بیوگرافی و معرفی کتاب‌های ماریو بارگاس یوسا

ماریو بارگاس یوسا

عکس ماریو  بارگاس یوسا

بیوگرافی ماریو بارگاس یوسا

ماریو بارگاس یوسا نویسنده‌ی سرشناس، روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار اهل پرو و از پایه‌های جنبش بوم در ادبیات آمریکای لاتین است. یوسا تاکنون جوایز ادبی بسیاری را به خود اختصاص داده است که در راس آن‌ها نوبل ادبیات قرار گرفته است.

جورج ماریو پدرو بارگاس یوسا در ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در شهر آرکیپا واقع در جنوب پرو به دنیا آمد. خانواده‌ی یوسا از طبقه‌ی متوسط بود. پدرش ارنستو کارمند یک شرکت هوانوردی و مادرش دورا که از خانواده‌ای سیاست‌پیشه بود، چندی پیش از تولد او از یکدیگر جدا شدند. پدر یوسا پس از جدایی با زنی آلمانی وارد رابطه شد و ماریو پس از طلاق والدینش نزد خانواده‌ی مادری‌اش در آرکیپا رفت تا با آن‌ها زندگی کند. چندی بعد پدربزرگش به کنسول‌گری افتخاری پرو در بولیوی خوانده شد تا بار سفر به کوچابامبا بندد.

یوسا سال‌های کودکی خود را در بولیوی گذراند. سال‌هایی که یوسا‌ی کوچک با دروغ خانواده‌ی مادری گمان می‌کرد پدرش مرده است. ماموریت بعدی پدربزرگ یوسا در شهر پیورا در شمال پرو بود تا مقصد و ماوای بعدی یوسا باشد. او تحصیلات خود را در شهر پیورا در مدرسه‌ای مذهبی گذراند. یوسا در ده سالگی به شهر لیما رفت تا برای اولین بار با پدرش ملاقات کند، زمانی که والدین یوسا تصمیم گرفتند نزد هم بازگردند. یوسا در این سال‌ها نیز در مدرسه‌ای مسیحی تحصیل می‌کرد. او چهارده ساله بود که توسط پدرش به مدرسه‌ی نظامی لئونسیو پرادو فرستاده شد. یوسا در آن ایام به عنوان روزنامه‌نگاری آماتور برای روزنامه‌ی محلی لا اینداستریا (La Industria) کار می‌کرد.

ماریو بارگاس یوسا در سال ۱۹۵۳ برای تحصیل در رشته‌ی حقوق و ادبیات وارد دانشگاه ملی لیما در سن‌مارکوس شد. چندی بعد یوسای نوزده ساله در سال ۱۹۵۵ با جولیا اورکیدیِ نویسنده که نسبت دوری با او داشت و ده سالی بزرگتر بود، ازدواج کرد. یوسا در سال ۱۹۵۸ بورسیه‌ی تحصیل در دانشگاهی در مادرید را به‌دست آورد و عازم این شهر شد. او پس از فارغ‌التحصیلی از این دانشگاه و به گمان این‌که بورسیه‌ای در پاریس دریافت خواهد کرد، به همراه همسرش عازم فرانسه شد، اما از بد حادثه در دریافت بورسیه ناکام ماند؛ با این وجود یوسا و همسرش در پاریس باقی ماندند و به‌سختی روزگار گذراندند. پس از چندی اختلافات از میان مصائب سربازکرد تا ازدواج اول یوسا آن‌چنان به درازا نکشد و در سال ۱۹۶۴ به جدایی انجامد. یک سال پس از طلاق یوسا این‌بار با فامیلی نزدیک‌تر که دخترعمویش پاتریشیا بود، ازدواج کرد. یوسا در پاریس که آن سال‌ها ماوای هنرمندان لاتین بود با بزرگانی همچون بورخس و فوئنتس آشنا شد.

آثار و کتاب‌های ماریو بارگاس یوسا

یوسا فعالیت ادبی خود را در همان سال‌های تحصیل در دانشگاه سن‌مارکوس و زمانی‌که با دو روزنامه در پرو همکاری می‌کرد، آغاز نمود. او در سال ۱۹۵۷ اولین داستان‌های کوتاه خود را به‌نام سردسته‌ها و پدربزرگ نوشت. اولین رمان یوسا با نام عصر قهرمان در سال ۱۹۶۳ به انتشار رسید. داستانی که از تجربیات ماریو بارگاس یوسا در مدرسه‌ی نظامی لئونسیو پرادو برگرفته شد. نقد فضای تیره‌ی اجتماعی و جو آزاردهنده‌ی مدرسه‌ و تشکیلات نظامی محتوای کتاب را تشکیل داده بود و ظرفیت‌های تکنیکی قلم یوسا اولین رمانش را با موفقیتی چشمگیر همراه کرد. انتشار این کتاب البته با انتقاد شدید ژنرال‌های نظامی همراه شد. آن‌ها این نگاه منتقدانه‌ی یوسا که برگرفته از دوره‌ی حضور خود او در مدرسه‌ی نظامی بود را برنتافتند و اثر را حاصل ذهنی منحط خواندند و حتا بعضا به توطئه‌ی اکوادور برای تضعیف ارتش پرو نسبت دادند.

یوسا دومین رمانش خانه‌ی سبز را در سال ۱۹۶۶ منتشر کرد. رمانی که به گفته‌ی یوسا آمیخته‌ای از تجربه‌های مختلف و متفاوت او از جمله سفری جنون‌آمیز به جنگل در سال ۱۹۵۸ بود. یوسا پس از انتشار این کاب راهی لندن شد تا ادبیات اسپانیایی و آمریکایی را در کینزکالج لندن تدریس کند. او مدتی بعد دومین مجموعه داستانش را به انتشار رساند. در سال ۱۹۶۹ یوسای سی‌وسه‌ساله رمان سومش را نیز با نام گفتگو در کاتدرال منتشر کرد. رمانی تلخ و پر از نامیدی با مضامین ضددیکتاتوری که راوی احوال آن سال‌های سرزمین آمریکای لاتین است.

یکی از اتقاق‌های مهم زندگی یوسا دیدار و آشنایی او با مارکز از نزدیک بود که اولین بار در زمان حضورش در کاراکاس برای دریافت جایزه‌ی منتقدین رخ داد. رابطه‌ی یوسا و مارکز فرازونشیب‌های بسیاری داشت تا آن‌جا که به درگیری فیزیکی نیز کشیده شد. سال ۲۰۰۷ رودریگو مویا دوست دیرینه‌ی مارکز عکسی را منتشر کرد که سال ۱۹۷۶ از صورت مشت‌خورده‌ی مارکز برداشته بود. مشتی که گویا از یوسا بر صورتش نشسته بود. این درگیری ظاهرا به مسائلی شخصی برمی‌گشت اما ان‌ دو در مسائل مهم‌تری نیز با هم اختلاف نظر داشتند. یوسا پیش‌تر از این به قلم و نگاه مارکز علاقه نشان داده بود و رساله‌ای را درباره‌ی آثار او به عنوان پایان‌نامه‌ی دکترایش در دانشگاه مادرید، منتشر نموده بود؛ پژوهشی مفصل در آثار مارکز در سال‌هایی که دو نویسنده دوستان گرمابه و گلستان بودند. اما شاید مهم‌ترین اختلاف آن دو به کوبا و حکومت چپ فیدل کاسترو بازمی‌گشت. یوسا مانند اکثر نویسندگان و روشنفکران آمریکای لاتین در ابتدای نهضت کوبا شیفته‌ی کاسترو بود. او از دوران دانشجویی و با مطالعه‌ی مارکسیسیم علاقه‌ای ویژه به این مکتب پیدا کرد. با روی کار آمدن حکومت کاسترو به هواداری از او پرداخت و مانند بسیاری دیگر از دوستداران ایده‌های چپانه نور امیدی در دلش روشن شد؛ اما چندی نگذشت که حکومت کاسترو در سال ۱۹۷۱ پادیلای شاعر را زندانی نمود و یوسا را با شوک مواجه کرد. شوکی که جوانه‌های شَک را در دل یوسا رویاند. یوسا پس از این رخداد تلخ به همراه روشنفکرانی دیگر نامه‌ای اعتراضی به کاسترو نوشت و پس از آن به‌تدریج از چپ به راست چرخید و لیبرالیسم را به ایده‌ها و افکارش نزدیک‌تر دید. هرناندو دو سوتوی اقتصاددان نیز در این چرخش یوسا بی‌تاثیر نبود.

برخی یوسا را پیرو نئولیبرالیسم دانسته‌اند که او خود این ادعا را رد کرده است. یوسا بعدها برای تاسیس موسسه‌ی آزادی و دموکراسی در لیما همراه و یاری‌گر دو سوتو شد. یوسا تا آن‌جا در سیاست پیش رفت که نامزد انتخابات ریاست جمهوری پرو در سال ۱۹۹۰ شود، انتخاباتی که در آن از رقیبش آلبرتو فوجیموری شکست خورد تا شاید با مقداری سرخوردگی میدان سیاست حرفه‌ای را ترک کند. در این میانه مارکز اما همچنان حامی کاسترو باقی ماند. یوسا بعدها و در سال ۲۰۰۷ موافقت کرد که بخشی از کتابش به عنوان مقدمه‌ی صد سال تنهایی (که به چهل سالگی رسیده بود) منتشر شود تا این رابطه نقاط روشن بیشتری داشته باشد.

ماری بارگاس یوسا در دوره‌ای از حیات هنری خویش بر آن شد که نوشتن را با لحن کمدی نیز بیازماید. دوره‌ای که به قول ریموند ال ویلیامز دوره‌ی «کشف طنز» او بود. کاپیتان پانتوجا و خدمات ویژه اولین رمان یوسا پس از تمایل به ایجاد تنوع در شیوه‌ی نوشتنش است. او در این رمان نیز تیغ بران نقد خویش را بر بدنه‌ی فسادگرفته‌ی سیستم نظامی پرو گرفت. ایده‌ی این داستان زمانی به ذهن یوسا آمد که شنید ارتش پرو گروهی از روسپیان را به خدمت خود درآورده است. رمان کاپیتان پانتوجا و خدمات ویژه رنگ‌وبوی رمان دیگر او «خانه‌ی سبز» را دارد. او در سال ۱۹۷۵ یک تجربه‌ی ناکام را در اقتباس سینمایی این رمان طنز به عنوان کارگردان مشترک گذراند؛ یوسا در همان سال کتاب عیش مدام را نوشت و در آن رمان مادام بواری فلوبر را تحلیل کرد. یوسا در این سال‌ها، فعالیت‌های فرهنگی و بشردوستانه‌ی خود را نیز ادامه داد. او در سال ۱۹۷۶ به ریاست انجمن جهانی قلم برگزیده شد. سازمانی قدیمی که از بدو تاسیس دغدغه‌‌هایی صلح‌طلبانه‌‌ و آزادی‌خواهانه داشته و تاکنون دارد. یوسا در مدت ریاست خود بر این انجمن سفرهای متعددی برای سخنرانی در دانشگاه‌های مختلف دنیا داشت. او در سال ۱۹۷۷ به عضویت آکادمی زبان پرو در آمد.

در سال ۱۹۷۷ یوسا که گویی هنوز خاطرات ازدواج اولش را فراموش نکرده بود رمان عمه خولیا و میرزابنویس را تا حدودی بر اساس همان خاطرات نوشت و منتشر کرد. او این رمان را به همسر اولش خولیا اورکیدی تقدیم کرد. بعدها خولیا خاطراتش را با عنوان «آنچه وارگاس کوچولو نگفت» منتشر کرد تا از بی‌انصافی‌های یوسا و اغراق او در شرح نقاط تاریک رابطه‌شان گله کند؛ اما این‌ها تنها نکات برجسته‌ی این رمان یوسا نیست. یوسا در «عمه خولیا و میرزا‌بنویس» بهره‌ای شایسته از زبان و فرهنگ عامیانه برده است. این رمان بعدها و در سال ۱۹۹۰ دست‌مایه‌ی ساخت فیلمی با نام «آهنگ در فردا» به کارگردانی جان امیل شد.

یوسا در سال ۱۹۸۲ رمان جنگ آخر زمان را نوشت که به عقیده‌ی خودش سخت‌ترین دستاورد زندگی هنری‌اش بوده است. او در این رمان روایتی خیالی از جنگ و شورشی عجیب در منطقه‌ی کانودوس برزیل ارائه داده است. روایتی که از عادی‌سازی خشونت و تمسک به آن برای دست‌یابی به آرمانشهری مبهم می‌‌گوید. جنگ آخرزمان ظرفیت‌هایی نو را از زبان ماریو بارگاس یوسا به نمایش گذاشت و به نقطه‌ی عطف جدیدی از نویسندگی یوسا تبدیل شد. روایت و لحن او البته منتقدانی را نیز به مخالفت برانگیخت؛ کسانی او را به عنوان یک انقلابی و گروهی به عنوان فردی ضد سوسیالیسم نقدش کردند.

پس از انتشار رمان پرسروصدای «جنگ آخرزمان» یوسا به سمت نوشتن رمان‌های کوتاه‌تر رفت. زندگی واقعی آلخاندرو مایتا رمانی که یوسا نوشتن آن را در سال ۱۹۸۳ به پایان رساند، حجمی بسیار کم‌تر از رمان پیشین او داشت. یوسا این رمان را با شرح نابه‌سامانی یک شهر آغاز می‌کند، جایی که مردمانش در به قهقرا کشیدن موطن خود به هم دست یاری داده‌اند. این رمان برگرفته از آشوبی بود که در شهر خاوخا روی داد.

یوسا رمان بعدی‌اش چه کسی پالومینو مولرو را کشت را در سال ۱۹۸۶ منتشر کرد. دو شخصیت اصلی این رمان نه‌چندان طولانی دو پلیس هستند که ردی از آن‌ها در رمان‌های دیگر او نیز دیده شده است. رمانی که باز هم از دل مصائب مردم پرو و نیز مردمان سرزمین آمریکای لاتین بیرون آمده بود و مملو از احساسات و عواطفی سرشار بود که ویژگی ناگسستنی آن مردم است؛ ویژگی مهمی که در قلم یوسا نیز دیده می شود. این هر دو رمان یوسا در سال‌های ناآرام پرو نوشته شد.

ماریو بارگاس یوسا در سال ۱۹۸۸ رمان کوتاه در ستایش نامادری را نوشت. مرگ در آند رمان بعدی یوسا بود که می‌توان آن را ادامه‌ی «چه کسی پالومینو مولرو را کشت» دانست. رمانی با عناصر جذاب همیشگی که مختص قلم یوسا است. او در این اثر، جنگ و نزاع نیروهای حکومتی با بومیان سرخپوست را به تصویر کشید. یوسا در سال ۱۹۹۰ خودزندگی‌نامه‌ای جذاب و پرکشش با عنوان واقعیت نویسنده منتشر کرد. او در سال ۱۹۹۳ نیز بخشی از خاطرات و اتفاق‌های مهم زندگی‌اش را در کتاب دیگری به‌نام ماهی در آب گرد آورد. یوسا همچنین در سال ۱۹۹۷ کتابی را در فنون نویسندگی نوشت و آن را نامه‌ای به یک نویسنده‌ی جوان نام نهاد.

یوسا قرن ۲۱ را با انتشار رمان مهم سور بز آغاز کرد. رمانی که ماجرای شوریدن مردم علیه دیکتاتور جمهوری دومینیکن، رافائل تروخیو را روایت می‌کرد؛ دیکتاتوری که خود اسیر اطرافیان متملق و فرصت‌طلب بود و مردم اسیر او بودند. این داستان یوسا نیز میدان قدرت‌نمایی قلم جذاب و خیال‌انگیز او شد. یوسا در سال ۲۰۰۳ و پس از حمله‌ی آمریکا به عراق همراه با دخترش به این کشور جنگ‌زده سفر کرد. او در این سفر ماجراجویانه با برخی از چهره‌های مشهور سیاسی و مذهبی عراق ملاقات و مصاحبه کرد. حاصل این سفر دوازده روزه چند مقاله در روزنامه‌های معتبر بود که پس از آن نیز در قالب کتاب یادداشت‌های عراق به انتشار رسید.

کتاب بعدی یوسا داستان راهی به‌سوی بهشت بود که دو شخصیت اصلی آن فلورا تریستان فرزند نامشروع خانواده‌ای ثروتمند و نوه‌ی او پل گوگن هستند. این رمان نیز در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. یوسا در سال ۲۰۰۴ کتاب وسوسه‌ی ناممکن را درباره‌ی رمان سترگ «بینوایان» اثر ویکتور هوگو نوشت. کتاب بعدی ماریو بارگاس یوسا رمان دختری از پرو، عاشقانه‌ای جذاب بود که داستان عشق طولانی‌مدت پسری به نام ریکاردو به دختری عجیب و پرشوروشر را بازگفت؛ این رمان در سال ۲۰۰۶ به انتشار رسید. یوسا رمان بعدی خود رویای سلت را در سال ۲۰۱۰ راهی بازار کتاب کرد. رویای سلت یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های بازار کتاب در اسپانیا شد. یوسا در رمان رویای سلت رویکردی ضداستعماری از خود نشان داد. او پس از آن قهرمان عصر ما را در سال از ۲۰۱۵ منتشر کرد و همین سال کتاب یادداشت‌هایی در مرگ فرهنگ را این بار در حوزه‌ی نقد اجتماعی و فرهنگی نوشت.

ماریو بارگاس یوسا در سال ۲۰۱۶ رمان جنایی جذابی را با نام همسایگی به رشته‌ی تحریر درآورد. داستان این رمان نیز در شهر لیما می‌گذرد. او در سال ۲۰۱۸ باز هم کتابی نقادانه منتشر کرد؛ شمشیرها و آرمانشهرها مجموعه مقالات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یوسا است. او در همین سال در کتابی که با عنوان ندای قبیله منتشر کرد به بازخوانی ایده‌ها و تفکراتی پرداخت که اندیشه‌‌اش را شکل داده‌اند، اندیشه‌ای که تمایلات لیبرالیستی واضحی دارد. یوسا در سال ۲۰۱۹ با رمان روزگار سخت باز به داستان‌نویسی با چاشنی تاریخ بازگشت تا روایتگر سال‌های سخت دهه‌ی ۵۰ میلادی در گواتمالا باشد.

تاکنون بارها از یوسا به عناوین مختلف تقدیر شده است. مهم‌ترین دستاورد زندگی یوسا دریافت نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۰ است. ماریو بارگاس یوسا پیش از آن و در سال ۱۹۹۵ برنده‌ی جایزه‌ی سروانتس شد؛ مهم‌ترین جایزه‌ای که تنها به نویسندگان اسپانیایی‌زبان تعلق می‌گیرد. او همچنین در سال ۱۹۹۶ جایزه‌ی صلح آلمان را به خود اختصاص داد. این نویسنده‌ی کهنه‌کار لاتین‌تبار که بی‌شک یکی از مهم‌ترین اصحاب قلم در آمریکای لاتین و جهان ادبیات است، اکنون به عنوان استاد ادبیات در دانشگاه پرینستون تدریس می‌کند و هنوز هم در بزنگاه‌های سیاسی سعی در تقویت رویکردهای اصلاح‌طلبانه دارد.