ابوالفضل بیهقی
درباره زندگی و کتابهای ابوالفضل بیهقی
گنجینهی ادب فارسی سرشار از داستانها و افسانههایی است که هریک بهنوعی ریشه در تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم دارند و راویانشان، گاه به فراخور حالات درونی و سلیقهی شخصی و گاه متأثر از اوضاع جامعه و ذائقهی مخاطب، برخی وجوه روایت را حذف و بر بعضیشان با تأکید بیشتری پرداختهاند. در مقابل اما تعداد کمی از نویسندگان فارسی نیز هستند که وفاداری به تاریخ را بر جذابیتهای داستانی ارجحیت دادهاند و نهتنها در قامت یک مورخ ظاهر شده، بلکه در این کسوت خوش درخشیدهاند. ابوالفضل بیهقی بهحق از سردمداران این عرصه است که اثر فاخر او را میتوان نقطهی اوج تلاقی ادبیات و تاریخ دانست.
بیوگرافی بیهقی
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی در سال ۳۸۵ هـ.ق در حارثآباد بیهق (جنوب سبزوار امروزی) چشم به جهان گشود. از آنجایی که خانوادهی وی با بزرگان روزگار خویش نشستوبرخاست داشتند، پدرش او را در همان دوران کودکی به جهت کسب دانش به نیشابور فرستاد. ابوالفضل که از هوش ویژهای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق میورزید، در جوانی از نیشابور به غزنین رفت و به کار نگارش دیوان پرداخت. علاقه و استعداد بینظیر کاتب جوان، بهسرعت او را به جایگاه دستیاریِ خواجه ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی رساند.
ابوالفضل که به واسطهی هوش، امانتداری و خط خوش مورد وثوق ابونصر قرار گرفته بود، اجازه یافت بسیاری از نامهها و اخبار و احوال حکومتها و شاهان را رؤیت کند و به گفتهی خودش «این اخبار بدین اشباع که میخوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران واقف نبودی مگر استادم، بونصر».
پس از مرگ بونصر مشکان در سال ۴۳۱ هـ.ق، سلطان مسعود یکی از یاران خود به نام بوسهل زوزنی را به دبیری دیوان رسائل و بیهقی را به معاونت او منصوب کرد. نقل است که بونصر مشکان به سلطان مسعود توصیه کرده بود که ابوالفضل بیهقی را جانشین او کند و احمدبن عبدالصمد (وزیر سلطان محمود) هم بیهقی را در حضور سلطان مسعود ستوده بود، اما سلطان مسعود به سبب جوانی بیهقی، از گماشتن او به این منصب سرباز زد.
تندخویی و بدرفتاریهای بوسهل -که در قیاس با بونصر در کار خود مهارت کمتری نیز داشت- بیهقی را بر آن داشت تا درخواست استعفای خود را در قالب نامهای محرمانه به سلطان مسعود تقدیم و از او توفیق خدمت در جایگاه دیگری را طلب کند، اما سلطان مسعود او را به ادامهی کار تشویق کرد و به وزیرش دستور داد که بوسهل را به جهت برخورد نامناسب با بیهقی مورد عتاب قرار دهد.
ارتباط بوسهل با بیهقی تا پایان حیات سلطان مسعود بر مبنای احترام بود، اما با مرگ سلطان در سال ۴۳۲ هـ.ق، بیهقی با مشکلاتی مواجه شد که به گفتهی خودش بخشی از آنها نیز ناشی از خطاها و ضعفهای خود او بوده است.
با به سلطنت رسیدن عبدالرشید غزنوی در سال ۴۴۱ هـ.ق، بیهقی به بالاترین مقام در دیوان، یعنی صاحب دیوان رسالت رسید؛ اما در همین دوران بود که گرفتار تهمت و کین بداندیشان شد و با بدگمانی امیر نسبت به او، نهتنها موقعیت خود را از دست داد و به زندان افتاد، بلکه به دستور سلطان، بردهای به نام تومان (یا نویان یا یونان) اموالش را نیز به غارت برد.
سه سال بعد که شخصی به نام طغرل -که بردهی فراری دربار سلطان محمود بود - بر امیر عبدالرشید شورید و او را کشت و خود به پادشاهی رسید، خادمان سلطان را در قلعهای حبس و بیهقی را نیز از زندان به این قلعه منتقل کرد؛ اما سلطنت طغرل تنها ۵۰ روز پایید و پس از آن با قتل او و بازگشت غزنویان به سلطنت، بیهقی نیز آزاد شد.
به گفتهی ابن فندق، ابوالفضل بیهقی در دوران سلطنت فرخزاد غزنوی (بین سالهای ۴۴۴ تا ۴۵۱ هـ.ق) جایگاه خود به عنوان دبیر دیوان رسائل را بازیافت و با پایان سلطنت فرخزاد، از خدمت دربار بازنشسته شده و برای نوشتن کتاب تاریخ خود در شهر غزنه سکنی گزید؛ اما از اشارات بیهقی در کتابش چنین بهنظر نمیآید که او در دربار فرخزاد کار کرده باشد. به گفتهی صدرالدین حسینی در کتاب اخبارالدولهالسلجوقیه، بیهقی متن معاهدهی صلح (کتاب الصلح) بین چغری بیک سلجوقی و غزنویان را در اواخر سلطنت فرخزاد غزنوی تهیه کرده، بنابراین ممکن است که او پس از برکناری و حبس در دوران سلطنت عبدالرشید غزنوی، دوباره دعوت به کار شده باشد. به هرحال، در اینکه بیهقی پس از آزادی از زندان نگارش کتاب معروف خود –که امروزه با نام تاریخ بیهقی شناخته میشود- را آغاز کرده، شکی نیست؛ کتابی در باب تاریخ حکومت غزنویان در سی مجلد که از این تعداد تنها شش جلد باقی مانده و جلد نخست موجود نیز از میانه آغاز میشود. با اینکه بخش اعظم این کتاب تا به امروز از میان رفته است، اما گمان میرود که نسخهی کامل تاریخ بیهقی، دستکم ۴۲ سال از تاریخ عصر غزنویان را پوشش میداده است: چهار جلد اول شامل «تاریخ ناصری» و «تاریخ یمینی»؛ جلد پنجم تا دهم شامل «تاریخ مسعودی» (تنها بخش باقیمانده از کتاب، هرچند به نظر میرسد که قسمتهایی از جلد پنجم و دهم نیز از دست رفته باشد)؛ و جلد یازدهم تا سیام شامل نوزده سال سلطنت دوم امیرمحمد غزنوی، سلطنت مسعود غزنوی دوم، سلطنت علی غزنوی (معروف به بهاءالدوله)، سلطنت عبدالرشید غزنوی و سلطنت فرخزاد غزنوی، تا آغاز سلطنت ابراهیم غزنوی (۴۳۲ هـ.ق). بیهقی به مرگ زودهنگام فرخزاد و جانشینی ابراهیم در ۱۹ صفر ۴۵۱ هـ.ق نیز اشاره کرده و میافزاید که در آن روز مشغول نگارش تاریخ بوده است.
تا پیش از خلق این کتاب توسط بیهقی، کتابهای تاریخ به روزنوشتهای پراکندهی مورخانی اختصاص داشت که معمولاً دبیران پادشاه بودند و در نوشتن آنها، جانبدارانه عمل میکردند، اما بیهقی با پیشگرفتن شیوهای علمی در تاریخنویسی، تحول مهمی را در این زمینه به وجود آورد. لازم به ذکر است که او کتاب خویش را تنها با عنوان «تاریخ» نام نهاده ولی در دورههای بعد، از این کتاب با نامهای متعددی یاد شده است که مشهورترینِ آنها تاریخ بیهقی است. تاریخ ناصری، تاریخ مسعودی، تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامعالتواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و مُجَلدات از دیگر نامهای یادشدهی این کتاباند.
تاریخ بیهقی که هماینک در دسترس مخاطبین ادب فارسی قرار دارد، نخستین بار توسط مورلی، خاورشناس انگلیسی، کشف شد. او که در نیمهی اول سدهی نوزدهم در هندوستان میزیست چند نسخه از کتاب تاریخ بیهقی را فراهم آورد؛ اما اجل مجال انتشارش را نداد. دوست نزدیک او، کاپیتان ویلیام مسولیس در سال ۱۸۶۲ م. برای نخستین بار تاریخ بیهقی را در شهر کلکته هند به چاپ رسانید و در ایران نیز برای نخستین بار توسط علیاکبر فیاض تصحیح و منتشر شد.
از ویژگیهای تاریخنویسی تاریخ بیهقی که تا قبل از آن سابقه نداشته است، مستند بودن وقایع ذکرشده میباشد. این کتاب در شرح جزییات وقایع، اثری بینظیر است، چنانچه خود ابوالفضل بیهقی مینویسد: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را، غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند».
دربارهی جهانبینی بیهقی نیز میتوان گفت که او با هنرمندی تمام تاریخ پایهای نگاشته که در آن روشنای حقیقت حتی در زوایای تاریک تاریخ نیز بهوضوح نمایان است. او در جایجای اثر خود، مردم را به گریز از دنیا و فاصله گرفتن از وسوسههای آن دعوت کرده است: «و غایت کار آدمی مرگ است، نیکوکاری و خوی نیک بهتر تا به دو جهان سود دارد و بر دهد». او در بیاعتباری دنیا، به نقل از رودکی چنین آورده است که: «به سرای سپنج مهمان را/ دل نهادن همیشگی نه رواست/ زیر خاک اندرونت باید خفت/ گرچه اکنونت خواب بر دیباست...»؛ و در داستان حسنک وزیر ذکر کرده که: «او (= حسنک) رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند -رحمه الله عليهم- و این افسانهای است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا به یک سو نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند!». او در باب فرو گرفتن على قريب نیز چنین گفته است: «این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد. و احمق کسی باشد که دل درین گیتی غدار فریفتکار بندد و نعمت وجاه و ولایت او را به هیچچیز شمرد. و خردمندان بدو فریفته نشوند».
از دیگر خصوصیات اخلاقی بیهقی، رعایت احتیاط و اعتدال در کارها بوده است. او که بخش زیادی از عمر خود را در دربار گذرانده بود و نزاع پدریان (افراد سنتگرا) و پسریان (افراد تازهبهدورانرسیده) را به چشم دیده بود، احتیاط فراوان پیشه کرد که اگر این احتياط بیشازحد نبود، بدونشک او اسرار بیشتری را از امور و طبیعت اشخاص بر ما مکشوف مینمود.
خلاصه آن که، ابوالفضل بیهقی دبیر، چنانکه از تنها اثرش برمیآید مردی آرام، عبوس با نگاهی ژرف و جدی در کار بوده است. در سرتاسر کتاب او، از هزل و شوخی چندان چیزی به چشم نمیخورد، ولی در باریکبینی و دقت در جزئیات و رعایت امانت، او به حد وسواس میرسد، تا جایی که تأکید میکند هرآنچه در این کتاب آمده است را یا از دیدار خویش میگوید و یا از گفتار فردی که «ثقه است و درست قول».
اثر بیهقی به حدی ارزشمند است که در گاهشمار رسمی ایران روز اول آبانماه به یاد این نویسنده و تاریخنگار بزرگ ایرانی با عنوان روز ملی نثر پارسی به ثبت رسیدهاست و هر ساله در این روز همایشها و مراسم متعددی جهت گرامیداشت این بزرگمرد در سرتاسر کشور برگزار میگردد.