کتاب گرترود
معرفی کتاب گرترود
کتاب گرترود نوشته هرمان هسه، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی و برنده نوبل ادبی ۱۹۴۶ است. این کتاب با ترجمه شهلا حمزاوی منتشر شده و داستان آهنگسازی معروف به اسم کان و رابطه پیچیدهاش با دو هنرمند دیگر است.
درباره کتاب گرترود
هاینریش موث خواننده اپرا است او افسرده و خودآزار است؛ اما گرترود زنی مهربان و با اعتماد به نفس است و کان از همان ابتدا مجذوبش میشود. برخلاف انتظار کان، رابطه عاشقانهای میان هاینریش و گرترود، که هر دو برای پیوستن به اپرای کان آمدهاند، شکل میگیرد. آنها ازدوج میکنند ولی ازدواجشان به خاطر نوع نگاه متفاوتی که به زندگی دارند و تفاوتهای بنیادین دیگر به شکست میانجامد. شکستی فاجعهبار که زندگی هردو را تحت تاثیر قرارمیدهد؛ اما در کنار این فاجعه، اتفاق دیگری هم در حال وقوع است. اتفاقی دور از انتظار. رابطه تراژیک گرترود و هاینریش منبع الهامی برای کان میشود تا موفقترین اپرای زندگی هنریاش را بسازد.
این اثر هسه هم مثل رمانهای دیگرش در مورد کمالگرایی و تخیلات ریز و درشت فلسفی آدمها است. هرکدام از شخصیتهای رمان هسه بخشی از تفکرات، احساسات و دریافتهای عمیق او را از زندگی نشان میدهند.
خواندن کتاب گرترود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره هرمان هسه
هرمان هسه در ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ در آلمان متولد شد. پدرش مدیر انتشارات مبلغان مذهبی بود و مادرش فرزند یک هندشناس معروف. او تحت تاثیر این دو نفر، یعنی پدر و پدربزرگش، به ادبیات علاقهمند شد.
هرمان هسه زندگی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. او به دلیل تضادهایی که با خانواده و محیط مدرسهاش احساس میکرد از آنجا فرار کرد. مدتی افسردگی داشت و یکبار دست به خودکشی زد. مدتی او را به آسایشگاه مراقبت از کودکان عقبماندهی ذهنی فرستادند. بعد از آن کارهای مختلفی مثل کتابفروشی، باغبانی، نقاشی با آبرنگ و ... را انجام داد.
هرمان هسه در سال ۱۹۴۶ نوبل ادبیات را از آن خود کرد. از مشهورترین آثار او میتوان به «دمیان»، سیذارتا و «گرگ بیابان» اشاره کرد. او در ۹ اوت ۱۹۶۲ در سوئیس چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب گرترود
هنگامی که جوانتر بودم، گاهی آرزو میکردم شاعر شوم. اگر چنین میشد، در مقابل تمایل شدید به ردیابی و بازآفرینی حیاتم در پس سایههای تار کودکیام و در جهت حفظ سرچشمه اولین خاطراتم، یارای مقاومتم نمیبود، اما حالا که چنین نشد باز اعتبار و ارزش این خاطرات بیش از آن است که بتوان به هر علتی به آنها صدمه وارد ساخت. ماحصل کلام درباره کودکیام آن که سالهای شادمانهای بودهاند. در کمال آزادگی و استقلال، خود در پی کشف استعدادها و علائقم بودم. میآموختم که چگونه آفریننده عمیقترین منشأ درک درد و لذت خود باشم. آینده را سرشار از امید و حاصل اعمال قدرت فردیام ببینم و نه آن چیزی که توسط نیروی شگفتِ ورای وجودم، برایم در نظر گرفته شده؛ خود را در موضع شخصی نه چندان مستعد اما پرکار و زحمتکش که به هر صورت به حال خود گذاشته میشد میدیدم. بدین منوال سالهای مدرسه بیجلب نظرها سپری شد.
تقریبآ شش یا هفت ساله بودم که متوجه شدم در میان تمام نیروهای نامرئی، مقدر شده که من قویآ تحت تأثیر و استیلای موسیقی باشم. از آن پس دنیای درون من شکل میگرفت و برایم پناهگاهی سرشار از تقوی و تقدس میشد. بهشت گمشدهای در نهان مییافتم که هیچ کس نمیتوانست آن را از من بگیرد یا تحقیر کند و این همه چیزی بود که نمیخواستم کسی در آن سهیم باشد. با آنکه نواختن هیچ سازی را نیاموخته بودم، خود را نوازندهای نامی میدیدم اما فکر نمیکردم که بعدها دلم بخواهد از راه موسیقی امرار معاش کنم.
از آن پس، سالهای زندگیام، سمت و سوی دیگری به خود ندیده و همچنان در مسیر معینی پیش میرود. با نیم نگاهی به گذشته نظرم بر آن است که در مجموع، زندگی متنوعی نداشتهام. از ابتدا آهنگ زندگیام به روی یک نت اصلی تنظیم شد و در یک جهت تداوم یافت. بد و خوب زندگی تغییری در کنه مطلب نداد و سیر محتوم سرنوشتم مرا به سوی ستارهام میبرد. اگر بنای وجودم نقشی بر آب بود و مدتهای مدید ملزم به دریانوردی به روی آبهای بیگانه میشد، بیآنکه دسترسی به کتابی یا سازی باشد، باز در همان حال و در هر لحظه نوای دلانگیز موسیقی را در تاروپود وجودم با گوش جان میشنیدم و با هر نفسم آوای ازلی حیات را سر میدادم. هر چه من مشتاقانه در پی نسیان و نجات و رهایی از طریق دیگر بودم، هر چه بیتابتر بهدنبال درک خداوند و کسب فیض و آرامش بودم، همه را یک جا در نوای موسیقی مییافتم. نیازی نبود که از من بتهوون یا باخ درآید، همین قدر میدانم که موسیقی، مونسی ماندنی و مداوم و توجیهی برای تمام هستیام بوده است.
حجم
۱۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
حجم
۱۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
نظرات کاربران
کتابهای هرمان هسه روانشناسی خاصِ خودش رو داره؛فقط رمان یا داستان نیست،بلکه رفتارهای انسان رو به طور کامل مورد روانشناسی و واکاوی قرار میده،در این کتاب سوژه جوانی موسیقیدان است که در طی ماجرای عشقی پایش مورد آسیب قرار میگیرد
داستان به قدری جذابه و ترجمه هم انصافا خوب بود که احساس میکردم توی خود ماجرا هستم
داستان پرمحتوایه و پر از درس که در ذیل داستان منتقل میشه ولی ترجمه میتونست خیلی بهتر باشه
ترجمه بسیار مناسب.
هرمان هسه وقلمش راباسفربه شرق وسیذارتاو... شناختم ،قلمش همیشه برایم جذاب وگیراست! خواندن این کتاب ودیگرکتابهای هسه رابه دوستان کتاب خوانم توصیه میکنم.
پیشنهاد می کنم حتما بخونیدش..
خیلی راجع به موسیقی نوشته بود می تونم بگم یه ماجرای ۵۰ صفحه ای تو پونصد ص راجع به موسیقی نوشته شده بود اگر تو زمینه موسیقی فعالیت ندارید زیاد جذابیت نداره چون ماجرای کتاب هم خ موضوع جذاب و
از معدود کتاب هایی بود که از همون صفحات ابتدایی جذبش شدم. خیلی از خوندنش لذت بردم یه داستان عاشقانه که پر از مفاهیم ارزشمنده. شخصیت اصلی داستان در حیطه ی موسیقی فعالیت داره
یک رمان روان ، بیان کننده افت و خیز روحی آدمها، شخصیت اصلی داستان نوازنده ای بود که آدمهای دور و برش کاستیهای شخصیتیش رو کامل می کردند.
ترجمه فاجعه!!!