کتاب دیوانهوار
معرفی کتاب دیوانهوار
دیوانهوار یا دیوانهبازی اثر نویسنده توانای فرانسوی کریستین بوبن است. این اثر داستان دختربچهای از کودکی تا بزرگسالی است که به دنبال کشف دنیای اطرافش پیوسته در حال گریز است.
درباره کتاب دیوانهوار
داستان دیوانهوار از دوسالگی دخترک که همراه خانوادهاش در سیرک زندگی میکند آغاز میشود. رفتار دختر از همان کودکی متفاوت است، او با یک گرگ رفیق است و پدرو مادرش تلاش میکنند تا او را از گرگ جدا کنند. ما در طول زندگی دختر همراهش هستیم. او بزرگ میشود، در هفده سالگی عاشق میشود، سه سال عاشق میماند و در ۲۷ سالگی به دنیای سینما پا میگذارد. در نهایت با خریدن یک ماشین شروع به سفر و کشف حقایق دنیا میکند. در دیوانهوار، همچون آثار دیگر بوبن، دو عنصر زن و طبیعت برجستهاند. قهرمان این داستان هم دختری است که از حس آزادی و عشق و رهایی پر است و نمیخواهد که هیچچیز و هیچکس این خوشحالی را از او بگیرد. او نمیخواهد در قیدوبند چیزی باشد؛ پس پیوسته در حال حرکت است و دنیاهایی متفاوت و پرهیجان را تجربه میکند.
به اعتقاد بسیاری، کریستین بوبن یک پدیده در ادبیات فرانسوی است. بوبن فلسفه خوانده است و درونمایه آثارش فلسفی-عرفانی است. او جایزه معتبر Dera maggots که از مهمترین جوایز فرهنگی-ادبی فرانسه است را نیز در کارنامه دارد. آلیس اندرسون، مترجم انگلیسی آثار بوبن میگوید کارهای او نه داستاناند و نه واقعیت، نه نثرند و نه شعر، بلکه تلفیقی از این دو هستند.
خواندن داستان دیوانهوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به دنبال داستانی با قلم و زبانی زیبا و فضایی جذاب و پرکشش هستید تا برای شما از عشق، زیباییها و گوشههای دنج و کمتر درک شدهی زندگی بگوید، اگر نیاز دارید تا کسی برای شما از احساساتی بگوید که شاید بارها تجربه کردیدهاید اما تابهحال توان توصیف آن را نداشتهاید، نه تنها دیوانهوار بلکه تمام آثار کریستین بوبن را بخوانید.
بخشی از کتاب دیوانهوار
من همیشه فکر میکنم مادرم دیوانه است و برای تمام کودکان دنیا، آرزوی یک چنین مادر دیوانهای را دارم. دیوانهها میتوانند بهترین مادرهای دنیا باشند، زیرا با قلب پرخاشجویانهٔ کودکان بیشترین سازگاری را دارند. دیوانگی مادرم از زادگاهش، یعنی ایتالیا، نشأت میگیرد. مردم آنجا هر آنچه را که در درون خود دارند بیرون میریزند، همانگونه که لباسهایشان را برای خشک کردن روی طنابی کنار پنجره پهن میکنند، قلبهایشان را نیز برای شستن و پاکیزه کردن از پنجره میآویزند. به ظاهر زندگی شادی را میگذرانند، اما فقط به ظاهر. مردمان ایتالیا، انسانهای بسیار غمگینیاند و به صورتی مبالغهآمیز، به یک زندگی شاد تظاهر میکنند؛ اما آنها زندگی را به معنای واقعی دوست ندارند؛ بوی مرگ میدهند و نمایش زندگی را اجرا میکنند. اینها گفتههای پدرم است، زمانی که میخواهد با مادرم لجبازی کند.
نمیدانم پدرم اهل کجاست، شاید اهل سرزمین سکوت. او شبها، هنگامی که به منزل بازمیگردد، همانند دیگر مردهاست: بیصدا و آرام. پدرم به گرگ شباهت دارد: آتشی که در رگهایش شعلهور میشود، به چشمانش انتقال مییابد، اما زبانش آن را نمیگیرد.
حجم
۹۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۹۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
نظرات کاربران
روایت کننده، داستان رو از سنِ ۲ سالگی خودش شروع میکنه، از پدر و مادر و خصوصیات اخلاقی اونا و شغلشون میگه، همینطور از خودش. این روایت، حالتِ شعرگونه داره. در طول داستان، به شما حسِ آزادی و وارستگی از
این کتاب، روح آزاد، شجاعت و رهایی رو بمن نشون داد و سرتاسر حس خوب داشت.
روایتی از داستان تقریبا کوتاه و سریع یه دختر که خوندنش حسِ رهایی و آزادیِ پروازِ یه چکاوک رو بهم داد. آثار و سبکِ بوبن همیشه سرشار از یه حسِ خاص و متفاوتی هستش. حتی غمی که حس میشه هم در
عالیه من این کتاب و چند سال پیش خونده بودم این کتاب به آدم حس پرواز و آزادی میده!
اگه من یه کتاب بودم؛ قطعا این کتاب بودم...
خلاصه ای نمیشه برای این کتاب نوشت چون داستان یا روایت اتفاق خاصی رو نداره اما یکسری احساسات رو روایت میکنه که میشه گفت توی کشورمون آرزوشو داریم آزادی از هر قید و بندی رهایی از هر وابستگی ای و دیوانه بودن بدون نگرانی واقعا لذت بخشه و
روح از جسم جدا میشه، و تمام زندگی رو-مثل خطی که با مداد روی کاغذ کشیده شده-زیر نظر قرار میده. بهتره بگم "نگاه کردن زندگی" نه اینکه "زندگی کردن دوبارهی زندگی"! چون شما، چیزهایی رو میخونید که هرگز یک انسان
خیلی خوب بود کتاب از زبون یه دختریه که هیچ قید و بندی نداره آزاد و رها در لحظه زندگی میکنه و هر کاری را که ازش لذت می بره را تجربه میکنه شاید هیچ کدوم از کارهاش را نخوایم تجربه کنیم اما از
خوب بود داستانش جالب بود اما من باهاش راحت نبودم یه جورایی عصبانیم میکرد کسی که انقدر بی تفاوت هست رو نمیتونم درک کنم
رمان خوبی بود و شخصیت داستان آدم رو جذب میکنه...