کتاب غول مدفون
معرفی کتاب غول مدفون
کتاب غول مدفون نوشته کازوئو ایشیگورو نویسنده ژاپنیتبار بریتانیایی برنده بوکر است. این کتاب را امیر مهدی حقیقت ترجمه کرده است. غول مدفون داستانی فانتزی است اما با وجود غول و پری و مه اسرارآمیز، داستان بسیار آشنا و واقعگرایانه است.
درباره کتاب غول مدفون
ایشیگورو در غول مدفون سبک روایی و واقعگرایانه«بازمانده روز و علمی تخیلی هرگز رهایم مکن را استادانه در هم آمیخته و جهانی جدید خلق کرده است. دو قهرمان داستان، آکسل و بئاتریس، زوج کهنسالی هستند که برای یافتن پسر گمشدهشان راهی سفر میشوند. این سفر در انگلستان باستان رخ میدهد، زمانیکه ساکسونها و بریتونها پس از جنگی خانمانسوز در صلحی شکننده روزگار میگذرانند، صلحی که بر اثر فراموشی همهگیر ایجاد شده است. فراموشی بهشکل مه در کل سرزمین پخش شده، مهی که نتیجه نفس کوئریگِ اژدهاست و خاطره جنگ، عشق و نفرت و خونخواهی را از یاد مردم برده است. آکسل و بئاتریس در طول سفر با آدمهای جدیدی روبهرو میشوند: یک جنگجوی جوان ساکسون که بهدنبال عدالت است، پسری که زخمی اسرارآمیز بر بدن دارد و دنبال مادرش میگردد، سر گوین (تنها بازمانده شوالیههای آرتور افسانهای) که سالهاست مأموریت دارد اژدها را بکشد. غول مدفون همان رازی است که آرامآرام گشوده و به نتیجهای نامنتظر ختم میشود. در آخر، هیبت غول بهکل جلوی چشممان قرار میگیرد، عظمتش را درک میکنیم و میفهمیم اصلاً برای چه در ابتدا دفن شده است.
خواندن کتاب غول مدفون را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب غول مدفون
با خود فکر کرد امروز مهِ صبحگاهی چهقدر غلیظ است و سیاهی که رنگ ببازد، آیا خواهد دید که مه از لای درزهای دیوار به داخل خزیده یا نه. ولی بعد این سؤالها از سرش پرید و باز درگیر چیزی شد که ذهنش را از مدتها پیش مشغول کرده بود. آیا آن دو همیشه به همین شکل، گوشهنشین بودند؟ یا زمانی بود که همهچیز با اکنون تفاوت داشت؟ پیشتر، بیرون اتاق، خاطرههایی پراکنده به سراغش آمده بود: تصویری کوتاه از وقتی که در دهلیز بلند اصلی، دست دور گردن یکی از فرزندانش، اندکی قوزکرده قدم برمیداشت ــ قوزکرده بود ولی برعکسِ حالا، نه به دلیل سنوسالش، بلکه صرفاً چون خواسته بود در تاریکروشن دهلیز، سرش به تیرکهای سقف نخورد. چهبسا درست در همان لحظه فرزندش داشت با او حرف میزد، چهبسا قصهٔ خندهداری تعریف میکرد و هر دو داشتند میخندیدند. ولی حالا هم مثل دقایقی پیشتر که در بیرون نشسته بود، تصویرها در ذهنش جفتوجور نمیشد و هر چه بیشتر تمرکز میکرد، خاطرههای بریدهبریده بیشتر رنگ میباخت. شاید اینها چیزی نبود جز خیالاتی موهوم و پیرانهسر. شاید خداوند هیچگاه به آنها فرزند نداده بود.
شاید از خود بپرسید اکسل چرا برای به یاد آوردن گذشته، به سراغ دیگر همولایتیهاش نمیرفت، ولی قضیه به این سادگی نیست. چون در آن جامعه، حرفِ گذشته کمتر پیش کشیده میشد. نمیخواهم بگویم که سخن گفتن از گذشته قدغن بود؛ میخواهم بگویم که گذشته، یکجورهایی، در بخاری فرو رفته بود ــ بخاری به غلظت همان مهِ معلق بر فراز مردابها. و اساساً به ذهن این روستاییان خطور نمیکرد که به یاد گذشته بیفتند، حتا به یاد گذشتهٔ نزدیک.
حجم
۴۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
حجم
۴۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
نظرات کاربران
آیا شما حاضر هستید برای پاک شدن خاطرات بدتان تاوانِ پاک شدن خاطرات خوب خود را بدهید؟! آکسل و بئاتریس زوجی سالخورده بعد سالها زندگی در کنار هم،تصمیم بزرگی میگیرند!این زوج که سالها با عشق و علاقه در کنار هم
کتاب جالبیه موضوع خاص و متفاوت داره اما ترجمه یه جاهایی اصلا روان نیست و خوندن رو سخت میکنه
با اینکه طرفدار . رمان های بلند هستم ولی از خواندن این رمان لذت نبردم. بی اندازه طولانی و نوع نوشتار ترجمه هم گیرا نبود.
فضای داستان جالب بود تقریبا میشد صحنه هارو تصور کردو حال و هوای عجیبش رو حس کرد. خوندنش لذت بخش بود با این که پایان اونقدر که میخواستم راضیم نکرد و هنوز سوالهایی بی جواب موند برام.
چرا دلم نمی خواد فصل آخر رو بخونم؟ دلم نمی خواد تموم بشه...☹ هی یه صفحه می خونم ، میزارم کنار، دوباره وسوسه می شم،بعد یه صفحه می خونم،می بینم اوضاع خیلی خرابه داره تموم میشه... از اون کتاب هاست که من دو
ترجمه فر مهر امیر دوست نشر ملیکان نسبت به این ترجمه رونتر و قابل هضم تره .شیواتره متن .ترجمه این کار به نظر من یکدستی نداره و مرتب جهش داره.
سبک مورد علاقه من نبود. داستان پیرمرد و پیرزن است که از دهکده محل سکونتشان بیرون میزنند تا به دیدار پسرشان بروند اما در راه با مشکلاتی رو در رو می شوند.
تفاوت ۱۰۰ صفحه ای نسخه نشر چشمه با نشر روزبه چیه؟
واقعا آفرین به نویسنده، بخاطر این تخیل بیبدیلش 👏🏻👏🏻👏🏻
قابل پیش بینی نبود تا حدودی و همین جذابش کرده بود.