی که داده‌ایم عمل کرده‌ایم. انصافا چند نفر سراغ داری که بتوانند یک همچون ادعایی بکنند؟

معرفی نویسنده
عکس ساموئل بکت
ساموئل بکت

ساموئل بکت رمان‌نویس، نمایش‌‌نامه‌نویس، شاعر، کارگردان تئاتر و مترجم ایرلندی است. بکت به عنوان یکی از برجسته‌ترین چهره‌های تئاتر ابزورد شناخته می‌شود. او در سال ۱۹۶۹ به جایزه‌ی نوبل ادبیات دست‌یافت.

علی دائمی
۱۴۰۰/۰۶/۳۱

همین الان از وسط کتاب، ولش کردم و اومدم اینجا تا بگم: وقتی دارید یکی از مشهورترین درام‌های تاریخ ادبیات رو ترجمه و منتشر می‌کنید، حق ندارید غلط املایی و نگارشی داشته باشید! رعایت کردن هکسره چیزیه که ما برای دانش‌آموزان

- بیشتر
farnaz Pursmaily
۱۳۹۸/۰۹/۰۲

گویا همه‌ی ما در انتظار گودویی هستیم که بیاید و ما را نجات بدهد و همین باعث بی‌حرکتی ما شده. کل این کتاب دیالوگ‌ها و اتفاقات(یا شاید بهتره بگم بی‌اتفاق بودنش) حول محور این قضیه می‌چرخه. در روان شناسی وجودی

- بیشتر
کاربر کرم کتاب
۱۳۹۸/۰۶/۰۹

اون دوستی که این اثر رو تایپ کرده کلا از هکسره چیزی سرش نمیشده،واقعا اعصابم موقع خوندن کتاب خورد شد. از اپ شما انتظار نمیره اجازه بدین همچین اتفاقی بیفته . بهترِ ، درستِ...

farez
۱۳۹۷/۰۹/۱۴

کاش میشد با ترجمه ی استاد نجف دریابندری این اثر رو قرار میدادن...خیلی ترجمه ی بهتریه

Mohammad
۱۴۰۱/۰۳/۲۹

(۳-۲۹-[۳۷]) "آقای گودو گفته امروز غروب نمیاد اما فردا حتما میاد." تکرار و تکرار دوری باطل؛ گودویی که شاید قرار نیست هیچ وقت بیاد؛ چشم هایی که بیهوده به دور دست ها خیره شدن و منتظرن تا منجی شون از راه برسه،

- بیشتر
محمد شریعتی
۱۳۹۹/۰۱/۲۲

انتظار کشیدن زندگی رو تحت تاثیر خودش قرار می‌ده و اون رو به اسارت می‌کشه... این نمایش‌نامه درباره لحظه‌های انتظار کشیدنه. از طرفی گفت‌وگوهای نقش‌ها که در حین انتظار کشیدن رخ میده مفاهیم قابل تاملی داره، نمادهایی که هر نقش به

- بیشتر
معجزه ی سپاسگزاری
۱۳۹۸/۰۶/۰۴

فریادهای زده نشده، یواش یواش، چین و چروک‌‌های روی صورت می‌شوند ... (از متن کتاب)

chihiro
۱۳۹۹/۰۲/۱۱

درواقع، همه ی ما منتظریک گودوایی هستیم. تا بیاد و ما رو نجات بده....

Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
۱۳۹۹/۰۵/۳۰

یک تئاتر ابسورد با معانی مختلف قابل برداشت و نه لزوماً معنایی عینی و ازپیش‌مشخّص. بکت با ظرافت بسیاری از اطلاعات را مسکوت می‌گذارد و ما صرفاً این را می‌دانیم که ولادیمیر و استراگون در انتظار گودویی هستند که نیامده و

- بیشتر
sg.nz
۱۳۹۸/۰۵/۰۴

بهترِ؟؟؟ این حجم از اشتباه واقعا بد بود!

استراگون: به من دست نزن! ازم سوال نکن! باهام حرف نزن! با من بمون! ولادیمیر: مگه تا حالا ترکت کردم؟ استراگون: تو گذاشتی من برم.
Mohammad
اشک‌های جهان کمیت ثابتی دارند. هرگاه یه نفرشروع کنه به گریه، یه جای دیگه، یه نفر دیگه از گریه می‌ایسته. در مورد خنده هم همینطوره.
Mohammad
استراگون: حالم خوب نیست. ولادیمیر: واقعاً! از کی؟ استراگون: یادم نمی‌آد.
Mohammad
هوا پر از ضجه های ماست. (گوش می‌کند.) اما عادت بی حس کننده ی بزرگی است.
farnaz Pursmaily
ولادیمیر: چطوره توبه کنیم؟ استراگون: توبه از چی؟ ولادیمیر: آه ... (به فکر فرو می‌رود.) نباید زیاد وارد جزئیات بشیم. استراگون: از به دنیا آمدنمون؟
Lea
امید که به تعویق بیفته موجب بیماری می‌شه.
MARY
به من دست نزن! ازم سوال نکن! باهام حرف نزن! با من بمون!
farnaz Pursmaily
استراگون: به من دست نزن! ازم سوال نکن! باهام حرف نزن! با من بمون! ولادیمیر: مگه تا حالا ترکت کردم؟ استراگون: تو گذاشتی من برم.
کسی درونم ، من است :)
چه لطفی داره آدم دلسرد باشه،
Gisoo
استراگون: حالم خوب نیست. ولادیمیر: واقعاً! از کی؟ استراگون: یادم نمی‌آد.
کسی درونم ، من است :)
تو یه لحظه همه چیز ناپدید می‌شه و ما یه بار دیگه تنها می‌شیم، میان هیچ و پوچ!
Lea
استراگون: به من دست نزن! ازم سوال نکن! باهام حرف نزن! با من بمون! ولادیمیر: مگه تا حالا ترکت کردم؟ استراگون: تو گذاشتی من برم.
Saeid
ما منتظریم. کلافه‌ایم. نه اعتراض نکن، ما تا سر حد مرگ کلافه‌ایم. نمی‌شه اینو انکارکرد. خُب یه تنوعی هم که پیدا می‌شه ما چکار می‌کنیم؟ می‌ذاریم از دست بره. بیا، بیا مشغول شیم!
Gisoo
اشک‌های جهان کمیت ثابتی دارند. هرگاه یه نفرشروع کنه به گریه، یه جای دیگه، یه نفر دیگه از گریه می‌ایسته. در مورد خنده هم همینطوره. (می خندد.) پس بیاید بیش از این از نسل خودمون بد نگیم. نسل ما غمناک تر از نیاکانمان نیست. (مکث) خوب هم نگیم.
SFatemehM
ولادیمیر: خُب، بریم؟ استراگون: بله، بریم. حرکت نمی‌کنند.
farnaz Pursmaily
ولادیمیر: کاری از دستت برنمی آد. استراگون: مبارزه بی فایده است. ولادیمیر: هرکسی همونیه که هست. استراگون: دست و پا زدن بی فایده ست. ولادیمیر: ذات آدم عوض نمی‌شه. استراگون: کاری نمی‌شه کرد.
شاپور
استراگون: (با خشم) نمی‌دونم چرا نمی‌دونم!
کسی درونم ، من است :)
آنها آنجا هستند و مهم‌تر این که منتظر کسی به نام «گودو» اند که بیاید و آنها را نجات دهد. اما نجات از چه چیزی؟ مرگ یا زندگی؟ این مهم نیست. مهم این است که گودو بیاید. ظاهر قضیه این است که با فرض آمدن گودو همه چیز دست کم برای آن دو بی‌خانمان حل می‌شود. اما اگر هم گودو نیاید آنها به این شکل از زندگی عادت کرده اند و «عادت البته بی‌حس کننده‌ی بزرگی است.»
مهندس
ولادیمیر: بیا اونقدر منتظر باشیم که بفهمیم چه جوری می‌شه تحمل کرد. استراگون: از طرفی شاید بهترِ تا فرصت هست کاری انجام بدیم.
کسی درونم ، من است :)
امید که به تعویق بیفته موجب بیماری می‌شه
کسی درونم ، من است :)

حجم

۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان