دانلود و خرید کتاب برفک دان دلیلو ترجمه پیمان خاکسار

معرفی کتاب برفک

کتاب برفک نوشته‌ی دان دلیلو، یکی از مهم‌ترین رمان‌های ادبیات آمریکا است که درمورد قرن بیست‌ویک و دنیای تکنولوژی می‌نویسد که چگونه علاوه‌بر اینکه رفاه‌ بیشتر برای انسان‌ها دارد چه مشکلات و مذمت‌های زیادی نیز به‌ دنبال خودش دارد. دان دلیلو در این کتاب انسان امروزی را قربانی رسانه‌ و مصرف‌گرایی مدرن می‌داند و این مسائل را در یک داستان جذاب که آن را اثری خیره‌کننده می‌نامند برای ما نوشته است.

درباره کتاب برفک

کتاب برفک نوشته‌ی دان دلیلو سال ۱۹۸۵ برای اولین بار منتشر شده است. داستان کتاب برفک بازتابی از رفتارهای خانواده‌ای را نشان می‌دهد که در دهه‌ی هشتاد در برابر مصرف‌گرایی و تکنولوژی دچار پوچی و تردید‌ شده‌اند. این رمان داستان فردی به نام جک گلدنی را تعریف می‌کند که سه بار ازدواج ناموفق داشته است. جک گلدنی استاد مطالعات نازی و هیتلر در دانشگاهی در مرکز ایالات‌متحده است و همکارانش، مهاجرینی از نیویورک هستند که با خوف و رجای حاصل از زندگی آمریکایی، به این محل نقل مکان کرده‌اند. او با همسر و فرزندانش زندگی می‌کند. داستان اصلی کتاب برفک علیه مصرف‌گرایی است، جریانی که به‌شدت رو به افزایش است. دو زن او در کار جاسوسی بودند و با یک نفر نیز دوبار ازدواج می‌کند. از هرکدام از این زن‌ها فرزندانی دارد که تعدادی از آنها با مادرانشان و باقی آنها با جک زندگی می‌کنند. اما ازدواج چهارم او متفاوت است؛ با همسر چهارمش که مربی آموزش چگونه نشستن و برخاستن است دچار یک ترس مشترک هستند. این ترس را جک تنها با خودش نجوا میکند اما همسرش دنبال درمان این ترس است. جک و همسر چهارمش مسیر ناهموار و پرتلاطم زندگی را با نقدهایی بی سروته بر مصرف‌گرایی و مصرف‌زدگی، سپری می‌کنند.

نام کتاب برفک به دلیل حضور مردی است که جک در اواخر کتاب از وجودش باخبر می‌شود اما چون چهره‌اش را نمی‌شناسد نام برفک را بر روی آن می‌گذارد. بسیاری از منتقدان این اثر از دان دلیلو را یکی از مهم‌ترین رمان‌های ادبیات آمریکا می‌دانند درحالی‌که خود نویسنده این نظر را ندارد. دان دلیلو علاقه‌ای به طبقه‌بندی آثارش ندارد و تنها خودش را یک رمان‌نویس آمریکایی می‌داند. او عقیده دارد که این راهی که جهان با این شتاب به سمتش در حرکت است بیشتر از جذاب و آرامش‌بخش بودن ترسناک و دلهره‌آور است.

چرا باید کتاب برفک را مطالعه کنیم؟

کتاب برفک در حدود چهار دهه‌ قبل نوشته شده است اما مفاهیم آن برای بسیار از خوانندگان ایرانی قابل‌درک است چرا که امروزه کشورهای در حال توسعه با این‌ مشکلات درگیر هستند. هر صفحه‌ی این برفک خواننده را مجبور به فکر کردن می‌کند.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای کسانی که به خواندن رمان علاقه دارند و از خواندن رمان‌های طولانی خسته نمی‌شوند پیشنهاد می‌شود.

درباره دان دلیلو

دان دلیلو در سال ۱۹۳۶ در یک خانواده کاتولیک ایتالیایی طبقه کارگر در آمریکا متولد شد. او نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، پدیدآور و رمان‌نویس است. در نوجوانی علاقه‌ی چندانی به نوشتن نداشت. او در جوانی تحصیل در رشته‌ی هنرهای ارتباطی را آغاز کرد. پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه «فوردهام» در «برونکس» با مدرک لیسانس در رشته هنرهای ارتباطی در سال ۱۹۵۸ به حرفه آگهی‌نویسی روی آورد. وی بارها شغل خود را رها کرد و سرانجام به همان حرفه نویسندگی روی آورد. او مضامینی همچون تلویزیون، جنگ اتمی، هنر اجرا، جنگ سرد، ریاضیات را درون‌مایه‌ی داستان‎‌هایش قرار داد. دان دلیلو اولین اثرش را سال 1960 منتشر کرد و پس از آن نوشتن رمان و مجموعه داستان را دنبال کرد. نخستین مجموعه داستان کوتاه‌ او با نام «The River Jordan» در سال ۱۹۶۰ منتشر شد و از آن پس تاکنون وی تقریباً بیست مجموعه داستان کوتاه و شانزده رمان منتشر کرده‌است. او امروزه یکی از چهره‌های سرشناس ادبی آمریکا به‌حساب می‌آید.

تصویر دان دلیلو

دان دلیلو توانسته بالغ بر بیست و پنج جایزه معتبر جهانی را از آن خود کند، نخستین جایزه را در سال ۱۹۷۹ و آخرین جایزه را در سال ۲۰۱۰ دریافت کرد. او همچنین برنده جوایزی همچون جایزه ایمپک دوبلین شده‌است.

دان دلیلو علاقه‌ زیادی به مصاحبه و سخنرانی ندارد و بیشتر با کتاب‌هایش شناخته می‌شود. او از علاقه‌مندان آثار بزرگانی همچون جیمز جویس، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی است و موسیقی جاز را در نوشتن داستان‌هایش تاثیرگذار می‌داند. او پیشرفت جهان و آینده‌ی پیشرو را نامهربانانه می‌داند به همین دلیل ادبیاتش سرشار از نگرانی برای زندگی در این دوران می‌داند. دان دلیلو آثار زیادی تا امروز منتشر کرده که تعداد کمی از آن‌ها به فارسی ترجمه شده است.

تکه هایی از کتاب برفک

در کالج روی تپه روسای دپارتمان‌ها رداهای دانشگاهی می‌پوشند. نه از آن رداهای بلند پرجلوه، تونیک‌های بی‌آستین که روی شانه‌شان چین دارد. خوشم می‌آید. دوست دارم برای نگاه کردن به ساعت دستم را از لای چین‌های لباسم درآورم. عمل پیش‌پاافتاده‌ی چک کردن زمان با اين ژست دگرگون می‌شود. ژست‌های نمایشی به زندگی هیجان اضافه می‌کنند. دانشجویان عاطل و باطل رئیس گروه را تماشا می‌کنند که موقع راه رفتن در حیاط دانشکده دستش را از زیر ردای قرون‌وسطایی‌اش بیرون می‌آورد و ساعت دیجیتالی‌اش را می‌بینند که در گرگ‌ومیش روزهای آخر تابستان چشمک می‌زند. این زمان است که شاید فکر کنند زمان یک آرایه‌ی پیچیده است، قصه‌ای است در باب آگاهی بشر. ردا مشکی است، البته، تقریباً به همه‌چیز می‌آید.

چیزی به اسم ساختمان هیتلر وجود ندارد. جای ما در سنتنری هال است، ساختمانی با روکار آجر تیره که با دپارتمان فرهنگ‌عامه اشتراکی ازش استفاده می‌کنیم، اسم رسمی دپارتمان‌شان هست محیط‌های آمریکایی. گروه عجیبی است. استادانش تقریباً همه مهاجران نیویورکی هستند، باهوش، خشن، عشق فیلم، دیوانه‌ی جزئیات بی‌اهمیت.

اینجایند تا زبان طبیعی فرهنگ را رمزگشایی کنند، تا برای لذات درخشنده‌ای که در کودکی تحت سیطره‌ی فرهنگ اروپایی‌شان تجربه کرده‌اند فرمول ریاضی درست کنند - قرائت ارسطویی کاغذ آدامس و شعرهای تبلیغات پودر لباس‌شویی. رئیس دپارتمان آلفونس (فست فود) استومپاناتو است، مردی بدعنق با سینه‌ای فراخ که نمایشگاه دائمی کلکسیون بطری نوشابه‌های قبل از جنگش روی تاقچه برپاست. تمام اساتید مرد هستند، لباسشان چروک است و مویشان ژولیده و موقع سرفه سر را زیر بغل فرو می‌کنند.

Dentist
۱۳۹۸/۰۳/۲۱

جک، استاد دانشگاه و هیتلرشناسیه که چند‌بار و هربار با آدم‌های عجیب و متفاوتی ازدواج کرده و از ازدواج های متعددش چندتا بچه داره. در حال حاضر هم با همسرش بابت و فرزندانش زندگی می‌کنه. جک و همسرش با ترس

- بیشتر
parissa
۱۳۹۸/۰۹/۰۳

کتاب بسیار جالبی بود و از وقتی که برای خوندنش گذاشتم راضیم ولی متاسفانه گله ای که از چاپ و برگردان این کتاب دارم اینه که هرچند آقای خاکسار در ترجمه کتابای خوب و همچنین سبک ترجمه روان معروف هستن

- بیشتر
hamideh noohpisheh
۱۳۹۹/۰۴/۲۴

پیش از خواندن به سورئال بودن داستان توجه کنید اگر این سبک را می‌پسندید و به مسائل دنیای معاصر مثل تکنولوژی، پیشرفت‌های علمی، فلسفه و البته معنا و چیستی مرگ علاقه دارید خواندن این کتاب را پیشنهاد می‌کنم. دوستانی درباره ترجمه

- بیشتر
شراره
۱۳۹۹/۰۲/۱۲

کتاب خیلی خوبی بود و واقعا مطالب به روزی داره. در مذمت تکنولوژی و مدرنیته نوشته شده ولی متاسفانه ترجمه نتونست حق مطلب رو ادا کنه.اساسا قلم نویسنده هم خیلی سخت هست.ولی موضوع کتاب موضوع جدیدی بود و چیزهایی بیان

- بیشتر
آیدا
۱۳۹۸/۰۵/۱۶

کتاب جالبیه،ارزش یه بار خوندنو داره

parastoo
۱۴۰۰/۰۵/۰۸

این کتاب رو از خلالِ کتاب فلسفه‌ی ترس شناختم و تصمیم گرفتم بخونمش. به نظرم یکی از خوب‌ترین کارهاییه که تو این سال‌های اخیر نوشته شده. انسان و قدرتش، انسان و ترسش، انسانِ مدرن مغلوبِ قدرت‌های خودش. به دوستم گفتم

- بیشتر
نسیم رحیمی
۱۳۹۹/۰۶/۱۸

این کتاب خیلی متفاوت هست هم از نظر داستان پردازی و هم شیوه روایت. تجربه خیلی جالب و جدیدی بود. خیلی زیبا پدیده ترس از مرگ رو عنوان کرده بود و به تاثیرات تکنولوژی بر زندگی هم خیلی خوب پرداخته شده

- بیشتر
حامد قاسمی
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

کتاب هم خوبه ، هم بد ، شاید اگه ترجمه روانتر بود بهتر به فهم مطالب کمک میکرد ، اما ترجمه این کتاب یکی از نقاط ضعف کتابه ، کتابی که واضحه حرفی برای گفتن داره ، اما ترجمه حق

- بیشتر
استودیوس
۱۴۰۱/۰۹/۰۱

ترس از مرگ در جک و همسرش بابِت انقدر بالاس ک گاهی زندگی شخصی و درونی انان را بشدت تحت و شعاع قرار میدهد و ب واسطه آن گاهن دست ب تصمیم گیری اشتباهم میزنند..شاید ی عامل آن داشتن ۷

- بیشتر
مهساکتابی
۱۴۰۱/۰۸/۲۲

مکالمات بین شخصیتها عالیه. یه خانواده ،پدر ومادر وبچه هایی که از ازدواجهای قبلی دارن.پدر راوی داستان،استاد دانشگاه است و در زمینه ی هیتلرشناسی درس می دهد.مجموعه ای از اتفاقات مثل پخش یک ماده شیمیایی،نگرانی دائم از مرگ،روند بزرگ شدن بچه

- بیشتر
ساختار جامعه جوریه که آدم‌های فقیر و تحصیل‌نکرده بیشترین آسیب رو از حوادث طبیعی و غیرطبیعی می‌بینن.
صبا بانو:)
این امکان وجود دارد که آدم برای جایی که همان لحظه در آن قرار دارد دلتنگ شود.
صبا بانو:)
هر چیزی که توی زندگیت در جریانه نتیجهٔ حرکت یه‌سری مولکوله که یه جای مغزت دارن به‌سرعت این‌طرف و اون‌طرف می‌رن.
شراره
چیزی که از لمسش اکراه داریم اغلب مهم‌ترین عنصر رستگاری‌مان است.
شراره
همهٔ ما از مرگ می‌ترسیم، با درجات مختلف. اون‌هایی که خلاف این رو ادعا می‌کنن دارن به خودشون دروغ می‌گن. آدم‌های سطحی‌ای هستن
شراره
عشق به ما کمک می‌کند تا هویتی پدید آوریم آن‌قدر خاطرجمع که راحت بتواند خود را تحت حمایت و توجه فردی دیگر قرار دهد.
صبا بانو:)
جالب این‌جاست که من دیوانهٔ بدن زن‌ها نیستم. عاشق ذهن‌شونم. ذهن یه زن. جریان دقیق و بی‌نقص یک‌جهته مثل حرکت گلوله توی لولهٔ تفنگ، مثل یه آزمایش فیزیکی. چه‌قدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو می‌ندازه روی هم. این صدای خش‌خش جزئیِ کشیده شدن نایلون از خیلی جهات خوشحالم می‌کنه. طنز ماجرا اینه که بدون استثنا من جذب پیچیده‌ترین و دیوانه‌ترین و مشکل‌ترین زن‌ها می‌شم. من مردهای ساده دوست دارم و زن‌های پیچیده.»
zeynab
«نمی‌دونم نظر شخصی تو راجع‌به این ماده چیه ولی به‌نظرم اشتباهه که آدم حس مرگ رو از دست بده، حتا ترس از مرگ رو. مرگ مرزی نیست که بهش نیاز داریم؟ به زندگی یه‌جور بافت نفیس نمی‌ده؟ حس معنادار بودن؟ آدم باید از خودش بپرسه که ممکن بود بدون آگاهی از یه خط پایان، حد یا مرز، کارهاش زیبایی یا معنا داشته باشه؟»
نسیم رحیمی
قدرت مُردگان در این است که فکر می‌کنیم همیشه در حال تماشای ما هستند. مُردگان حضور دارند. آیا ترازی از انرژی وجود دارد که صرفاً متشکل از مُردگان باشد؟‌ البته در زمین هم هستند، خوابیده و در حال زوال. شاید رؤیای ما را می‌بینند.
نسیم رحیمی
«تلویزیون موقعی دردسره که یادت رفته باشه چه‌جوری باید نگاه کنی و گوش بدی، من و دانشجوهام دایم راجع‌به این بحث می‌کنیم. احساس می‌کنن باید علیه این رسانه بایستند، درست مثل نسل قبلی‌شون که علیه والدین و کشورشون ایستادن. من به‌شون می‌گم که باید یاد بگیرن دوباره شبیه بچه‌ها نگاه کنن. هر محتوایی رو تو ذهن‌شون ریشه‌کَن کنن. به قول تو کُدها و پیام‌ها رو پیدا کنن جک.»
صبا بانو:)
هر چی بیشتر چیزی رو تمرین کنی احتمال وقوع حادثه‌ای که بابتش تمرین کردی کمتر می‌شه.
شراره
«آخرسر یه سؤال باقی می‌مونه. آدم تمام عمرش با بقیه خداحافظی می‌کنه، ولی با خودش چه‌طوری باید خداحافظی کنه؟»
نسیم رحیمی
چیزی که از لمسش اکراه داریم اغلب مهم‌ترین عنصر رستگاری‌مان است.
teOdOr
«سردردها و خستگی رو فراموش کنین. اختلالات عصبی و رفتارهای خشن و غیرمعمول توی خونه‌ها چی؟ این‌ها یافته‌های علمی هستن. فکر می‌کنین این‌همه بچهٔ ناقص‌الخلقه از کجا می‌آن؟ از رادیو و تلویزیون.»
استودیوس
وقتی تمرینِ تلفظ می‌کردم مستقیم به دهانم زل می‌زد. یک‌بار دست راستش را کرد توی دهانم تا زبانم را در حالت صحیح قرار دهد. لحظهٔ غریب و وحشتناکی بود، عملی از سر صمیمیت هولناک. هیچ‌کس تا آن موقع به زبانم دست نزده بود.
m.dehnavi
«حرفم اینه که نمی‌تونی با غرق شدن تو یأس و ترحم به خود زنده‌ها رو از خودت ناامید کنی. مردم ازت انتظار دارن که شجاع باشی. چیزی که آدم‌ها از یه آدم روبه‌مرگ انتظار دارن
کاربر mim_ alf
موری گفت «این از شکل غلط توجه و دلسوزی نصیب آدم می‌شه. مردم مبتلا به پژمردگی مغز می‌شن. چون یادشون رفته شبیه بچه‌ها نگاه کنن و گوش بدن. یادشون رفته چه‌طور داده‌ها رو جمع‌آوری کنن. از نظر تأثیر روانی یه حریق جنگل توی تلویزیون مرتبهٔ پایین‌تری داره از تبلیغ یه ماشین ظرف‌شویی اتوماتیک. تبلیغ امواج عمیق‌تری داره، تجلی عمیق‌تر. ولی ما ارزش نسبی این‌ها رو واژگون کردیم. برای همین چشم و گوش و سیستم عصبی مردم این‌قدر خسته شده. یه مثال ساده از استفادهٔ نادرست.»
کاربر mim_ alf
معصیت انسان در تاریخ و در امواج خون خودش به وسیلهٔ تکنولوژی بغرنج شده، نفوذ هرروزهٔ مرگ خائن.
کاربر mim_ alf
طنز ماجرا اینه که بدون استثنا من جذب پیچیده‌ترین و دیوانه‌ترین و مشکل‌ترین زن‌ها می‌شم. من مردهای ساده دوست دارم و زن‌های پیچیده.»
zeynab
وقتی ناگهان از انگلیسی دست کشید و شروع به آلمانی حرف زدن کرد احساس کردم یکی از تارهای صوتی‌اش پیچ خورد. حسی وارد صدایش شد، خراش و غرغره‌ای شبیه بیدار شدن جاه‌طلبی یک هیولا. به من چشم‌غره رفت و ژست گرفت، قارقار کرد، تا مرز خفگی رفت. اصوات از بیخ زبانش فوران می‌کردند، صداهایی ناهنجارْ خیس از شورواشتیاق. فقط داشت به من الگوهای تلفظ حروف را نشان می‌داد ولی تغییرات چهره و صدایش باعث شد فکر کنم دارد بین دو سطح از وجود راهی باز می‌کند.
m.dehnavi

حجم

۳۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

حجم

۳۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰
۵۰%
تومان