دانلود و خرید کتاب گرگ بیابان هرمان هسه ترجمه کیومرث پارسای
تصویر جلد کتاب گرگ بیابان

کتاب گرگ بیابان

نویسنده:هرمان هسه
انتشارات:نشر علم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۲۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گرگ بیابان

کتاب گرگ بیابان نوشته هرمان هسه و ترجمه‌ی کیومرث پارسای اثری خواندنی از نوشته‌های مردی است که خود را نیمه‌گرگ نیمه‌انسان می‌پندارد.

درباره‌ی کتاب گرگ بیابان

هرمان هسه برای نوشتن رمان گرگ بیابان از عناصر روان‌شناسی و داستانی استفاده کرده است و اثری خواندنی و قابل تامل آفریده است. گرگ بیابان خودنوشته‌های مردی است که خودش را نیمه‌گرگ نیمه‌انسان می‌پندارد. گرگ بیابان نوشته‌های هری هالر است. هری هالر مردی غم انگیز و تنهاست، او یک روشنفکر متجدد است که زندگی برایش لذتی ندارد. هری سخت تلاش می‌کند و می‌خواهد دو نیمه‌ی وجودش، گرگ وحشی و انسان عقلانی را با هم آشتی بدهد بدون اینکه تسلیم ارزشهای بورژوازی شود که مورد تحقیر اوست. زندگی هری هالر زمانی تغییر می‌کند که او با زنی به نام هرمین ملاقات می‌کند. 

کتاب گرگ بیابان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی از خواندن کتاب گرگ بیابان لذت می‌برند. 

درباره‌ی هرمان هسه

هرمان هسه در ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ در آلمان متولد شد. پدرش مدیر انتشارات مبلغان مذهبی بود و مادرش فرزند یک هندشناس معروف. او تحت تاثیر این دو نفر، یعنی پدر و پدربزرگش، به ادبیات علاقه‌مند شد. هرمان هسه زندگی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. او به دلیل تضادهایی که با خانواده و محیط مدرسه‌اش احساس می‌کرد از آنجا فرار کرد. مدتی افسردگی داشت و یکبار دست به خودکشی زد. مدتی او را به آسایشگاه مراقبت از کودکان عقب‌مانده‌ی ذهنی فرستادند. بعد از ان کارهای مختلفی مثل کتاب‌فروشی، باغبانی، نقاشی با آبرنگ و ... را انجام داد. هرمان هسه در سال ۱۹۴۶ نوبل ادبیات را از آن خود کرد. از مشهورترین آثار هرمان هسه می‌توان به دمیان، سیدارتا و گرگ بیابان اشاره کرد.

هرمان هسه در ۹ اوت ۱۹۶۲ در سوئیس چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب گرگ بیابان

ناگهان همان تفکرات پیشین را به ذهن آوردم. اثری طلایی رنگ و روشنایی‌بخش که ناگهان به سرعت دور و از دسترس خارج می‌شد. به شدت می‌لرزیدم. در دنیای تخیل آن اثر را جستجو کردم و به راه رفتن ادامه دادم. در اشتیاق یافتن دری که مرا به تماشاخانه جادویی ببرد که تنها دیوانگان اجازه ورود داشتند، می‌سوختم. به محوطه بازار رسیدم که از جنبه سرگرمیهای شبانه، نقصی در آن نبود. در هر چند گام، روی تخته‌ای آویخته بر سیم، نوشته‌ای برای جلب نظر حاضران به چشم می‌خورد: ارکستر بانوان، رنگارنگ، سینما، سالن رقص. ولی من آن سرگرمیها را دوست نداشتم. آنها متعلق به «همگان» و ویژه افراد عادی بود که به طور گروهی به آن اماکن وارد می‌شدند. در عین حال، مشاهده آن مناظر، از میزان اندوه و ناراحتی من می‌کاست. پیامی از دنیای دیگر، اندکی مرا تکان می‌داد. چند واژه رنگین نورانی و رقصان، با روح من بازی و با همنواییهای پنهان آن همآوازی می‌کرد. بله، باز هم نشانه‌هایی از آن اثر زرین، ظاهر می‌شد.

به سوی میخانه محقر قدیمی روانه شدم. آن مکان از نخستین روز اقامت من در آن شهر، یعنی از بیست و پنج سال پیش به این طرف، هیچ تغییری نکرده و صاحب میخانه نیز همان بانوی پیشین بود. تعدادی از مشتریان نیز همان افراد پیشین بودن که در همان جاهای پیشین و مقابل همان بطریها حضور داشتند. وارد میخانه شدم. پناهگاهی مناسب و مشابه همان پناهگاه محوطه مقابل پله‌های کنار درخت کاج بود. آنجا را هم دلخواه ندیدم و احساس راحتی در آن نکردم. تنها همچون تماشاگری در مکانی مقابل صحنه نمایش نشستم و شاهد اجرای هنری افرادی ناشناس شدم. البته همان مکان آرام و خاموش نیز دارای ارزشهایی بود. خبری از شلوغی، فریاد، و موسیقی نبود. تعدادی از افراد طبقه متوسط با آرامش و راحتی بر سر میزهای چوبی فاقد مرمر، یا فلز جلادار، یا رومیزی ابریشمی یا برنج براق، و حتی رومیزی معمولی نشسته بودند و در مقابل آنها لیوانی نوشابه که بر حسب تصادف، خوش‌طعم و قابل اطمینان بود، به چشم می‌خورد. شاید آن چند مشتری قدیمی و همیشگی نیز که ظاهر آنها را می‌شناختم، افرادی خرده‌پا و بیچاره محسوب می‌شدند که در خانه‌های فقیرانه خود برای ایزدمردان خوشحالی و رضایت، محرابهایی محقر ساخته و شاید همانند من در زمره مردانی بی‌خانواده و منحرف، و در زمره میخوارگانی متفکر و خاموش بودند که در سوگ تفکرات ورشکسته خود می‌نشستند، یا شاید خود را گرگهای بیابان و افرادی بیچاره می‌دانستند. در هر حال، به درستی نمی‌دانستم آنها به دلیل چه درد غریب، سرخوردگی، و نیاز به جایگزین کردن پدیده‌ای دیگر به آنجا آمده‌اند. مرد متأهل با اشتیاق درک دوره تجرد و کارمند سالخورده با شوق تجدید خاطره دوره دانشجویی به آن مکان آمده بودند. همه تقریبآ کم حرف و ساکت و تنها سرگرم نوشیدن، همچون من بیشتر علاقه داشتند یک بطری نوشابه آلزاس در مقابل داشته باشند، تا گروه زنان نوازنده. در آنجا ماندم. هرکس اجازه داشت تا یک و حتی دو ساعت در آن مکان بماند.

yazdaan
۱۳۹۹/۱۲/۱۸

کتابی بسیار زیبا که روح یک انسان عصر مدرن را مورد کند و کاو قرار میدهد،شخصیت اصلی این کتاب برخاسته از طبقه متوسط شهری با مشکلات روحی_روانی عدیده ای مواجه است که حاصل از نظام کاپیتالیستی و سرمایه سالارانه است.همین

- بیشتر
Mohammad
۱۴۰۱/۰۴/۱۲

(۴-۱۵-[۵۶]) من فکر میکنم دیدگاهی که هرمان هسه در اینجا داره رو میشه گفت ترکیبی از اندیشه های اگزیستانسیالیستی و بودیسمه؛ او دنیایی رو توصیف میکنه که شخصیت اصلی در اون دچار سردرگمی، سرخوردگی و پوچی شده، در حالیکه خودش رو

- بیشتر
کاربر ۱۹۹۴۳۸۴
۱۴۰۱/۰۲/۲۳

هرمان هسه یه نابغه هس.جدا چقدر زیبا وروان گرگ بیابنو نوشته.با ترجمه ای عالی.ممنون اقای پارسای.

همایون
۱۴۰۳/۰۴/۲۵

انقلاب درونی،رها سازی غرائز، شکستن حصارها و نهایتا ویرانی گذشته، نه تنها تضمین آینده ای درخشان نیست بلکه ممکن است شرایط سقوط مطلق را مهیا کند

کاربر 2838525
۱۴۰۲/۱۱/۰۹

بسیار عمیق وعالی ابعاد روان انسان رو واشکافی میکنه فکر میکنم کسانی که با افکار یونگ اشنا هستن درک بهتری از این کتاب داشته باشن

کاربر 7589046
۱۴۰۲/۰۹/۳۰

بیست و پنج ساله دنبال این کتاب بودم

کاربر ۲۰۲۶۵۷۴
۱۴۰۱/۱۰/۰۳

ترجمه واقعا بد بود مجبور شدم ترجمه دیگه ایی گرفتم .الکی پول دادم دوباره

حسین
۱۴۰۰/۰۸/۲۰

به سختی میتوانم اسمش را رمان بگذارم. یادم می آید استاد فیلمنامه نویسی ام میگفت پیام نباید از تار و پود قصه و داستان بیرون بزند ولی در این رمان این اتفاق می افتد و پیام های نویسنده بیرون از داستان

- بیشتر
Dr S Azizian
۱۴۰۱/۰۸/۱۰

کتاب در دنیای غیرواقعی و در فضای خیالی هست. نه آموزندگی دارد و نه سرگرمی. خاطرات روزمره یک خیابانی ارزش بیشتری دارد تا این کتاب. متاسفم بابت وقتی که برایش گذاشتم

HOSSEINI
۱۳۹۹/۰۹/۰۶

مزخرف به تمام معنا کتابشو دارم پشیمونم ازینکه پول دادم بابت نوشته های چرت

امکان نداشت بتوانم زنی را که کتاب نخوانده و نمی‌داند شیوه مطالعه چگونه است، یا نمی‌تواند تمایز میان چایکوفسکی و بتهوون را بفهمد، بیشتر از یک ساعت تحمل کنم.
Mohammad
چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمی‌بخشد، گرگ بیابان و فردی گوشه‌گیر نباشم؟
Mohammad
در دوران جوانی و فقر که برای معاش می‌کوشید، ترجیح می‌داد گرسنه بماند و لباس ژنده بپوشد تا بتواند اندکی از استقلال خویش را تأمین کند. هرگز خود را با پول و زندگی آسوده، به زنان یا زورمداران معاوضه نکرد و هزار بار در زندگی آنچه را از نظر مردم دنیا سود و خوشبختی به حساب می‌آمد، دور ریخت و از بین برد تا آزادی را نگه‌دارد.
Mohammad
تنهایی همان فقدان تعلق است. من که همواره در جستجوی استقلال بوده‌ام، توانسته‌ام در طول سالها آن را تجربه کنم. تنهایی، پدیده‌ای سرد و افسرده، و در عین حال، ساکت، آرام و باعظمت و همانند فضایی سرد و خاموش است که ستارگان در آن گردش می‌کنند.
yazdaan
چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمی‌بخشد، گرگ بیابان و فردی گوشه‌گیر نباشم؟
کاربر ۲۶۰۵۵۹۵
برای شنیدن ندای آن‌جهانی، باید از این پس، «دیوانه» باشم و هرچه بیشتر از افراد «متفرقه» دور شوم.
yazdaan
کاش به وضعیت کنونی وطن و حتی دنیای ما تأسف می‌خوردید که تعدادی از افراد دارای قدرت اندیشه، از عقل و صلح و دوستی سخن می‌گویند تا کورکورانه، آتش جنگی تازه را شعله‌ور کنند!
yazdaan
اگر انسان آمادگی دستیابی به معنا و مفهوم مستتر در خاطرات، رویدادها، کارها، تفکرات، و آثار نادر خویش که هرج و مرج و بی‌نظمی زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد نداشته باشد، زندگی در نظر او بسیار مهوع و فاقد مفهوم خواهد شد
yazdaan
امکان نداشت بتوانم زنی را که کتاب نخوانده و نمی‌داند شیوه مطالعه چگونه است، یا نمی‌تواند تمایز میان چایکوفسکی و بتهوون را بفهمد، بیشتر از یک ساعت تحمل کنم.
yazdaan
دیگر این زندگی معتدل، ریاکارانه و مؤدبانه برایم تحمل‌پذیر نبود. تصور می‌کردم دیگر قادر به تحمل سنگینی بار تنهایی و عزلت نیستم، زندگی با خویشتن، بسیار منفور و تهوع‌آور است، و در آن فضای دوزخی و فاقد هوایی که برای خود ساخته‌ام، تلاشی مذبوحانه برای جلوگیری از خفه شدن می‌کنم، و راه رهایی برایم موجود نیست! هیچ راهی نیست.
yazdaan
بدون تردید! زندگی همیشه وحشتناک است. انسان گناهی ندارد، ولی مسؤول است. به دنیا می‌آید و از پیش، گناهکار محسوب می‌شود. اگر این واقعیت را نمی‌دانی، به احتمال زیاد، تعلیمات دینی را به شیوه‌ای متفاوت یاد گرفته‌ای.
yazdaan
هرگز قادر نیستند خشونت و ابتذال زندگی را بپذیرند.
yazdaan
همه تلاشها، عقاید، و شادیهای زندگی ما نیز که تا این اندازه بیمار است به زودی به همین شیوه دفن خواهند شد. جهان فرهنگ ما نیز باید همچون گورستانی باشد که در آن، مسیح، سقراط، موتزارت، هایدن، دانته و گوته تبدیل به نامهایی پوچ و بر لوحه‌ای زنگزده، حک شده‌اند
yazdaan
وجود هیچ پدیده‌ای نمی‌توان بی‌گناهی و سادگی یافت. همه موجودات عالم، حتی ساده‌ترین آنها، گناهکار
yazdaan
گرگهای ناراضی بیابان، افرادی که پیوسته به گونه‌ای هراس‌آور رنج می‌برند، شجاعت و اقتدار لازم برای از میان برداشتن موانع به منظور نیل به آنچه به نظر محتوم و مصیبت‌بار می‌آید ندارند و احساس می‌کنند برای درک آنچه فاقد قید و بند است، فراخوانده شده‌اند ولی توانایی زندگی کردن در آن عرصه را در خویشتن نمی‌یابند، تنها به این شرط که روح و فکر خود را در کوره مصیبتهای و رنجها آبدیده کنند و ویژگی مبارزه داشته باشند،
yazdaan
تنهایی همان فقدان تعلق است.
Anonymous
زندگی همیشه وحشتناک است. انسان گناهی ندارد، ولی مسؤول است. به دنیا می‌آید و از پیش، گناهکار محسوب می‌شود. اگر این واقعیت را نمی‌دانی، به احتمال زیاد، تعلیمات دینی را به شیوه‌ای متفاوت یاد گرفته‌ای.
liliyoooom
صبر کن! یعنی شیوه رقصیدن را نمی‌دانی؟ هیچ نمی‌دانی؟ حتی یک گام برداشتن را؟ پس چرا ادعا می‌کنی زحمت زیادی برای زندگی کردن کشیده‌ای! یعنی دروغ گفته‌ای؟ پسر، چنین دروغهایی از سن و سال تو بعید است. اگر نی توانی برقصی، چگونه به خودت جرأت می‌دهی بگویی برای زندگی زحمت کشیده‌ای؟
☆Nostalgia☆
انسان قدرتمند، با انگیزه‌های شخصی و درونی، می‌تواند به آنچه آرزو دارد، دست یابد.
AS4438
انسان نباید این همه با فشار بر عقل خود، تلاش کند کارهایی را با فهم و شعور انجام دهد که که با فهم و شعور خودش سازگاری ندارد، وگرنه کمال مطلوبی نظیر آرزوهای آمریکاییها یا بلشویکها پدید می‌آید که هر دو هرچند بسیار دارای فهم و شعور هستند، ولی زندگی را به دلیل اینکه ساده و سطحی دانسته، تحت فشار گذاشته و غارت کرده‌اند، از بین برده‌اند. تصویر انسان که زمانی آرمان بزرگی بود، به تدریج، تبدیل به کلیشه می‌شود. شاید ما دیوانگان بتوانیم بار دیگر اصالت والای آن را بازگردانیم.
yazdaan

حجم

۲۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان