شهاب الدین یحیی سهروردی
زندگینامه و معرفی کتابهای شهابالدین سهروردی
شهاب الدین سهروردی (Yahya ibn Habash Suhrawardi) فیلسوف نامدار ایرانی است و چهرهای برجسته در حکمت و عرفان به شمار میرود. او به بسیاری از علوم زمان خود مسلط بود و نقش پررنگی در رشد و گسترش فلسفهی اسلامی داشت. سهروردی که بیشتر با مکتب فلسفی حکمت اشراق شناخته میشود، در طول عمر کوتاه خود آثار ارزشمند بسیاری از خود بهجای گذاشته است.
خلاصه زندگینامه و بیوگرافی سهروردی
شهابالدین سهروردی در سال ۵۴۹ قمری در روستای سهرورد در شهر زنجان به دنیا آمد. او از همان کودکی تشنهی دانش و کسب علم بود و مرتب به مکتب میرفت و در دروسی مثل قرآن و ادبیات عربی و فارسی مهارت داشت. زمانی که به سنین نوجوانی پا گذاشت، تصمیم گرفت برای فراگیری دانش قدمهای بلندتری بردارد و ازاینرو، از سهرورد خارج و راهی مراغه شد. در آنجا نزد مجدالدین جیلی رفت و از او حکمت و اصول فقه را یاد گرفت. مجدالدین جیلی، ذهن او را با بسیاری از علوم آشنا کرد و باعث شد میل و رغبت او به یادگیری دانش حتی از پیش نیز بیشتر شود. او همچنین به سهروردی اصول و معارف زرتشتیان و مسیحیان را یاد داد.
سفر علماندوزی شهابالدین سهروردی تنها به مراغه ختم نشد. درحقیقت، او تازه در ابتدای مسیر فلسفی و عرفانی خود قرار داشت و عطش یادگیریاش با هرچه که یاد میگرفت شعلهورتر میشد. ازاینرو، او در تاریخ ۵۶۸ قمری و زمانی که بیستساله شده بود، به اصفهان رفت. این شهر در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در ایران به شمار میرفت و بسیاری از فلاسفهی بزرگ در اصفهان تحصیل میکردند و علم میآموختند. شهابالدین سهروردی این بار در اصفهان، اصول فلسفه و علم حکمی را آموخت و همچنین برای اولینبار با افکار و فلسفهی ابن سینا آشنا شد. او چنان مجذوب حکمت مشرقی ابن سینا شد که تصمیم گرفت در مدت اقامتش در اصفهان یکی از آثار او را به فارسی ترجمه کند.
شهابالدین سهروردی پس از گذراندن چند سال در اصفهان و پس از بهپایانرساندن تحصیلات رسمی خود، تصمیم گرفت سفر خود را ادامه دهد و با اندیشههای بیشتری آشنا شود. او به دیاربکر عراق رفت که در آن زمان جزو قلمرو سلجوقیان به حساب میآمد. سهروردی پس از ورود به این شهر با استقبال حاکم سلجوقی آنجا مواجه شد و به همین دلیل، تصمیم گرفت مدتی را در این شهر به مجاهدت نفس و ریاضت بگذراند. او زمانهای زیادی را صرف اعتکاف و عبادت میکرد و در همه چیز سخت تأمل میکرد. سهروردی عقیده داشت که ریاضت، راهی برای دستیابی به حکمت عملی و فهم بهتر حکمت نظری است. او در طی مدتی که آنجا بود با برخی از علمای شهر نیز دیدار کرد و به گفتوگو پرداخت، ولی آنها برخورد درستی با او نداشتند و با افکار او موافق نبودند. تعدادی از علمای آن شهر حتی باعث آزار و اذیت سهروردی شدند و همین موضوع سبب شد که سهروردی دیاربکر را ترک کند و به سفر فلسفی خود در مکان دیگری ادامه دهد.
او از دیاربکر به آناتولی و سپس به سوریه رفت. در بین راه، به شهر ماردین رسید و آنجا با فخرالدین ماردینی که خود فیلسوف بزرگی بود آشنا شد و از دانستههای او بهره برد. ماردینی، سهروردی را با تمدنهای مشرقزمین آشنا کرد و دربارهی عقاید صائبی و هرمسی به او توضیح داد. میان ماردینی و سهروردی رابطهی دوستی ارزشمندی شکل میگیرد، ماردینی پس از آشنایی با سهروردی به دوستان خود گفت که این فیلسوف جوان (سهروردی) بالاخره یک روز به دلیل بیاحتیاطی در حفظ زبان و پافشاری بر عقایدش جان خود را از دست میدهد.
شهابالدین سهروردی، به سفر خود در آسیای صغیر ادامه داد و همزمان کتاب مینوشت و آثار دیگر فلاسفه و شخصیتهای بزرگ را میخواند. او مهمترین کتاب خود یعنی «حکمه الاشراق» را در این دوران به نگارش درآورد.
فلسفه اشراق
فلسفه یا حکمت اشراق، فلسفهای مبتنی بر کشف و شهود است که شهابالدین سهروردی آن را در دوران جوانی تأسیس کرد. او فلسفه اشراق را احیاکنندهی فلسفهای میدانست که پیش از او در ایران، بابل، مصر، هند و یونان از سوی حکیمان آغاز شده بود؛ اما بعد از اندیشههای ارسطو کمکم به فراموشی سپرده شد و از یاد رفت. در مکتب فلسفی سهروردی، عقل تنها مرجع شناخت نیست و عرفان، کشف و شهود شریفترین و بلندمرتبهترین مرحله شناخت به شمار میرود. نور، نقشی اساسی در فلسفهی سهروردی دارد. او میگوید که جهان چیزی جز نور نیست و همه چیز از نور به وجود میآید. نور به دو دسته تقسیم میشود: موجوداتی که در وجود خود مستقلاند و وابسته به دیگری نیستند و همچنین موجوداتی که وجودشان وابسته به موجود دیگری است. به همین دلیل است که نام اشراق را بر فلسفهی خود نهاد، چراکه اشراق به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است. در فلسفهی سهروردی، تاریکی بهعنوان نماد جهل و نادانی تلقی میشود و در میان تمام موجودات تنها خداوند نورالانوار و بینیاز است. سهروردی معتقد بود که شناخت واقعی از طریق تجارب شهودی و درک بهتر وجود و باطن حاصل میشود و نباید تنها به استدلالهای عقلانی متکی شد.
سهروردی برخلاف فیلسوفان پیشین تنها به ارسطو توجه نداشت؛ بلکه برعکس، شیفتهی فیلسوفان دیگری مثل فیثاغورث و افلاطون بود و افلاطون را پیشوای حکمای اشراق میدانست. او همچنین از آثار حکمای ایران باستان در تأسیس فلسفهی خود بسیار بهره برده است. فلسفهی اشراق اهمیت بسیار زیادی در فلسفهی اسلامی دارد و تأثیر عمیقی بر عرفان اسلامی و همچنین فلاسفهی بعد از خود گذاشت. سهروردی را به سبب بنیانگذاری این فلسفه، نمایندهی افلاطون در فلسفهی اسلامی خواندهاند. او عارفی است که منطق و فلسفه را با عرفان آشتی داد و اهمیت سلوک فلسفی را بر دیگران آشکار کرد.
دیگر دیدگاههای شهاب الدین سهروردی
در زمینهی حکومت و حاکم: سهروردی عقیده دارد که بهترین نظام سیاسی، نظامی است که در آن داناترین فرد جامعه بر مردم حکومت کند. این فرد باید حکیمی باشد که بهخوبی خواستهها و نیازهای جامعه خود را درک میکند. سهروردی همچنین میگوید که حاکم باید دارای صفات و ویژگیهای نیکو باشد تا افراد جامعه نیز تحتتأثیر وی قرار بگیرند و از او فرمان پذیرند.
در زمینهی عشق: سهروردی اهمیت بسیار والایی برای عشق قائل شده است. او عقیده دارد که عشق در کنار حسن و حزن، یکی از فرزندان عقل است و میگوید که عشق یکی از مهمترین چیزهایی است که کمک میکند تا ما به کمال برسیم. در نگاه سهروردی تمامی موجودات، چه آنهایی که از نور ساخته شدهاند و چه آنهایی که در ظلمات قرار دارند، از عشق بهره و نصیبی دارند و عشق چیزی است که تمامی موجودات عالم هستی را به یکدیگر پیوند میدهد.
در زمینهی دستیابی به حکمت: او عقیده داشت که بدون کشف و شهود عرفانی نمیتوان به حکمت و دانش رسید. سهروردی عقل و عرفان را چیزی ضد یکدیگر نمیدانست و همیشه میگفت که هر دوی آنها بر یکدیگر تأثیر میگذارند و از هم تأثیر میپذیرند.
نورالانوار: در فلسفهی سهروردی، نورالانوار یا نور مطلق همان وجود مطلقی است که از همه چیز و همهکس بینیاز است و تمامی موجودات برای ادامهی حیات به وجود او وابسته هستند. سهروردی میگوید که جهان هستی چیزی جز مراتب روشنایی و تاریکی نیست و هر کس که نزدیکی بیشتری با نورالانوار داشته باشد، وجودش از نور و روشنایی بیشتری برخوردار است.
تأثیرات فلسفه اشراق در فلسفه اسلامی
پس از ابن سینا، دو رویکرد کلی نسبت به فلسفه وجود داشت، یکی پیروی از فلسفه مشاء بود و دیگری ستیز با فلسفه. سهروردی با ایجاد پویایی در فلسفه، راه میانهای در آن ترسیم کرد و ضمن دفاع از فلسفه اصیل، فلسفه مشاء را نیز مورد نقد قرار داد. سهروردی با استفاده از حکمتهای کهن فارسی، یونانی، مصری، هندی و بابلی، خاستگاه فلسفه اشراق را مشخص کرد و از آنها در پیشبرد فلسفه اشراق بهره برد. سهروردی همچنین تلاش کرد تا نشان دهد که پیوند محکمی میان عقل و عرفان وجود دارد و نباید آنها را ضد یکدیگر دانست. درنهایت، او با طرح مباحثی مثل وجود عالم مثال منفصل، علم حضوری به جهان خارج، علم حضوری خداوند به تمام موجودات و اصالت ماهیت تأثیر بسزایی بر روی فلسفه اسلامی گذاشت.
معرفی آثار شهاب الدین سهروردی
شهابالدین سهروردی در طول عمر کوتاهش آثار بسیار ارزشمندی از خود بهجای گذاشت. از بین آثار او، حدوداً سیزده جلد آن به زبان فارسی و بقیهی آن به زبان عربی است. تاکنون پژوهشگران زیادی تقسیمبندیهای مختلفی برای آثار سهروردی ارائه دادهاند. اولینبار این لویی ماسینیون، شرقشناس و اسلامشناس فرانسوی بود که آثار سهروردی را به سه دسته تقسیم کرد. تقسیمبندی ماسینیون از آثار سهروردی اینگونه بود: آثار اولیه که در دورهی جوانی او به نگارش درآمده بودند، آثاری که در نیمهی عمر او نوشته شده بودند و آثار اشراقی. این تقسیمبندی مدتی بعد مورد تردید پژوهشگران قرار گرفت و هانری کربن، اسلامشناس فرانسوی، تصمیم گرفت تا دوباره آثار سهروردی را به چند دسته تقسیم کند. از بین تمام تقسیمبندیهایی که برای آثار سهروردی پیشنهاد شده است، تقسیمبندی محسن کدیور و سید حسن نصر از دیگران قابلقبولتر است. محسن کدیور تمامی آثار سهروردی را به شش دسته تقسیم کرده است:
دستهی اول: آثاری که دررابطهبا مبانی فلسفهی اشراق نوشته شدهاند. در این دسته میتوان کتاب حکمه الاشراق را جای داد که مهمترین اثر او به شمار میرود و بازتابی از مهمترین افکار و عقاید سهروردی است.
دستهی دوم: در این دسته میتوان آثاری را قرار دارد که بیشتر جنبهی آموزشی و نظری دارند. این کتابها عبارتاند از: التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات، اللمحات. گفتنی است که خوانش این آثار به درک بهتر فلسفهی اشراق کمک میکند.
دستهی سوم: در این دسته رسالهها و کتابهایی قرار میگیرند که درحقیقت خلاصه و یا شرح تفصیلی از آثار دستهی اول و دوم هستند. به طور مثال، رسالهی هیاکل النور در این دسته قرار میگیرد.
دستهی چهارم: در این دسته حکایتها و داستانهای عرفانی سهروردی قرار میگیرند. بیشتر این داستانها به زبان فارسی نوشته شدهاند، مثل داستان صفیر سیمرغ و یا لغت موران.
دستهی پنجم: این دسته شامل نوشتهها، ترجمهها، تفسیرها و شرحهایی است که سهروردی در طی سالهای مختلف به نگارش درآورده است. برخی از این نوشتهها عبارتاند از: شرح فارسی اشارات بوعلی سینا، ترجمهی رساله الطیر بوعلی، رساله فی حقیقه العشق یا مونس العاشق و ترجمه فارسی رساله الطیر بوعلی سینا.
دستهی ششم: در این دسته نیایشها و مناجاتنامههایی قرار میگیرند که به زبان عربی نوشته شدهاند. به این آثار الواردات و التقدیسات نیز گفته میشود.
برای بسیاری از آثار سهروردی تاریخ انتشار دقیقی نمیتوان تعیین کرد؛ چراکه بسیاری از آنها همزمان به رشتهی تحریر درآمدهاند. از مهمترین کتابهای سهروردی میتوان به حکمه الاشراق اشاره کرد. او تمامی آنچه را که از طریق کشف و شهود به دست آورده در این کتاب جای داده است. این کتاب همچنین شامل دو بخش عمده است. بخش اول به منطق اختصاص دارد و بخش دوم در بیان فلسفه و حکمت اشراقی سهروردی نوشته شده است. این کتاب یکی از مهمترین آثار فلسفه اسلامی است و شارحان بسیاری از جمله شهرزوری و قطبالدین شیرازی آن را ستودهاند. شهرزوری این کتاب را گنجینهای از شگفتیها و نکتههای غریب و سودمند خوانده است.
سهروردی چگونه کشته شد؟
سهروردی پس از رفتن به حلب به مدرسهی حلاویه و سپس به مدرسه نوریه وارد شد و با حکیمان زیادی به بحث و مناظره پرداخت، چنان که آوازهاش در کل شهر پیچید و توجه ملک ظاهر، پسر صلاحالدین ایوبی به این فیلسوف جوان جلب شد. ملک ظاهر شیفتهی صوفیان و فیلسوفان بود و پس از دیدار با شهابالدین سهروردی از او خواست که همان جا در دربار او بماند. ملک ظاهر برایآنکه سهروردی را به دیگر عالمان دربارش معرفی کند دستور داد تا مناظراتی میان او و بقیهی عالمان برگزار شود؛ ولی سهروردی به دلیل زبان تند و بیاحتیاطی در بیان عقاید خود بیشتر از آنکه علاقهی آنها را به خود جلب کند، باعث برانگیختن خشم آنها شد. علمای حلب عقیده داشتند که سخنان او خلاف اصول دین است و او را کافر خواندند و از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند. مرگ شهابالدین سهروردی به اندازهی زندگی و شخصیتش اسرارآمیز است، چراکه هیچکس درست نمیداند چه اتفاقی برای او افتاد و روایات متفاوتی از مرگ او وجود دارد. برخی میگویند که او در زندان از دنیا رفت و برخی دیگر میگویند که صلاحالدین خودش از پسرش ملک ظاهر خواست تا شهابالدین سهروردی را به قتل برساند. ملک ظاهر گرچه با این خواسته موافق نبود و علاقهی بسیاری به سهروردی داشت، تحت فشار قرار گرفت و مجبور شد که به خواستهی دیگران تن دهد. شهابالدین سهروردی در سال ۵۸۷ قمری از دنیا رفت و در آن هنگام تنها ۳۸ سال سن داشت. مزار او هماکنون در شهر حلب قرار دارد.