دانلود و خرید کتاب از غبار بپرس جان فانته ترجمه محمدرضا شکاری
تصویر جلد کتاب از غبار بپرس

کتاب از غبار بپرس

معرفی کتاب از غبار بپرس

کتاب از غبار بپرس نوشتهٔ جان فانته و ترجمهٔ محمدرضا شکاری است. نشر افق این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است؛ از مجموعهٔ «فانته».

درباره کتاب از غبار بپرس

کتاب از غبار بپرس حاوی یک رمان معاصر و آمریکایی است که اولین‌بار در سال ۱۹۳۹ میلادی منتشر شد. این رمان به طور گسترده‌ای به‌عنوان یک اثر کلاسیک آمریکایی، در برنامهٔ درسی دانشگاه برای ادبیات آمریکایی در نظر گرفته می‌شود. جان فانته یک شخصیت داستانی به نام «آرتورو باندینی» را خلق کرده است که سرگذشتش را در چهار رمان خود دنبال می‌کند؛ «تا بهار صبر کن، باندینی»، «از غبار بپرس»، «رؤیاهایی از بانکر هیل» و «جادهٔ لس آنجلس». رمان حاضر بخش سوم از چهارگانۀ آرتورو باندینی است. آرتورو باندینی به‌دنبال رؤیایش، رؤیای بزرگ نویسندگی، سرانجام خانه را رها می‌کند و وارد لس‌آنجلس، این شهر عجیب و بیگانه می‌شود. او روزها و هفته‌های پرتنش و خالی از آرامشی را می‌گذراند و هنوز نمی‌داند چقدر با آرزوی بزرگ و همیشگی‌اش فاصله دارد. آیا تا پایان این راه، رؤیاهایش ناتمام خواهند ماند؟ آیا او کنجی برای نوشتن، برای همیشه نوشتن خواهد یافت؟ ناامیدی و امیدواری‌ هر لحظه او را از شوق برای زندگی، خالی و پر می‌کنند. آرتورو دیگر در همهمهٔ شهر بزرگ، یک غریبهٔ سرگردان است. با او همراه می‌شوید؟

خواندن کتاب از غبار بپرس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جان فانته

جان فانته نویسنده‌ای آمریکایی است که در سال ۱۹۰۹ میلادی در دنور در کلرادو چشم به جهان گشود. فانته را بیش از همه به‌خاطر رمان «از غبار بپرس» می‌شناسند؛ رمانی که خود، جلد سوم از چهارگانه‌ای به نام «حماسهٔ آرتورو باندینی» است که فانته آن را عمدتاً بر اساس زندگی واقعی خود نوشته است. جلد نخست این مجموعه که به «کوارتت باندینی» معروف شده است، «تا بهار صبر کن، باندینی» است. دومین جلد «جادهٔ لس‌آنجلس» نام دارد و چهارگانهٔ پس از «از غبار بپرس» با رمان «رؤیاهای بانکرهیل» پایان می‌یابد. فانته چند کتاب دیگر نیز دارد که همگی ارزشمند و درخور توجه هستند: رمان‌های «رگ و ریشه»، «۱۹۳۳ سال بدی بود» و «سرشارِ زندگی»، داستان بلند «غرب رم» و مجموعه داستان‌های «شراب سال‌های جوانی» و «گرسنگی عظیم» از دیگر آثار مهم این نویسنده‌اند. جان فانته قصه‌های جذابی به این جهان افزود، اما جهان پایان تلخی بر زندگی خود او نوشت. جان فانته در ۴۶سالگی متوجه شد که به دیابت مبتلاست؛ بیماری‌ای که در گذر سال‌ها، بینایی‌اش، انگشت‌های پا و سپس خود پاهایش را از او گرفت. او تا بهار ۱۹۸۳ صبوری کرد و به زندگی سخت خود ادامه داد و سرانجام در ۷۴سالگی درگذشت.

بخشی از کتاب از غبار بپرس

«اما اتفاق‌های بزرگی در راه بودند و من کسی را نداشتم که بتوانم درباره‌شان با او صحبت کنم. روزی از راه رسید که داستان ورا ریوکن را تمام کردم، روزهای خوش بازنویسی‌اش، راحت پیش می‌آمدند، هکموت، چند روز دیگر که بگذرد، داستان بزرگی به دستت می‌رسد. بعد بازبینی تمام شد و داستان را فرستادم، بعد انتظار بود و امید. یک بار دیگر دعا کردم. بعد به آیین شکرگزاری و عشای‌ربانی رفتم. دعای نُه‌روزه خواندم. در محراب مریم مقدس شمع روشن کردم. دعا کردم معجزه‌ای رخ بدهد.

معجزه رخ داد. به این شکل: جلوی پنجره‌ی اتاقم ایستاده بودم و حشره‌ای را تماشا می‌کردم که کنار قاب پنجره رو به بالا می‌خزید. ساعت سه‌وربع پنج‌شنبه بعدازظهر بود. درِ اتاقم را زدند. در را باز کردم و دیدم پیک تلگراف‌خانه آنجا ایستاده. بعد از گرفتن تلگراف امضایی کردم، روی تخت نشستم و پیش خودم گفتم نکند شراب دست‌آخر قلب بابا را از کار انداخته باشد. توی تلگراف نوشته شده بود: کتابت پذیرفته شده، قرارداد امروز ارسال می‌شود. هکموت. همین. کاغذ از دستم زمین افتاد. همان‌جوری نشستم. بعد افتادم روی زمین و تلگراف را بوسیدم. خزیدم زیر تخت و همان‌جا دراز کشیدم. دیگر به آفتاب نیازی نداشتم. نه به زمین، نه به آسمان. همان‌جا دراز کشیدم، راضی بودم که بمیرم. اتفاق دیگری نمی‌توانست برایم بیفتد. زندگی‌ام تمام شده بود.

قرارداد را با پست هوایی می‌فرستادند؟ روزهای بعدش مدام در اتاق این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتم. روزنامه‌ها را می‌خواندم. پست هوایی زیادی نشدنی و خطرناک بود. مرگ بر پست هوایی. هواپیماها هر روز سقوط می‌کردند، زمین را از لاشه می‌پوشاندند، خلبان‌ها را می‌کشتند: زیادی ناامن بودند، اقدامی پیشرو، قرارداد من کدام گوری بود؟ زنگ زدم به اداره‌ی پست. اوضاع هوایی بالای سیه‌را چطور بود؟ خوب است. همه‌ی هواپیماها به مقصد می‌رسیدند؟ خوب است. هیچ سقوطی در کار نبود؟ پس قرارداد من کجا بود؟ مدتی دراز امضایم را تمرین کردم. تصمیم گرفتم از اسم میانی‌ام استفاده کنم، کل نام آرتورو دومینیک باندینی، آ. د. باندینی، آرتورو د. باندینی، آ. دومینیک باندینی. قرارداد صبح دوشنبه آمد، با پست درجه‌یک. همراهش چکی بود به مبلغ پانصد دلار. خدای من، پانصد دلار! من یکی از مورگان‌ها بودم. می‌توانستم تا ابد خودم را بازنشسته کنم.»

مرتضی بهرامیان
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

بسیار عالی. انگار دوباره افتاده بودم تو دنیای کتاب های بوکوفسکی.

nemat alah nooshavand
۱۴۰۳/۰۷/۱۳

عالی است.

چه سودی دارد آدم کل دنیا را داشته باشد اما از فقدان روحش عذاب بکشد؟
Elina Asg
برایم دعا کن، مادر عزیزم. دعاهای تسبیح تو تنها چیزی است که خونم را به جریان می‌اندازند. این روزها، روزهای تاریکی‌اند، مادر. دنیا پر از زشتی است. اما من عوض شده‌ام و زندگی از نو شروع شده.
Elina Asg
سعی می‌کنم به ترتیب زمانی به یاد بیاورم. زمستان یا بهار یا تابستان، روزهایی بودند بدون تغییر. به لطف شب و با سپاس از تاریکی که اگر نبودند نمی‌فهمیدیم روزی به پایان رسیده و روز دیگری آغاز شده.
Fateme

حجم

۱۸۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۸۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان