ماریو بارگاس یوسا
بیوگرافی ماریو بارگاس یوسا
ماریو بارگاس یوسا نویسنده، روشنفکر و سیاستمدار اهل پرو بود. او در کنار نویسندگان دیگری چون گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و خولیو کورتاسار نقش مهمی در معرفی ادبیات آمریکای لاتین به جهانیان ایفا کرد. ماریو بارگاس یوسا در آثار خود مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را با عنصر خیال و داستان ترکیب میکرد و همواره سعی داشت مردم را بهسوی کسب اطلاعات بیشتر و توجه به وقایع مهم روز دنیا تشویق کند. علاوهبر رمان، از یوسا مقالات و گفتوگوهای ارزشمندی بهجایمانده است که محتوای بسیاری از آنها به آزادیهای فردی و همچنین دموکراسی مربوط میشود. او در سال ۲۰۱۰ به دلیل تأثیری که بر دنیای ادبیات گذاشته بود موفق به کسب جایزهی نوبل ادبیات شد.
تولد
ماریو بارگاس یوسا در ۲۸ مارس سال ۱۹۳۶ در شهر آرکیپا واقع در جنوب پرو به دنیا آمد. خانوادهی او افرادی از طبقهی متوسط جامعه بودند. پدرش، ارنستو، در یک شرکت هوانوردی کار میکرد و مادرش، دورا، اهل خانوادهای سیاستمدار و تحصیلکرده بود. دورا و ارنستو به دلیل اختلافاتی که با یکدیگر داشتند تنها چند ماه پیش از تولد یوسا از یکدیگر جدا شدند و پدرش مدتی بعد با زنی آلمانی ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد. پس از تولد ماریو، وظیفهی تربیت و مواظبت از وی بهطور کامل برعهدهی مادرش قرار گرفت.
خانواده
ماریو سالهای ابتدایی کودکی خود را در کنار مادر و خانوادهی مادریاش گذراند و در آن میان، پدربزرگش که صاحب یک مزرعهی پنبه بود کسی بود که خرج و مخارج آنها را تأمین میکرد. علاقهی ماریو بارگاس یوسا به ادبیات و نوشتن بیدلیل نبود و احتمالاً بتوان گفت که این علاقه، ریشه در ارتباطش با خانوادهی مادریاش داشت. فامیلهای مادریاش همگی افرادی هنرمند و سرشناس بودند و بسیاری از آنها بهعنوان نویسنده یا شاعر کار میکردند. ماریو بارگاس یوسا بهخصوص از پدربزرگ خود تأثیر فراوانی میپذیرفت و به او علاقهی بسیاری داشت. در سال ۱۹۴۵، پدربزرگش منصب سیاسی مهمی در شهر پیورا در شمال پرو به دست آورد و یوسا همراه با مادرش و خانوادهی او دوباره به سرزمین خود بازگشت. ماریو بارگاس یوسا، در تمام سالهای کودکیاش هیچ شناختی از پدر خود نداشت و خانوادهی مادریاش هرگز هیچ اطلاعی از ارنستو به وی نداده بودند؛ درنتیجه او در تمام آن سالها خیال میکرد که پدرش پیش از تولدش از دنیا رفته بود.
یک سال بعد از رفتن به پیورا، او به همراه مادرش به شهر لیما رفت و آنجا برای اولینبار شانس دیدن پدرش نصیبش شد. مادر و پدرش پس از دیدار با یکدیگر تصمیم گرفتند تا رابطهی خود را از نو بسازند و اینگونه، آنها دوباره به یک خانوادهی سه نفره تبدیل شدند. یوسای نوجوان برای اولینبار شادی حضور پدر و مادرش در کنار یکدیگر را تجربه کرد؛ اما این خوشحالی مدت زمان طولانیای دوام نیاورد. پدر او آدم بسیار سختگیری بود و گهگاه با یوسا با خشکی و بدخلقی رفتار میکرد. او وقتی فهمید که یوسا در اوقات فراغت خود شعر مینویسد و به ادبیات علاقه دارد، برای ادبکردن پسرش او را در سال ۱۹۵۰ به مدرسهی نظامی فرستاد تا روحیهی لطیفش را اصلاح کند. یوسا در مدرسهی نظامی اوقات بسیار سختی را گذراند، اغلب از سوی دیگران مورد تحقیر و خشونت قرار میگرفت و چنان دورهی بدی را آنجا گذراند که از همان زمان تصمیم گرفت تا در تمام زندگیاش مخالف افراد ظالم باشد و از صدا و قلم خود برای شکوفایی آزادی استفاده کند.
تحصیلات
پس از بازگشت از مدرسهی نظامی، یوسا بالاخره توانست پدر و مادر خود را راضی کند تا به او اجازه دهند که برای تکمیل تحصیلاتش به پیورا بازگردد. او در سال ۱۹۵۳ برای تحصیل در رشتهی حقوق و ادبیات وارد دانشگاه ملی لیما در سنمارکوس شد. به گفتهی خودش، رشتهی اول را از روی علاقه و حقوق را برای کسب رضایت خانوادهاش انتخاب کرده بود. خانوادهاش اعتقاد داشتند که نویسندهها درنهایت از گرسنگی و فقر میمیرند. باوجوداین، او همزمان مهارت نوشتار خود را تقویت میکرد و در زمینههایی مثل روزنامهنگاری، نمایشنامه و شعر آثار مختلفی خلق کرد. او همچنین همزمان بهعنوان روزنامهنگار برای روزنامههای محلی کار میکرد. برخی از نمایشنامههایش نیز بر روی صحنهی تئاتر به اجرا درآمدند. او همچنین در سال ۱۹۵۵ با جولیا اورکیدی ازدواج کرد، اختلاف سنی آنها نزدیک به ده سال بود. ماریو بارگاس یوسا در سال ۱۹۵۸ از دانشگاه فارغالتحصیل شد و در همان سال بورسیهی تحصیل در دانشگاهی در مادرید به وی تعلق گرفت. پس از پایان مدت زمان بورسیهی تحصیلیاش در سال ۱۹۶۰، یوسا تصمیم گرفت تا همراه همسرش به فرانسه برود و آنجا به تحصیلات خود ادامه دهد؛ ولی پس از رسیدن به فرانسه متوجه شد که بورسیهی تحصیلی به او تعلق نگرفته و از سوی دانشگاهی پذیرفته نشده است. باوجود چنین شرایطی، یوسا و همسرش در پاریس ماندگار شدند و اوضاع سختی را از لحاظ مالی و روحی گذراندند. مدتی بعد، این شرایط به طلاق آنها منجر شد و یوسا در سال ۱۹۶۵ با دخترعموی خود، پاتریشیا، ازدواج کرد و از وی صاحب سه فرزند شد.
اتفاقات مهم زندگی
اقامت در فرانسه، فرصت ارزشمندی برای ماریو بارگاس یوسا فراهم آورد تا با نویسندگان برجستهی آن دوران آشنا شود و در فضای روشنفکری پاریس حضور یابد. او در آن زمان با بزرگانی چون بورخس و فوئنتس آشنا شد و بیشازپیش به نوشتن پرداخت. در سال ۱۹۶۳، او کتاب «عصر قهرمان» را منتشر کرد. کتاب گرچه در اسپانیا و فرانسه موفقیت خوبی به دست آورد؛ ولی انتشار آن در پرو با مشکلات زیادی همراه بود. ماریو بارگاس یوسا در این کتاب از نظام آموزشی و مدارس نظامی انتقادهای تندی کرده بود و همین دلیل، این کتاب در پرو، با خشم و مخالفت روبهرو شد. این مخالفت به حدی بالا گرفت که در یک مدرسهی نظامی، هزار نسخه از این کتاب را طی مراسمی سوزاندند.
کتاب دوم ماریو بارگاس یوسا با نام «خانهی سبز» در سال ۱۹۶۶ به انتشار رسید و بهسرعت نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کرد. این رمان همچنین او را به یکی از چهرههای اصلی «جنبش بوم» تبدیل کرد، جنبشی که باعث شد ادبیات آمریکای لاتین به شهرتی جهانی برساند و رنجها، بیعدالتیها و تبعیضهایی که بر مردم آن سرزمین گذشته بود را برای جهانیان به تصویر کشید. یوسا در کنار نویسندگان دیگری از جمله گابریل گارسیا مارکز و کارلوس فوئنتس از جمله کسانی بود که در آثار خود به انتقاد از استبداد و فساد موجود در جامعهی آن زمان پرداخت و ادبیات آمریکای لاتین را دچار تحول کرد.
عقاید سیاسی و فعالیتهای اجتماعی
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، ماریو بارگاس یوسا از حامیان انقلاب کوبا و همچنین از طرفداران فیدل کاسترو بود. او آثار مارکس را میخواند، در نشستهای کمونیستی شرکت میکرد و عقایدی چپگرایانه داشت. بااینحال، با گذشت زمان، عقاید یوسا کمکم دچار تغییروتحول شدند. تعصب او نسبت به کمونیسم با مرور زمان رنگ باخت و او به یکی از منتقدان سرسخت رهبران چپ تبدیل شد. ازآنپس، یوسا تصمیم گرفت تا به یکی از مدافعان آزادی تبدیل شود و فعالیتهای بسیاری در راستای ترویج آزادیهای فردی انجام داد. او جنبشهایی برای اعتراض به برنامههای ملیسازی نظام مالی پرو تشکیل داد و در سال ۱۹۸۸ نیز با شرکت در «جنبش آزادی» طرفداری خود نسبت به احزاب راستگرا را بیشازپیش نشان داد.
پس از گرایش به جناح راست، یوسا تصمیم گرفت تا در سال ۱۹۹۰ بهعنوان نامزد ریاستجمهوری در انتخابات پرو شرکت کند، اما از آلبرتو فوجیموری شکست خورد. پس از این قضایا، گرچه یوسا مثل قبل در میدان سیاست حاضر نشد، اما همواره از طریق کتابها و نوشتههای خود سعی میکرد به مخالفت علیه نظامهای فاسد و دیکتاتوری بپردازد. یوسا، همیشه بر اهمیت ادبیات تأکید میکرد و عقیده داشت که ادبیات آزادیبخش است. او در مقالهی «چرا ادبیات؟» دربارهی این موضوع چنین گفته است: «جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کرولالها دچار زبانپریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتداییاش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق میکند. آدمی که نمیخواند، یا کم میخواند یا فقط پرتوپلا میخواند، بیگمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف میزند اما اندک میگوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.»
درگذشت ماریو بارگاس یوسا
در ۱۳ آوریل سال ۲۰۲۵، پسر ماریو بارگاس یوسا با انتشار بیانیهای در شبکهی اجتماعی ایکس اعلام کرد که پدرش در سن ۸۹ سالگی درگذشته است. به گفتهی او، ماریو بارگاس یوسا در شهر پرو و در کنار خانوادهاش چشم از جهان فروبست.
از دوستی تا دشمنی با گابریل گارسیا مارکز
یکی از تأثیرگذارترین و شاید تلخترین فصلهای زندگی ماریو بارگاس یوسا، مربوط میشود به دوستی و سپس اختلاف پرماجرایش با گابریل گارسیا مارکز. نخستین دیدار این دو نویسنده در کاراکاس و هنگام دریافت جایزهای ادبی اتفاق افتاد. میان آنها بهسرعت رابطهای دوستی شکل گرفت. آنها هر دو کارهای یکدیگر را ستایش میکردند و به هم احترام میگذاشتند، یوسا حتی رسالهی دکترای خود را به تحلیل آثار مارکز اختصاص داده بود. این دوستی در گذر زمان و زیر سایهی اختلافات فکری و شخصی، به سردی گرایید. اولین اختلاف آنها زمانی رخ داد که یوسا به عقاید چپگرایانه پشت کرد و مسیر فکری متفاوتی نسبت به مارکز در پیش گرفت. شکاف میان آنها به حدی عمیق شد که در سال ۱۹۷۶، یوسا به صورت مارکز مشت زد. البته گفته میشود که پشت این اتفاق، دلیلی شخصی وجود داشته است؛ ولی هیچیک از این دو نویسنده هرگز حاضر نشدند تا دربارهی آن صحبت کنند. پس از درگذشت مارکز در سال ۲۰۱۴، یوسا از دوست قدیمی خود یاد کرد ولی حاضر نشد دربارهی اختلافاتی که میانشان وجود داشت حرفی بزند.
آثار ماریو بارگاس یوسا
رمانها
رمانهای یوسا به شرح زیر است:
روزگار سخت
این کتاب که تلفیقی از روایت مستند و تخیل ادبی است، ماجرای سقوط دولت اصلاحطلب خاکوبو آربنز را تعریف میکند. یوسا در قالب روایتی چندلایه، نقش ایالات متحده و سازمان سیا را در طراحی و اجرای کودتای سال ۱۹۵۴ که علیه دولت گواتمالا انجام شد نشان میدهد. آربنز، سیاستمداری ترقیخواه و دموکراسیخواه، در پی اجرای اصلاحات ارضی و کاهش سلطهی شرکتهای خارجی بود، اما تضاد اقدامات او با منافع ایالات متحده سرانجام به نابودی دولت وی منجر شد.
سور بز
یوسا در این اثر با بهرهگیری از شیوهی روایت غیرخطی، گذشته و حال را به هم گره میزند و تصویری ژرف و انسانی از ترس، سکوت، تباهی و مقاومت ارائه میدهد. در سور بز، با دوران سرشار از خشونت و سیاهی جمهوری دومینیکن روبهرو میشویم و سری به زندگی و جنایتهای رافائل تروخیو میزنیم که دیکتاتور سابق این کشور بوده است. جالب این است که ماجرای زندگی او را از زبان یکی از قربانیان دوران دیکتاتوری او میخوانیم.
گفتوگو در کاتدرال
داستان با گفتوگوی طولانی سانتیاگو زاولا، روزنامهنگاری جوان، و آمبروسیا پرادو، رانندهی سابق پدرش، در مکانی به نام «کاتدرال» آغاز میشود. آنها در طی این گفتوگو، خاطرات پراکنده و روایتهای گذشته را به هم پیوند میزنند. در خلال این گفتوگو و مرور خاطرات، تصویری از جامعهای فاسد و سرکوبگر در دوران دیکتاتوری ژنرال مانوئل اودریا شکل میگیرد؛ جامعهای که در آن همه بهنوعی محکوم به تباهیاند.
جنگ آخرالزمان
این کتاب به قیام مذهبی و مردمی کانودوس میپردازد که در ایالت باهیا در شمال شرقی برزیل رخ داد. در مرکز این داستان، واعظی به نام «مرشد» وجود دارد که با سخنرانیهای آتشین خود و سخنانی مذهبی، مردم تنگدست و محروم را تحتتأثیر قرار میدهد و به شورش علیه دولت جمهوری ترغیب میکند. دولت جمهوری با شورشیان درگیر میشود و این درگیری، به جنگی طولانی و خونین منجر میشود. یوسا در این کتاب تقابل سنت و مدرنیته را نشان میدهد.
سالهای سگی
این کتاب که بر اساس تجربیات یوسا در مدرسهی نظامی نوشته شده است، ماجرای مدرسهی نظامی لئونسیو پرادو را تعریف میکند. در این مدرسه، بیعدالتی و خشونت بیداد میکند و دانشآموزان ارشد مدام دانشآموزان کوچکتر را مورد آزار قرار میدهند. داستان از دیدگاه چهار راوی مختلف روایت میشود و هریک از آنها بخشی از ماجرا را چون تکهای از پازل در اختیار خواننده قرار میدهد. ماریو بارگاس یوسا، در این کتاب سعی دارد نشان دهد که چگونه ساختارهای قدرت، به نابرابریهایی که میان افراد وجود دارد عمق میبخشند. این کتاب با نام «عصر قهرمان» نیز ترجمه شده است.
دختری از پرو
ریکاردو جوانی اهل پرو است که از نوجوانی دلباختهی دختری مرموز به نام لیلی میشود؛ دختری که با گذشت زمان، مدام هویت و ظاهر خود را تغییر میدهد. یوسا با روایت این تعقیب عاشقانه در شهرهایی چون لیما، پاریس، لندن و توکیو، به بررسی تفاوتهای فرهنگی، نقش تاریخ و سیاست در زندگی فردی و معنای عشق در جهانی که پیوسته در حال تغییر است میپردازد. انتشارات ورا این کتاب را با نام «لی لی بد» ترجمه کرده است.
چه کسی پالومینو را کشت؟
در این داستان، پسری فقیر به جرم عشق به دختر یک سرهنگ، شکنجه و کشته میشود. دو پلیس محلی، ستوان سیلوا و گروهبان لیتوما، مأمور بررسی این پرونده شدهاند و سعی دارند مقصر اصلی ماجرا را پیدا کنند. آنها در مسیر کشف حقیقت، با دنیایی سرشار از تبعیض، فساد، روابط پیچیده انسانی و خشونت نهادینهشده در جامعهی نظامی روبهرو میشوند.
قهرمان عصر ما
داستان این کتاب در دو روایت موازی پیش میرود که در پایان به هم میرسند. ماجرا در جامعهی معاصر پرو اتفاق میافتد. روایت اول، با نامههای مشکوک از سوی افرادی ناشناس آغاز میشود که قصد دارند از صاحب یک شرکت ترابری باجخواهی کنند. روایت دوم به رابطهی پسر یک خانواده با مردی مرموز میپردازد که برای او مشکلات زیادی به وجود میآورد.
رؤیای سلت
این کتاب زندگی راجر کیسمنت، دیپلمات ایرلندی و افشاگر جنایتهای استعماری در کنگو و آمریکای جنوبی را روایت میکند. یوسا در این داستان با ترکیب خیال و واقعیت، ماجرای قهرمانی را تعریف میکند که زندگی پرفراز و نشیبی را گذرانده و بههیچعنوان بینقص نیست، ولی قابلستایش است و داستانش ارزش خوانده شدن را دارد.
قصهگو
شائول سوراتاس مردی است که زندگی و تمدن را رها کرده و برای زندگی به میان قبایل بدوی جنگلهای آمازون رفته است. او بهعنوان قصهگو بین آنها زندگی میکند و برای آنها داستانهای مختلفی تعریف میکند. داستان این کتاب از زبان یکی از دوستان او روایت میشود که در یک گالری در شهر فلورانس، تصویری از دوست قصهگوی خود را پیدا میکند و ناگهان به میان خاطرات گذشتهاش پرت میشود.
سکوتم را به شما تقدیم میکنم
این کتاب آخرین اثر یوسا است. تونیو آسپلیکوئتا، معلم و روزنامهنگاری است که در لیما زندگی میکند و به موسیقی اصیل پرویی علاقهی بسیار زیادی دارد. او که تمام زندگی خود را صرف تحقیق و مطالعه دربارهی این سبک از موسیقی کرده، ناگهان یک روز با نوازندهی گیتار عجیبی روبهرو میشود که بهشدت بر زندگی و شخصیت او تأثیر میگذارد.
داستانهای کوتاه
در ادامه داستانهای کوتاه یوسا را معرفی کردهایم:
سردستهها
این کتاب که با نام «تازهکارها» نیز ترجمه شده است، شامل مجموعه داستانهای کوتاه یوسا است. او در این داستانها بیشتر بر زندگی پسران جوان تمرکز میکند و به کشمکشهای درونی، دوستیها و تجربیات آنها میپردازد.
زن وسطی
این کتاب شامل داستانهای کوتاهی نوشتهی نویسندگان مطرح آمریکای لاتین است؛ نویسندگان مطرحی چون خورخه لوییس بورخس، خولیو کورتاسار، فرناندو سورنتینو و البته ماریو بارگاس یوسا از کسانی هستند که داستانهایشان در این کتاب جای داده شده است. با خواندن داستانهای آنها، به میزان خلاقیت و هنر نویسندگان آمریکای لاتین پی خواهیم برد.
بادها
در این رمان کوتاه، ماجرای پیرمرد تنهایی را میخوانیم که در شلوغی دنیای مدرن، تنها عشق به سینما و کتاب است که او را خوشحال نگه میدارد. ماجرا از جایی شروع میشود که سینمایی در مادرید تعطیل میشود و پیرمرد تصمیم میگیرد در تجمعی اعتراضی شرکت کند که نسبت به این قضیه برگزار شده است. یوسا در این کتاب سعی دارد زوال و انزوای هنر، ادبیات و سینما را در دنیای مدرن و عصر دیجیتال نشان دهد.
ملاقات با انریکه لین
این کتاب شامل پنج داستان کوتاه از نویسندگان مختلف است. ماریو بارگاس یوسا، جان آپدایک، روبرتو بولانیو و یی یون لی از نویسندگانی هستند که داستانهایشان در این مجموعه در کنار هم گردآوری شده است.
سایر آثار
- چرا ادبیات؟: این کتاب اثری تأملبرانگیز و دفاعیهای پرشور از جایگاه ادبیات در زندگی انسان است و شامل مجموعهای از مقالات، سخنرانیها و مصاحبههایی است که یوسا در آنها به ضرورت و اهمیت ادبیات، بهویژه رمان، برای فرد و جامعه پرداخته است.
- وسوسهی ناممکن: «وسوسهی ناممکن» رسالهای نوشتهی یوسا است که وی در آن به تحلیل کتاب مشهور «بینوایان» میپردازد. او در این کتاب نقشهای دقیق از چگونگی و چرایی نوشته شدن این کتاب به دست ویکتور هوگو ارائه میدهد و سپس عناصری که در داستان حضور دارند را مورد تحلیل و بررسی عمیق قرار میدهد.
- نیمقرن با بورخس: این کتاب مجموعهای از مقالات، یادداشتها و تحلیلهای یوسا دربارهی آثار، اندیشهها و تأثیر بورخس بر ادبیاتمعاصر است. او در این اثر تجربهی شخصی خود از خواندن و بازخوانی آثار بورخس را با زبانی تحلیلگرانه با خواننده به اشتراک میگذارد.
- عیش مدام: این کتاب مقالهای بلند و تحلیلی نوشتهی یوسا است که وی در آن کتاب «مادام بوواری» نوشتهی گوستاو فلوبر را نقدوتحلیل میکند و ساختار و محتوای این اثر شاهکار را مورد بررسی قرار میدهد. او همچنین به تأثیر شخصیت و شخصیتپردازی «اما بوواری» بر ادبیات میپردازد.
- یادداشتهای عراق: این کتاب، شرح سفر دوازده روزهی یوسا به کشور عراق در سال ۲۰۰۳ است. او در این یادداشتها از منظری انسانی و از دیدگاه یک نویسنده، کشوری را توصیف میکند که زیر نظام دیکتاتوری غرق مصیبت و سیاهی شده است. او علاوهبر شرح سفر خود، تحلیلهای سیاسی و اجتماعی خود را نیز دربارهی وضعیت عراق و همچنین حکومت صدام حسین ارائه داده است.
- موجآفرینی: این کتاب شامل برگزیدهای از مقالات و نوشتههای یوسا در حوزهی ادبیات، فرهنگ و جامعه است. او در این اثر به تحلیل آثار نویسندگان بزرگی چون آلبر کامو، ویلیام فاکنر و ژان پل سارتر پرداخته و دربارهی تأثیر ادبیات بر فرهنگ و زندگی مردم صحبت کرده است.
دیگر کتابهای یوسا عبارتاند از: تمدن نمایشی و ده جستار دیگر، اودوسئوس و پنلوپه، هزارویک شب، ماهی در آب، در ستایش ادبیات، مرگ در آند، ادبیات آتش است، واقعیت نویسنده، بانویی از تاکنا، دوئل، نامههایی به یک نویسنده جوان، مردی که حرف میزند، راهی بهسوی بهشت
نسخهی صوتی آثار
شنیدن کتابهای صوتی گاه میتواند به اندازهی خواندن و ورق زدن کتابها دلنشین باشد. کتابهای صوتی، بهخصوص میتوانند یاریرسان کسانی باشند که زندگی پرمشغلهای قرار دارند یا تمرکز کافی برای خواندن یک کتاب فیزیکی را ندارند. بسیاری از کتابهای یوسا از جمله «سالهای سگی»، «رویای سلت»، «دختری از پرو»، «ماهی در آب»، «روزگار سخت» و «بادها» بهصورت صوتی منتشر شدهاند. این کتابها از سوی ناشرانی چون ماهآوا، کتابسرای نیک، استودیو نوار و رادیو گوشه به انتشار رسیدهاند و گویندگی آنها را افراد مطرحی همچون تایماز رضوانی و رضا عمرانی برعهده داشتهاند.
نقدهای مطرح بر آثار یوسا
یوسا همواره مدافع آزادیهای فردی و دموکراسی بوده و در برابر سانسور، استبداد و سرکوب ایستادگی کرده است. همین موضعگیریهای صریح، گاه او را در معرض انتقاد و دشمنی جریانهای سیاسی گوناگون قرار داده است. بااینحال، یوسا هیچگاه از بیان دیدگاههایش دست برنداشت و در طول زندگی خود همیشه بر اهمیت آزادی اندیشه تأکید میکرد.
سبک نگارش و مضامین آثار یوسا
یوسا با بهرهگیری از روایتهای چندلایه، زمانهای شکسته و شخصیتپردازیهای عمیق، رمانهایی خلق کرده که فراتر از داستانهایی ساده، به آثار چندبعدی، فلسفی و تأملبرانگیز تبدیل شدهاند. عنصر زمان در اکثر کتابهای او به شیوههای متنوع و پیچیدهای بهکاررفته است. برای مثال در کتاب «گفتوگو در کاتدرال»، زمان مدام به عقب و جلو میرود و وقایع گذشته و حال با یکدیگر ترکیب شدهاند. یوسا از روایتهای غیرخطی استفاده میکرد تا بیشتر عمق روانی شخصیتهای خود را نشان دهد.
تاثیرپذیری یوسا از نویسندگان بزرگ
در کتاب «چرا ادبیات» و در بخش «سرخوشی و کمال» یوسا از نویسندگانی صحبت کرده که بیشترین تأثیر آن را از آنها پذیرفته است. او از جوانی شیفتهی فاکنر و آثارش بوده و همواره از سبک نگارش و روایت او تأثیر پذیرفته است. او همچنین به سارتر و عقاید فلسفی و سیاسیاش گرایش خاصی داشت اما پس از مدتی به عقاید آلبر کامو روی آورد. یوسا نبوغ نویسندگان دیگری چون فلوبر، تولستوی، داستایفسکی و همینگوی را نیز تحسین میکرد.
جوایز و افتخارات یوسا
در سال ۲۰۱۰، یوسا موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد و این اولینبار بود که پس از سال ۱۹۸۲ جایزهی نوبل ادبیات به نویسندهای اهل آمریکای لاتین تعلق میگرفت. از دیگر جوایز او میتوان به این موارد اشاره کرد: جایزهی سروانتس در سال ۱۹۹۵، جایزهی صلح آلمان، جایزهی قلم ناباکوف و جایزهی پلانترا. او همچنین در سال ۱۹۹۴ به عضویت آکادمی سلطنتی اسپانیا درآمد.
اقتباسها از آثار یوسا
آثار ماریو بارگاس یوسا بارها و به شکلهای مختلفی اقتباس شدهاند. یکی از مهمترین اقتباسهای سینمایی، فیلم «سور بز» است که بر اساس رمان مشهور یوسا ساخته شده و زندگی دیکتاتور دومینیکن رافائل تروخیو را به تصویر میکشد. این فیلم به کارگردانی لوئیس یوسا، برادرزادهی خود یوسا ساخته شده و او نیز در نگارش فیلمنامه مشارکت غیررسمی داشته است. دیگر فیلمهای اقتباسی از آثار یوسا شامل «توله سگها»، «کاپیتان پانتویا»، «شهر و سگها» و «عروسکهای خیمهشببازی» هستند.
زندگی شخصی یوسا نیز چونان یک رمان بود و در واقع داستان «خاله جولیا و فیلمنامهنویس» بر اساس ماجرای اولین ازدواج او در ۱۹ سالگی با جولیا اورکویدی که ۱۰ سال از او بزرگتر بود نوشته شده است.
جملاتی از یوسا
«ادبیات بههیچوجه سرگرمی محض نیست و اگرچه بسیار لذتبخش است، پیش از هر چیز دیگر، چیزی است که بر زندگی مردم تأثیر میگذارد و چیزی که بهطور بالقوه میتواند جهان را تغییر دهد.»
«یک نویسندهی ادبیات نسبت به مورخ یک مزیت دارد: اینکه میتواند آنچه را که نمیداند و نمیتواند دربارهی یک واقعهی تاریخی بداند، اختراع کند.»
«اگر لازمهی شکوفایی ادبیات این بود که ابتدا جامعه به فرهنگ عالی، آزادی، رفاه و عدالت دست یابد، ادبیات هرگز به وجود نمیآمد.»
«ادبیات نوعی انتقام است. چیزی به من میدهد که زندگی واقعی نمیتواند.»