کتاب تهوع
معرفی کتاب تهوع
«تهوع» نوشته ژان پل سارتر، فیلسوف و نویسنده فرانسوی است. «تهوع» اصلیترین نوشته ادبی سارتر به شمار میرود که در سال ۱۹۳۸، زمانی که او استاد دانشگاه بود منتشر شد.
«تهوع» رمانی فسلفی و اگزیستانسیالیستی است. ماجرا در شهر خیالی بوویل در ایتالیا رخ میدهد و داستان آنتوان روکانتین نویسنده فرانسوی را روایت میکند که از وجود خود وحشت دارد، او قرار است در این شهر سرگذشت یک شخصیت سیاسی به اسم «مارکی دو رولبورن» را بنویسد.
روکانتین در مدت اقامتش در شهر خاطرات خود را هم ثبت میکند. همه احساسات و حالات درونیاش در مورد جهان و افراد اطرافش را مینویسد اما همواره یک احساس تهوع گنگ با اوست که دلیلش را نمیداند...
«حالم خوش نیست! اصلا حالم خوش نیست: این حالت تهوع سگمصّب ولم نمیکند دچارش شدهام، این بار بازهم: در یک کافه به سراغم آمده است. و این بار چیز جدیدی است. تا این لحظه، کافهها تنها پناهگاه من بودهاند، چون همیشه پر از آدم و بسیار روشناند، امّا این پناهگاه هم از دست میرود؛ از این پس وقتی در اتاقم به دام میافتم، دیگر نمیدانم به کجا باید بروم.»
«تهوع» حدیث انسان تنهایی است که در گردونه زمان، از تنهایی خود پناهگاهی میسازد تا بتواند در مقابل هجوم افکار تیره وحشتافزا تاب بیاورد.
تهوع خاطرات کسی است که به بنبست رسیده و پناهی میجوید تا بتواند خود را از شر افکار پلید رها سازد و راهی به سوی روشنایی بیابد.
سارتر در سال ۱۹۶۴ به خاطر این رمان برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد اما از پذیرش جایزه سر باز زد.
حجم
۲۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۲۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
نظرات کاربران
تصویر جلد کتاب یکی از نقاشی های مشهور سالوادور دالی از بزرگترین نقاشان جنبش سورئاله. البته اینجا نقاشی کامل نیست پیشنهاد میکنم تصویر اصلی رو در اینترنت ببینید خیلی جالبه
رمانی فلسفی از فیلسوفی که دیگر خیلی جدی گرفته نمی شود. تهوع یکی از گیراترین رمان هایی است که خوانده ام. کتابی که انسان را با عمیق ترین سوال های وجودی اش رو برو می کند. داستان با وجود فلسفی
در مقایسه با ترجمه های کیومرث پارسای و محمد رضا پارسایار، این ترجمه کامل تر است. دو ترجمه دیگر بخشی از متن کتاب را به دلخواه ترجمه نکرده و سانسور کرده اند. برای مثال بخش سه شنبه ۲۶ ژانویه، درباره
کتاب رو خوندم . فقط گفتگوی ذهن بهم ریخته و بعضا جنسی نویسنده با خودشه است. اسمان را به ریسمان بافته که بگه تهوع دارم...با وزش نسیم هم تحریک میشه 😁 نخوندید من مجبور شدم بخونم. مان روان و جذابیت و ترجمه