کتاب دزد دستکش ها
معرفی کتاب دزد دستکش ها
کتاب دزد دستکش ها نوشتهٔ آلفرد هیچکاک و ترجمهٔ حسن اقبالی است. انتشارات رادمهر این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و پلیسی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دزد دستکش ها
کتاب دزد دستکش ها حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و پلیسی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «جنایتی در روزهای جوانی»، «آخرین ایستگاه مترو»، «قتل یک سگ»، «آخرین وارث» و «وحشت تا سرحد مرگ».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب دزد دستکش ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پلیسی پیشنهاد میکنیم.
درباره آلفرد هیچکاک
سر آلفرد جوزف هیچکاک (Alfred Hitchcock) در سال ۱۸۹۹ به دنیا آمد و در سال ۱۹۸۰ درگذشت. او کارگردانی بریتانیایی بود که فعالیت عمدهاش در ایالات متحدهٔ آمریکا و در عرصهٔ فیلمسازی انجام شد. هیچکاک بیشتر در زمینهٔ فیلمهای معمایی و دلهرهآور فعالیت داشت. او طی ۶ دهه، در ساخت بیش از ۵۰ فیلم شرکت داشت (از فیلمهای صامت تا فیلمهای تکنی کالر). این هنرمد انگلیسی، بهعنوان سرشناسترین و محبوبترین کارگردان فیلمهای سینمایی شناخته میشود. از فیلمهای مشهور او میتوان از «سرگیجه»، «پنجرهٔ عقبی»، «شمال تا شمال غربی»، «روانی» (یا «روح»)، «بدنام»، «توطئهٔ خانوادگی» و... نام برد. دو مجموعه داستان کوتاه به نامهای «سرگرمی آدمکش» و «دزد دستکشها» از آثار مکتوب آلفرد هیچکاک است.
بخشی از کتاب دزد دستکش ها
«صاحب مغازه گفت: «که از لباسها و ماشین و وسایلت مشخص است که این رفتن به نفعت بوده!»
ارل گفت: «شانس آوردم...»
پیرمرد گفت: «آن قدیمها تو آدم شروری بودی... الآن هم هستی؟!»
ارل گفت: «نه، آقای واکر... من هفتاد سالمه!»
پیرمرد گفت: «آن پسرهایی که باهاشون بودی، بچههای خوب ولی شروری بودند!»
بعد از کمی مکث مجدداً گفت: «صبر کن، باک دنلی، جودی سیمز، لوت مانسون و - بگذار یادم بیاید - آهان بیلی استریت.»
بعد با خنده گفت: «شما پنج نفر خیلی سرکش بودید. این یک واقعیت است.»
ارل گفت: «هنوز کسی از آنها اینجا هست؟»
پیرمرد گفت: «نه، تقریباً از زمانی که تو رفتی آنها هم نبودند.»
ارل گفت: «برای آنها چه اتفاقی افتاده؟»
پیرمرد تنباکوی داخل دهانش را به گوشهٔ آن لپش فرستاد و بعد در اجاق تف کرد و گفت: «یکهو ناپدید شدند... همشون باهم... کسی هم خبر ندارد به خاطر چی و کجا رفتهاند... امروز بودند، ولی روز بعد نبودند.»
ارل سؤال کرد: «هر چهار تا یکدفعه ناپدید شدند؟!»
پیرمرد گفت: «بله دو سه ماه بعد از رفتنت، آن چهار تا هم کلاً ناپدید شدند.»
آن مرد میانسال کنار اجاق برای اولین بار لب به سخن باز کرد و گفت: «موقعی که جوان بودم از پدرم و چند مرد دیگر شنیدم که میگفتند آنها را شیطان با خودش برده است... آنها خیلی شرور بودند.»
پیرمرد با غرشی گفت: «دیوانه، کدام شیطان؟!... چه روح پلیدی؟!... به نظرم مردم این شایعه را درست کردند. ولی من باور نکردم.»
ارل پرسید: «روح پلید؟!»
پیرمرد گفت: «خب، زمانی که فلاسی دختر کوچک تاینر بالای کوه کشته شد، آن چهار نفر ناپدید شدند. به خاطر میآوری؟»
ارل گفت: «آره یادم است.»
پیرمرد گفت: «مردم میگفتند یک روح سرگردان آن دوروبر است و خیال میکردند که این روح، اول فلاسی و بعد هم آن پسرها را کشته و جسدهایشان را جایی پنهان کرده است. ولی این فقط شایعه است، هیچوقت اینها را باور نکردم.»
صاحب مغازه گفت: «مانند یک راز است... هیچکس هم نرفت تا ببیند چه بلایی بر سر آنها آمده است.»
ارل خواست صحبت را ادامه دهد، ولی بعد نظرش تغییر کرد. پیش خودش گفت: «بیخیال، چرا دنبال این ماجرا را بگیرم؟!... من و آن چهار نفر در حالت مستی آن شب در کوه بودیم، ولی... پس از رفتن من اتفاق برایشان افتاده که قابل توضیح نیست. ولی هرچه که بود مربوط به اتفاق آن شب در کوه نمیتواند باشد... ولی اگر مربوط باشد چی؟!»»
حجم
۱۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه
حجم
۱۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه
نظرات کاربران
آلفردهیچکاک دیگه تکرار نمیشه