کتاب ایزابل بروژ
معرفی کتاب ایزابل بروژ
ایزابل بروژ رمانی از نویسنده عارفمسلک فرانسوی، کریستین بوبن است. این اثر شاعرانه در آغاز شاید غیر قابل باور به نظر برسد اما حقیقت محض است. یک عاشقانه خواندنی که رشد متفاوت دختریسیزده ساله را در میانه امواج زندگی نشان میدهد. این اثر زیبا را با ترجمه پرویز شهدی بخوانید.
درباره کتاب ایزابل بروژ
ایزابل یک خواهر و یک برادر دارد. انها با پدرو مادرشان عازم یک سفرند. در بین راه در رستورانی توقف میکنند و ایزابل ناگهان متوجه اتفاقی هولناک میشود. پدر مادر آنها را ترک کردهاند. پیرزنی ایزابل و خواهر و برادرش را به خانه خود میبردو زندگی تازه آنها پس از شوکی بزرگ آغاز می شود. زندگیای که با طبیعت و رازهای آن گره میخورد.
این داستان مانند بیشتر آثار بوبن، شعر بلندی است به نثر، با واژهها و جملههایی چنان ساده و دلپذیر که لاجرم بر دل مینشینند.
دربارهی کریستین بوبن
کریستین بوبن ۲۴ آوریل ۱۹۵۱ در فرانسه متولد شد. آثار او عموما دربارهی عشق و تنهایی هستند. بوبن بیش از شصت اثر دارد که همگی آنها به شناخت بهتر افکار او کمک میکنند. اگر آنها بخوانیم و مانند قطعات پازل در کنار یکدیگر قرار بدهیم، به منظری کلی از آثار او دست پیدا میکنیم. زبان و سبک نوشتاری او بسیار لطیف و شاعرانه است. کریستین بوبن در ایران با کتاب غیرمنتظره شناخته و مشهور شد. برخی از آثار بوبن عبارتند از: فرسودگی، ژه، دیوانهبازی، دیوانهوار،(همان اثر با ترجمهای متفاوت) ابله محلّه، زن آینده و دلباختگی.
بخشی از کتاب ایزابل بروژ
در غیبت بانوی سالخورده، بچهها به گشتوگذار توی خانه میپردازند. خانهٔ بزرگی است، آدم میتواند تویش گم شود. سوراخسنبه زیاد دارد، ژرف مثل یک خواب. آدریین خواهرهایش را میبرد توی راهرویی که انتهای باریکش به اتاقی ختم میشود غرق در آتش. قرمزِ قرمزِ قرمز. من اینجا خوابیدم. یک تختخواب با روتختی توری قرمز. گنجه هم قرمز است. پردهای ارغوانی جلوِ پنجرهٔ قدی آویزان شده. برمیگردند توی راهرو و همهٔ درها را باز میکنند. آنا اتاق خودش را که زرد است پیدا میکند، یک دستهگل میموزا هم توی گلدان روی میز کنار تختخواب گذاشته شده. ششتا اتاق دیگر هم هست، هر کدام با رنگی متفاوت. در طبقهٔ ایزابل، کنار اتاق سبز، سالن سفیدرنگی پیدا میکنند. سهتا صندلی راحتی دستهدار، یک گوشه کنار چراغ پایهداری گذاشته شده. صفحهٔ شطرنجی با مهرههایش با پاکت سیگاری انگلیسی روی میز پایهکوتاهی به چشم میخورد. و تا دلتان بخواهد کتاب. دیوارها پر است از قفسههای کتاب. آدریین پیش از همه متوجه قالی بزرگی میشود که لوله کرده، پشت یکی از صندلیهای راحتی گذاشتهاند. جستی میزند و با خنده خود را روی آن میاندازد. قالی، بیآنکه بچه را زمین بیندازد، بهآرامی باز میشود و تا جلو پای دخترها میرسد. آدریین که از ترس و در عینحال خوشحالی به سکسکه افتاده فریاد میزند: سگ. اینکه یک سگ است. همیشه دلم میخواست یک سگ داشته باشم. اسمش را میگذارم نلو. بگذار بیایم پایین، نلو. و نلو که اسمش نلو نیست، رام و خاطرجمع بیحرکت میماند. از نژاد سن برنار است. از نوازشهای پسرک لذت میبرد، از شادی غرغر ملایمی میکند و روی کفپوش چوبی اتاق دراز میکشد.
بچهها همراهِ سگ برمیگردند پایین و میروند توی آشپزخانه. باران بیرون پیچانوغران روی شیشهها میکوبد و پنجرهٔ بالای ظرفشویی را که باز است بههم میزند. ایزابل میرود پنجره را میبندد و چراغ را روشن میکند. آسمان تیره و گرفته است، در یک چشم بههم زدن روشناییاش را از دست داده. ایزابل میبیند آدریین کنار پوزهٔ سگ روی زمین دراز کشیده و آنا دارد بهدقت سیبی را پوست میکند و میکوشد پوست را یک تکه از میوه جدا کند. خُب دیگر. اوضاع آنقدرها هم نومیدکننده نیست. درست است که مامان و بابا ما را به حال خود رها کردهاند، ولی جادوگری را فرستادهاند تا از ما مراقبت کند. جادوگری مهربان و خوشقلب، با یک شیر.
حجم
۸۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
حجم
۸۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
نظرات کاربران
چقد لطیف و با احساس و دوست داشتنی بود. خیلی لذت بردم
داستانی جالب بانثری زیبا، بخش آخرکمی گنگبود چه کسی پیرزن را بامرگ روبرو کرد، محبت پیرزن درحق ۳ بچه که هیچ آشنائی باآنها نداشت وفقط از باب مهربانی ازآنها نگهداری کرد، نثری عاشقانه وزیبا، برای یکبار خواندن خوب است.
وقتی از مهربانی بی کم و کاست صحبت میشود ،از آدم هایی که یکدیگر را نمی شناسند ولی بعد میشوند جزیی جدایی ناپذیر از یکدیگر ... کتاب زیبایی ست لطیف و روان با پایانی بسیار متفاوت
بی نظیر و فوق العاده خیلی لذت بردم
پایانشو دوست نداشتم