کتاب گاوخونی
معرفی کتاب گاوخونی
کتاب گاوخونی نوشتهٔ جعفر مدرس صادقی در نشر مرکز چاپ شده است. گاوخونی در سال ۱۳۷۷ برندهٔ جایزهٔ بیستسال ادبیات داستانی شد. براساس داستان گاوخونی فیلمی با همین عنوان به کارگردانی بهروز افخمی ساخته شده است که در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵ میلادی) جایزهٔ اصلی جشنوارهٔ فیلم سئول (کره جنوبی) را از آن خود کرد.
درباره کتاب گاوخونی
داستان گاوخونی با تعریف یک خواب از زبان راوی شروع میشود و ادامهٔ داستان نیز با یک لحن ثابت و با روایت اول شخص پیش میرود. راوی خاطرات بههمپیچیده و معمولاً تلخ از دوران کودکی و نوجوانی دارد که عشق نافرجام و مرگ پدر و مادرش از آن جمله است. راوی داستان معمولاً در حال تعریف خوابهای خود برای مخاطب است، خوابهایی که در آنها گذشتهٔ راوی بهتدریج آشکار و جزئیات مرموز و روانی راوی بیان میشود. خوابهای راوی بیشتر شامل خاطرات پدر است، پدری که هرروز صبح زود بیرون میرفت و در زایندهرود شنا میکرد و یک بار خواب میبیند که روزی آنقدر به پاییندست رودخانه رفت که در باتلاق گاوخونی غرق شد و مرد.
دیک دیویس، شاعر و نویسندهٔ انگلیسی و استاد ادبیات فارسی در دانشگاه اوهایو در کلمبوس، در مقدمهای بر ترجمهٔ انگلیسی کتاب گاوخونی مینویسد:
رمان گاوخونی در نظر اول داستان ساده و روانی است که به شیوهٔ آشنای انواع مشابه غربی روایت شده؛ اما سبک موجز و روان نویسنده همان قدر که به تأثیرپذیری او از ادبیات غرب مربوط میشود، مدیون آثار کلاسیک نثر کهن فارسی هم هست. نویسنده با جذب یک سنت بومی و یک سنت بیگانه و تلفیق آن دو با همدیگر، به الگویی دست یافته است که خاص خود اوست. در این شاهکار موجز و از نظر ساختاری بینقص و بهشدت خوددارانه و کوبندهٔ ادبیات مدرن ایران، تأثیرپذیری او را از منابع سنتی زبان فارسی شاید بتوان بهتر از هر چیزی با این جملهٔ معروف باشو، شاعر ژاپنی، توضیح داد که میگوید: «پا جای پای شعرای قدیم نگذار. در پی آن چیزی باش که آنها در پیاش بودند.»
کتاب گاوخونی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این داستان را میتوان یک اثر اجتماعی دانست که به بسیاری از سنتهای اجتماعی خرده میگیرد. علاقهمندان به داستانهایی با درونمایهٔ جامعهشناسانه از مطالعهٔ این رمان لذت خواهند برد.
درباره جعفر مدرس صادقی
جعفر مدرس صادقی در ۲۹ اردیبهشتماه سال ۱۳۳۳ در اصفهان متولد شد. تحصیلات دبیرستانیاش را در اصفهان به پایان رسانید و سال ۱۳۵۱ برای ادامهٔ تحصیلات به تهران رفت. مدرس صادقی از ٢٣سالگی وارد مطبوعات شد و کارش را با گزارشنویسی در روزنامهٔ اطلاعات شروع کرد. او سپس از سال ١٣۵٣ به آیندگان رفت و در سرویس فرهنگی به کار ترجمه، معرفی و نقد کتاب پرداخت.
با انتشار رمان گاوخونی به شهرت رسید. این رمان سال ۱۹۹۶ به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد. همچنین به زبانهای عربی و کردی نیز ترجمه شدهاست. بهروز افخمی نیز سال ١٣٨٣ فیلمی براساس آن ساخت که یک سال بعد در بخش «دو هفته با کارگردانان» جشنوارهٔ فیلم کن به نمایش درآمد.
بخشی از کتاب گاوخونی
«پاهام و تمامِ تنم خیس بود. اوّل فکر کردم رختِخوابم را خیس کردهام. چون بچگی هم، هر وقت خوابِ آب میدیدم، رختِخوابم را خیس میکردم. حالا ولی از بچگی خیلی گذشته بود ــ بیست و چهار سالم بود ــ و خیلی وقت بود که دیگر خودم را خیس نمیکردم. تا سالها بعد از این که دیگر خودم را خیس نمیکردم، هر وقت خوابِ آب میدیدم، همان توی خواب، ترس برم میداشت و سعی میکردم خودم را بیدار کنم. همان توی خواب، هر جای خواب که بودم، پا به زمین میزدم، بالا و پایین میپریدم، تا خودم را بیدار کنم. و بیدار که میشدم، میدیدم چیزی نمانده بود که خودم را خیس کنم و باید پا میشدم میرفتم دستبهآب.
به خیر گذشت. فقط عرق کرده بودم. یادم نمیآمد توی آب ــ آبِ این خواب ــ پا به زمین زده باشم یا بالا و پایین پریده باشم. این مالِ گرمی آب بود. وقتی که از ترس پا به زمین میزدم، هم خیسی بود، هم سردی. و از همان سردی بود که ترس برم میداشت. امّا توی آبِ این خواب نه از سردی خبری بود، نه از خیسی. این آب درست بهاندازه سرد بود، یا گرم بود ــ به اندازهٔ بدنم. احساسش نمیکردم. شاید به خاطرِ تصویرِ ماه که توش افتاده بود یا تصویرِ پُل یا رنگ و شکلی که داشت فهمیده بودم آب بود. راستی، تصویرِ ماه هم توش افتاده بود؟ یادم نمیآمد. دیگر چی؟ چه شکلی بود؟ چه رنگی بود؟ حتّا داشت یادم میرفت ما توی آن آب چهکار میکردیم. باید این خواب را یادداشت میکردم. نباید میگذاشتم یادم میرفت.
از سرما به لرزه افتاده بودم. خیسِ عرق بودم. همین خیسی کمکم کرد که همّت کنم و از توی رختِخواب بلند شوم. از میانِ رختِخوابهایی که توی اتاق پهن بود، با احتیاط گذشتم که پا روی کسی نگذارم و خودم را رساندم به آشپزخانه و چراغ را روشن کردم. با نورِ چراغِ آشپزخانه، از روی میزِ خشایار، همخانهٔ شاعرم، که توی رختِخوابِ پایینِ میز خوابیده بود، قلم و کاغذ پیدا کردم، آمدم توی آشپزخانه و در را بستم. کنارِ پنجره، روی صندلی لهستانی سردی نشستم و تُندتُند خوابی را که دیده بودم یادداشت کردم.»
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
نظرات کاربران
گاوخونی جعفر مدرس صادقی از نظر من بعد از بوف کور هدایت بهترین رمان کوتاه یا داستان بلند فارسی ست، از جمله کارهایی که با وجودی که قبلا بارها خواندمش، بعد از گذشت چند سال دوباره میخوانمش. اینجا هم کهن
فیلمش را که چند سال پیش دیده بودم، چنگی به دلم نزده بود چون شبیه کتابی صوتی و فاقد کیفیت کارگردانی بود. اما کتاب را که خواندم، حس کردم قالب داستان همان چیزی است که برازنده این روایت است. اعتراف میکنم
به نظرم بهتره قبل از خوندن کتاب، نقد و برسیهاش رو بخونید تا مفاهیم و احوال نهفته در نمادهای داستان، براتون بیمعنی به نظر نرسه. . همین قدر بگم که کتاب، شرح حال کسایی هست که بین مدلهای شخصیتی مختلف، خیال و واقعیت عقل و قلب
داستان در وهله اول ممکنه عجیب به نظر بیاد اما خب اگر درش عمیق بشید و نقدهای کتاب رو بخونید متوجه میشید که با یک داستان نمادین رو به رو هستید.در کل جالب بود و پسندیدم.
داستان غریبیه از آدمی که خاطرات پدرش رو به یاد میاره... فضاسازیها و حال و هوای مکانها و خاطرات بسیار تاثیرگذارن و حس و حال گنگ و مهآلود یادآوری خاطرات کودکی یک آدم رو به خوبی منتقل میکنه...
داستانی روان و گیرا که به نظر من خیالات و اوهام جوانی را نشان می داد که دقیقا نمی دانست با خودش چند چند است. به افرادی که به داستان ایرانی علاقه دارند؛ پیشنهاد می کنم بخوانند.
باید تو زنده رود خوب شنا کنی و ی روزی ام بری و تو گاوخونی محو بشی. اگه از گاوخونی بترسی، هیچ وقت نمیتونی تو زنده رود شنا کنی. شیرجه بزن ... بپر ... شنا کن ...
من اینجور آدم های درونگرا و شبه افسرده و ضداجتماعی رو میشناسم . کنار اومدن باهاشون خیلی سخته....
داستان جالبی بود.
افتضاح