کتاب بلوم فلد، عزب میانسال
معرفی کتاب بلوم فلد، عزب میانسال
کتاب بلوم فلد، عزب میانسال، نوشته فرانتس کافکا با ترجمه علیاصغر حداد، جلد بیست و هشتم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
درباره کتاب بلوم فلد، عزب میانسال
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
کتاب بلوم فلد، عزب میانسال، متن داستان طوری تنظیم شده که انتقادی به زندگی فردی و اجتماعی و نیز به سبک و شیوهی زندگی متداول امروزی باشد. این داستان از دو بخش تشکیل شده است: از سویی بلوم فلد و زندگی خصوصی او را توصیف میکند و از سویی دیگر محیط و شرایط کارش را به مخاطب نشان میدهد.
خواندن کتابهای مجموعه تجربههای کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فکر میکنید فرصتتان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمیکند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.
بخشی از کتاب بلوم فلد، عزب میانسال
تصمیم میگیرد دست پیش ببرد و یکی از آن دو را بگیرد. ولی توپها جا خالی میکنند و او را توی اتاق به دنبال خود به اینسو و آنسو میکشند. حس میکند اینسو و آنسو دویدن به دنبال توپها کاری ابلهانه است. از این کار دست بر میدارد و به تماشای گریز توپها میایستد. چون ظاهراً دیگر تعقیبی در کار نیست، توپها هم از حرکت باز میمانند. بلومفلد با خود میگوید بالاخره میگیرمشان، و باز به سمت آنها یورش میبرد. توپها بلافاصله خود را پس میکشند. ولی بلومفلد پاهای خود را از هم باز میکند و آنها را به گوشهئی از اتاق پس میراند. سپس جلوی چمدانی که آن گوشه است موفق میشود یکی از دو توپ را بگیرد. توپ سرد و کوچک توی دست او پیچوتاب میخورد و پیدا ست میکوشد خود را از دست او خلاص کند. توپ دوم، انگار درماندگی رفیق خود را حس کرده باشد، با شدت بیشتری به هوا میپرد و دامنهٔ پرش خود را گسترش میدهد تا سرانجام با دست بلومفلد تماس مییابد و درحالیکه هرلحظه به سرعت خود میافزاید و مدام مسیر خود را تغییر میدهد، در هر پرش به دست او ضربهئی میزند. سپس چون نمیتواند در برابر دستی که توپ را مشت کرده است کاری از پیش ببرد، بلندتر از پیش به هوا میپرد و به نظر میرسد قصد دارد صورت بلومفلد را هدف بگیرد. بلومفلد میتواند توپ دوم را هم بگیرد و هردو را جائی حبس کند، ولی در این لحظه گرفتن و حبسکردن آن دو توپ کوچک را دون شأن خود مییابد. از سوی دیگر، داشتن چنین توپهائی چندان هم خالی از لطف نیست.
حجم
۳۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۸ صفحه
حجم
۳۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۸ صفحه
نظرات کاربران
(۳-۸-[۱۶]) نسبت به بقیه کتابای کافکا از پیچیدگی کمتری برخورداره، داستانی ساده ولی مفهومی؛ قسمت هایی از داستان احساس کردم دارم بخش هایی از زندگی خودم رو میخونم، روایتی از تنهایی و تضاد های درونی. " این بار هم خوابش خالی از
کتاب جالبی بود ..!! ولی راستش پایان خوبی نداشت و من خیلی متوجه نشدم که منظور اصل داستان بر چه اساسی بود ..!؟ این مبهم بودن و نا مفهومی کتاب واقعا اذیت کنندس..!!
نیمه اول کتاب بهتر بود و هرچه جلو تر رفت بدتر شد همه چی.
خوب بود،فضای زندگی انسانی مجرد ومشکلات کاری او را بیان میکند.