
کتاب باریلوچه
معرفی کتاب باریلوچه
کتاب باریلوچه نوشتهی آندرس نئومان با ترجمهی فرناز حائری توسط نشر چشمه منتشر شده است. این اثر در قالب یک رمانک یا نوولا، داستانی را روایت میکند که در بستر زندگی روزمرهی کارگران جمعآوری زباله در بوئنوس آیرس میگذرد و همزمان به خاطرات و گذشتهی شخصیت اصلی در منطقهی باریلوچه، شهری در پاتاگونیا، میپردازد. باریلوچه بخشی از مجموعهی برج بابل است که به معرفی آثار ادبیات مدرن جهان در قالب داستانهای بلند اختصاص دارد. نویسنده با نگاهی موشکافانه و انسانی، زندگی، روابط، خاطرات و دغدغههای شخصیتها را در هم میتند و تصویری از زیست شهری و خاطرات روستایی ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب باریلوچه
کتاب باریلوچه اثر آندرس نئومان، داستانی است که در مرز میان خاطره و واقعیت، گذشته و حال، و شهر و طبیعت حرکت میکند. روایت حول محور دمتریو، کارگر جمعآوری زباله در بوئنوس آیرس، شکل میگیرد که زندگی روزمرهاش با همکارش سیاه و دیگر شخصیتهای فرعی، مانند فلفلی و ورونیکا، در هم تنیده شده است. ساختار کتاب به گونهای است که فصلهای کوتاه و اپیزودیک، لحظات زندگی شخصیتها را با جزئیات دقیق و نگاهی انسانی بازگو میکند. در کنار روایت روزمرهی کار در شهر، خاطرات کودکی دمتریو در باریلوچه و رابطهی او با دختری موقرمز، بهتدریج در لابهلای متن آشکار میشود. نویسنده با استفاده از عناصر طبیعت، اشیای روزمره و جزئیات محیطی، پیوندی میان گذشته و حال برقرار کرده است. کتاب باریلوچه با تمرکز بر روابط انسانی، حسرتها، خاطرات و تلاش برای کنارآمدن با واقعیتهای تلخ زندگی، تصویری چندلایه از زیست شهری و خاطرهی روستایی ارائه میدهد.
خلاصه داستان باریلوچه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان باریلوچه با دمتریو، کارگر جمعآوری زباله در بوئنوس آیرس، آغاز میشود که همراه همکارش سیاه، روزهایش را در خیابانهای شهر سپری میکند. زندگی روزمرهی آنها با کار طاقتفرسا، روابط کاری، شوخیها و دغدغههای خانوادگی گره خورده است. در کنار این زندگی شهری، دمتریو مدام به خاطرات کودکی و نوجوانیاش در باریلوچه بازمیگردد؛ جایی که در کنار دریاچه و میان جنگلهای مورد و کاج، نخستین تجربههای عشق، ترس و آزادی را با دختری موقرمز از سر گذرانده است. این خاطرات با قطعات پازل و منظرهی باریلوچه که دمتریو در خانهاش میچیند، در ذهن او زنده میشوند و با واقعیتهای تلخ و گاه پوچ زندگی بزرگسالیاش در شهر درهم میآمیزند. روایت با مرگ فلفلی، روزنامهفروش محله، بحرانهای خانوادگی سیاه، رابطهی پنهانی دمتریو با ورونیکا و تکرار روزمرگیها پیش میرود. در این میان، دمتریو با حسرت گذشته، بیخوابی، تنهایی و تلاش برای یافتن معنا در زندگی شهری دستوپنجه نرم میکند. کتاب با تلاقی خاطرات و واقعیت، و جستوجوی آرامش در میان آشفتگیهای روزمره، پیش میرود و تصویری از زیست انسان معاصر در مرز میان خاطره و اکنون ترسیم میکند.
چرا باید کتاب باریلوچه را بخوانیم؟
باریلوچه با نگاهی دقیق و جزئینگر به زندگی روزمرهی آدمهایی میپردازد که معمولاً در حاشیهی روایتهای ادبی قرار دارند. این کتاب با ترکیب خاطرات کودکی و واقعیتهای تلخ بزرگسالی، تجربهی زیستن در شهر و حسرت گذشته را بهتصویر میکشد. روایت چندلایه و فضاسازی ملموس، امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میکند و خواننده را به تأمل دربارهی معنای کار، دوستی، عشق و گذر زمان وا میدارد. همچنین، استفاده از عناصر طبیعت و اشیای سادهی روزمره، پیوندی میان دنیای درونی شخصیتها و محیط بیرونی برقرار کرده است. باریلوچه برای کسانی که به روایتهای انسانی، جزئیات زندگی عادی و دغدغههای وجودی علاقه دارند، تجربهای متفاوت و تأثیرگذار ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که به داستانهایی دربارهی زندگی شهری، خاطرات کودکی، روابط انسانی و دغدغههای وجودی علاقه دارند. همچنین، برای علاقهمندان به ادبیات معاصر آمریکای لاتین و روایتهای چندلایه مناسب است.
بخشی از کتاب باریلوچه
«کنار کامیونت، که بوی گرم اگزوز و آشغال میداد، بوی پوست پرتقال و تفالهی چای ماته و گازوئیل، دمتریو روتا و همشیفتش داشتند توی سرما یخ میزدند، ولی به روی خودشان نمیآوردند. سیاه داد زد اون کیسهها رو بنداز واسهی من، بنداز اینجا. دمتریو صدایش را نشنید. خیره شده بود به جوب. جنب نمیخورد. شانههایش منقبض بود، انگار شانه بالا انداخته باشد ولی یادش رفته باشد شانههایش را شل کند و بیندازد پایین. یالّا مرد، بزن بریم. اونجا چیکار میکنی؟ اینبار دمتریو صدایش را شنید، ولی همچنان میخکوب ایستاده بود. کیسههای زباله عین لشکری از حیوانات دستآموز کروکثیف جلوِ پایش صف کشیده بودند. دمتریو، چهار و پنج دقیقهست. باهاس بجنبیم وگرنه کارمون ساختهست. تازه آن موقع آهی کشید و دولا شد تا اولین کیسه را برای سیاه بیندازد. جوب او را یاد خاطرهای دور انداخته بود.»
حجم
۱۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
حجم
۱۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
