
کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده
معرفی کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده
معرفی کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده
کتاب الکترونیکی «یادگاری از یک سلطانهٔ مرده» (یادگاری از یک ساطانهی مرده) نوشتهٔ «کینیزه موراد» و با ترجمهٔ «سیدحبیب گوهری راد» توسط انتشارات رادمهر منتشر شده است. این اثر روایتی داستانی از زندگی «سلطانه سلما»، نوهٔ سلطان مراد پنجم عثمانی، در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی امپراتوری عثمانی و ترکیهٔ اوایل قرن بیستم است. کتاب در دستهٔ زندگینامههای تاریخی و رمانهای تاریخی قرار میگیرد و تصویری از زوال یک خاندان سلطنتی را به تصویر میکشد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده
این کتاب روایتی داستانی و تا حدی مستند از زندگی «سلطانه سلما»، نوهٔ سلطان مراد پنجم عثمانی، است که در بستر تحولات پرآشوب امپراتوری عثمانی و فروپاشی آن روایت میشود. نویسنده با تکیه بر اسناد، خاطرات و روایتهای خانوادگی، تصویری از زندگی درباری، سنتها، رقابتها و بحرانهای سیاسی و اجتماعی آن دوران ارائه میدهد. داستان از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آغاز میشود؛ زمانی که امپراتوری عثمانی درگیر جنگهای داخلی، فشارهای خارجی و تغییرات بنیادین است. کتاب به جزئیات زندگی زنان دربار، روابط خانوادگی، نقش زنان در سیاست و جامعه، و همچنین تأثیر جنگ و اشغال بر زندگی روزمره میپردازد. «یادگاری از یک سلطانهٔ مرده» علاوه بر روایت زندگی شخصی سلما، تصویری از زوال یک امپراتوری و تغییرات فرهنگی و اجتماعی ترکیه را به نمایش میگذارد. نویسنده با نگاهی جزئینگر و روایی، فضای کاخها، مناسبات قدرت، و دگرگونیهای اجتماعی را بازسازی میکند و خواننده را به قلب یکی از پرحادثهترین دورههای تاریخ معاصر ترکیه میبرد.
خلاصه کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با مرگ سلطان عبدالحمید دوم آغاز میشود و خانوادهٔ سلطنتی عثمانی را در شوک و تلاطم قرار میدهد. «سلطانه سلما»، دختری جوان و پرشور، در میان فضای پرتنش کاخ اورتاکوی و روابط پیچیدهٔ خانوادگی رشد میکند. مادرش، «سلطانه خدیجه»، زنی باهوش و مقتدر است که تلاش میکند خانواده را در برابر بحرانهای سیاسی و اجتماعی حفظ کند. روایت کتاب از کودکی سلما آغاز میشود و با جزئیات زندگی روزمره، مناسبات درباری، سنتها و محدودیتهای زنان سلطنتی پیش میرود. با شروع جنگ جهانی اول و اشغال استانبول توسط متفقین، خانوادهٔ سلطنتی با تهدیدهای جدیدی روبهرو میشود. سلما شاهد فروپاشی امپراتوری عثمانی، تبعید و تحقیر خاندان سلطنتی، و تغییرات بنیادین در جامعهٔ ترکیه است. او در این میان با بحران هویت، تبعیض جنسیتی و تلاش برای یافتن جایگاه خود در دنیایی متحول دستوپنجه نرم میکند. داستان با تمرکز بر تجربههای شخصی سلما، روابطش با اعضای خانواده، و مواجهه با وقایع تاریخی بزرگ، تصویری انسانی و ملموس از زوال یک خاندان و گذار به دوران جدید ارائه میدهد.
چرا باید کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده را خواند؟
این کتاب با روایت زندگی یک شاهزادهخانم عثمانی، فرصتی برای آشنایی با تاریخ معاصر ترکیه، ساختار قدرت در دربار عثمانی و تجربههای زنان خاندان سلطنتی فراهم میکند. خواننده با مطالعهٔ این اثر، نه تنها با جزئیات زندگی درباری و مناسبات خانوادگی آشنا میشود، بلکه تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک دورهٔ بحرانی را از زاویهای شخصی و انسانی لمس میکند. کتاب به خوبی نشان میدهد که چگونه تاریخ بزرگ، سرنوشت افراد را دگرگون میکند و تجربههای فردی در بستر تحولات جمعی شکل میگیرد.
خواندن کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، زندگینامهها، تاریخ عثمانی و ترکیه، و کسانی که به روایتهای زنانه از تاریخ علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغهٔ شناخت ساختارهای قدرت، نقش زنان در تاریخ و تأثیر تحولات سیاسی بر زندگی روزمره را دارند، خواندن این اثر مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب یادگاری از یک سلطانه مرده
«عمو حمید مرده!... عمو حمید مرده!صدای دخترک در سرسرای مرمرین کاخ اورتاکوی که در اثر انعکاس نور لوسترهای کریستال میدرخشید، پیچید. دخترک فریادزنان میدوید تا نخستین کسی باشد که این خبر را به مادرش میرساند. دو بانوی سالخوردهای که پیشانیبندهای جواهرنشانشان حاکی از ثروت و مقام درباری آنها بود با عصبانیت به او نگاه کردند و یکی از آن دو زمزمه کرد:- عجب دختر گستاخی است!- مگر توقعی غیر از این داشتی؟!... ساطاله عدیسة آنقدر این تنها دخترش را لوس بارآورده که با وجود هوش سرشار باید نگران همسر آیندهاش بود. او دیگر بچه نیست. دختران در هفت سالگی باید رفتار درست را بیاموزند بخصوص شاهزاده خانمها.اما دخترک بی آنکه نگران شوهر فرضی آیندهاش باشد همچنان میدوید و زمانی که به درب ورودی حرمسرا رسید، دیگر به کلی از نفس افتاده بود. مطابق معمول دو نگهبان بیرون ورودی حرمسرا نگهبانی میدادند اما آن روز به دلیل کم بودن تعداد مراجع کنندگان آن دو نشسته بودند و با یکدیگر گپ میزدند. یکی از آنها به محض دیدن سلطانهٔ کوچک به سرعت برخاست و پس از تعظیمی کوتاه درب را برای ورود او باز کرد، نگران از این که مبادا دخترک گزارش سهلانگاری آنها را به مادرش برساند. اما دختر هیجانزدهتر از آن بود که متوجه چیزی شده باشد. او با عجله وارد شد اما پیش از ورود به اتاق مادر، لحظهای در مقابل آینه ایستاد تا نگاهی به ظاهر خود بیاندازد؛ موهای تابدار قهوهای رنگش را مرتب کرد و دستی به لباس ابریشمی آبی رنگش کشید. سپس در نهایت آرامش وارد اتاقی شد که مادرش معمولاً پس از حمام آخر شب در آن استراحت میکرد.»
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه