کتاب عامه پسند اثر چارلز بوکفسکی + دانلود نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب عامه پسند

کتاب عامه پسند

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز
۳.۳از ۱۶۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عامه پسند

کتاب عامه پسند داستانی از چارلز بوکوفسکی با ترجمه پیمان خاکسار است. این رمان اولین بار در سال ۱۹۹۴ و کمی پیش از مرگ نویسنده‌اش منتشر شد. داستان شرح ماجراهای کارآگاهی بدشانس به نام نیک بلان است که خیلی اتفاقی باید به مهم‌ترین پرونده قرن رسیدگی کند!

درباره کتاب عامه پسند اثر بوکوفسکی

کتاب عامه پسند با نام اصلی Pulp آخرین کتاب نویسنده و شاعر آمریکایی چارلز بوکوفسکی است که در سال ۱۹۹۴ و کمی پیش از فوت او منتشر شده است. رمان عامه پسند که آن را جزو رمان‌های کارآگاهی-جنایی به حساب می‌آورند، مانند دیگر آثار بوکوفسکی بدون تعارف است، همه‌چیز در واقعی‌ترین حالت و حتی از دید بعضی منتقدان او، به کثیف‌ترین شکل روایت می‌شود. نیک بلان شخصیت اصلی این رمان، کارآگاه خصوصی میان‌سال و خودمحوری است که در سال‌های کارش توفیقی به دست نیاورده و ناگهان چهار پرونده به او پیشنهاد می‌شود که همگی عجیب‌اند و به‌نوعی بوی مرگ می‌دهند. همچنین با اینکه بوکوفسکی ساده و در واقع عامه پسند می‌نوشته است، اما هر کدام از شخصیت‌های کتاب نمادی از چیزی یا کسی در زندگی خودش یا مسئله‌ای بنیادی و اگزیستانسیال هستند. نیک بلان کارآگاه زرنگی نیست و با تصور ذهنی مخاطب از یک کارآگاه بسیار فاصله دارد، اما با معنای زندگی درگیر است. بانوی مرگ، به‌شکلی زیبا و ترسناک همان هیبت مرگ است. گنجشک قرمز و نام فردی که به‌دنبال آن می‌گردد، کاملاً با انتشارات گنجشک سیاه که به بوکوفسکی اعتماد و ایمان داشت، هم‌خوانی دارد. بوکوفسکی از جمله نویسندگان پست‌مدرنیستی است که به اندازه‌ای که طرف‌دار دارد، به همان اندازه منتقد جدی و سخت‌گیر دارد. اینکه بوکوفسکی ساده، بی‌تکلف و بی‌پرده می‌نویسد و با زبانی اغلب رکیک، واقعیت‌های زندگی را توی صورتمان می‌زند، ممکن است بسیاری را عصبانی کند، اما نمی‌توان از قدرت کلام او و شخصیت‌پردازی‌هایش به‌ویژه در این رمان، به‌سادگی عبور کرد.

جمله زیبا از کتاب عامه پسند


خلاصه کتاب عامه پسند

نیک بلان کارآگاه چندان زیرکی نیست، بااین‌حال خودش را بهترین کارآگاه می‌داند و خیلی با دیگران نمی‌تواند ارتباط بگیرد. معمولاً مست می‌کند و پرخاشگر است و پوچ‌گرا، اما پرونده‌هایی به او پیشنهاد می‌شود که هیچ‌کدام سرانجامی ندارند. بانوی مرگ، بانوی زیبا و ترسناکی است که از بلان می‌خواهد نویسنده‌ای فرانسوی به نام سلین را پیدا کند که همه می‌گویند خیلی وقت است که مرده ولی او معتقد است که همیشه در یک کتاب‌فروشی دیده می‌شود. بانوی مرگ و سایه‌ی او در کل داستان بر سر بلان وجود دارد. در پرونده‌ی دوم باید به‌دنبال گنجشک قرمز باشد که از آن هیچ نمی‌داند. شخصی به نام جان بارتون که اتفاقاً خیلی هم به بلان ایمان دارد و او را با استعداد می‌داند، به‌دنبال گنجشک قرمز است و برایش پول خوبی هم می‌دهد. مرد دیگری از بلان می‌خواهد که خیانت همسرش را برملا کند که در این پرونده به‌طور عجیبی پای سلین نامی هم در میان است و بلان باید این را کشف کند. حتی جایی باید به‌دنبال موجودی فضایی بگردد که البته انگار برای بلان چندان هم عجیب نیست. همگی این پرونده‌ها رنگ‌وبویی از مرگ، پوچی و نیستی و تنهایی را به همراه دارد. انگار جدا از هم‌اند ولی درواقع همگی به هم مربوط‌اند و در آخر شاید توسط آنچه از آن می‌ترسد و فرار می‌کند گرفتار می‌شود.

خواندن کتاب عامه پسند بوکوفسکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

عامه پسند را به تمام دوست‌داران ادبیات داستانی و علاقه‌مندان به رمان‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم. این کتاب به‌خصوص برای علاقه‌مندان به رمان‎های طولانی و در عین‌حال جنایی بسیار انتخاب مناسبی است. هم‌چنین اگر شما جزو کسانی هستید که طنز تلخ می‌خوانید این کتاب برایتان جذاب خواهد بود.

چرا باید این کتاب را مطالعه کنیم؟

این کتاب یکی از بهترین کتاب‌های چارلز بوکوفسکی است که با سبکی متفاوت و در عین حال جذاب نوشته شده است. شخصیت‌هایی متفاوت در این کتاب وجود دارد که باعث دوچندان شدن جذابیت این رمان شده‌اند.

درباره چارلز بوکوفسکی؛ نویسنده کتاب

هاینریش چارلز بوکوفسکی در ۱۶ اوت سال ۱۹۲۰ در شهر آندرناخ در خانواده «هِنری کارل بوکوفسکی» در آلمان متولد شد و ۹ مارس ۱۹۹۴ در کالیفرنیا از دنیا رفت. او شاعر و داستان‌نویس آمریکایی و یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر بود. جد پدری بوکوفسکی اهل آلمان بود. بعد از فروپاشی اقتصاد آلمان در پی جنگ جهانی اول، خانواده در سال ۱۹۲۳ به بالتیمور رفتند. بعد از پس‌انداز کمی پول، خانواده چارلز بوکوفسکی به حومه لس‌آنجلس رفتند، که خانواده پدری بوکوفسکی در آنجا زندگی می‌کردند. در دوران کودکی بوکوفسکی، پدرش اغلب بیکار بود، و به گفته‌ی خودش بددهن و بدرفتار بود. بعد از فارغ‌التحصیل شدن او از دبیرستان لس‌آنجلس، بوکوفسکی دو سال در دانشگاه شهر لس‌آنجلس بود و دوره‌های هنر، روزنامه‌نگاری و ادبیات را گذراند.

کتاب عامه پسند از چارلز بوکوفسکی

وقتی چارلز بوکوفسکی ۲۳ ساله بود داستان کوتاه «عواقب یک یادداشت بلندِ مردود» در مجله داستان چاپ شد. دو سال بعد از آن داستان کوتاه «۲۰ تشکر از کاسلدان» منتشر شد. در طول این مدت او در لس‌آنجلس زندگی می‌کرد اما مدتی را در ایالات متحده آواره بود، کارهای موقتی انجام می‌داد و در اتاق‌های ارزان زندگی می‌کرد. در اوایل ۱۹۵۰ در اداره پست لس‌آنجلس به شغل پستچی و نامه‌رسان مشغول به کار می‌شود اما بعد از دو سال و نیم آن را رها می‌کند. در ۱۹۵۷ با شاعر و نویسنده «باربارا فیری» ازدواج کرد، اما آنها در سال ۱۹۵۹ از هم جدا شدند. او قبل از ازدواجش مدتی را به دلیل زخم معده تقریباً وخیم بستری می‌شود. وی پس از ترک بیمارستان، شروع به نوشتن شعر کرد. در پی این جدایی، بوکوفسکی دوباره شراب‌خواری را از سر گرفت و به نوشتن شعر ادامه داد.

نوشته‌های بوکوفسکی به شدت تحت تأثیر فضای شهری که در آن زندگی می‌کرد، لس آنجلس، قرار داشت. او معمولا به‌عنوان نویسنده‌ی تأثیرگذار معاصر یاد می‌شود و از سبک او بارها تقلید کرده‌اند. چارلز بوکوفسکی، هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، و ۶ رمان، و بیش از پنجاه کتاب نوشته و به چاپ رسانده‌است. در سال ۱۹۸۶، مجله‌ی تایمز بوکوفسکی را قهرمان فرودستان آمریکایی نامید. بوکوفسکی در ۹ مارس ۱۹۹۴ در سن پدروی کالیفرنیا در سن ۷۳ سالگی، اندکی بعد از تمام کردن آخرین رمانش عامه پسند، از بیماری سرطان خون درگذشت.

از میان مهم‌ترین آثار چارلز بوکوفسکی او می‌توان به کتاب‌های عامه پسند، ساندویچ ژامبون، زیبا‌ترین زن شهر، و آنگاه خدا عشق را آفرید، هزارپیشه، آدمکش‌ها، داستان‌های جنون معمولی، جنوب بدون شمال، هالیوود، موسیقی آب گرم و پستخانه اشاره کرد.

نظرات افراد مشهور درباره رمان عامه پسند

بوکوفسکی به‌دلیل سبک نگارش و توجه به فقر و افراد در سطوح پایین‌تر جامعه، همیشه مورد توجه بوده و در نیویورک تایمز به او لقب قهرمان فرودستان داده‌اند. همچنین او نزدیک به پنج‌هزار شعر سروده و ملک‌الشعرای فرودستان آمریکا نیز لقب گرفته است. در نظر نویسندگان و منتقدان هم همیشه شخصیتی جالب و جنجال‌برانگیز بوده است. جویس کرول اوتس او را «والت ویتمن لس‌آنجلس» می‌دانسته است. لئونارد کوهن درباره‌ی او گفته است: «بوکوفسکی همه را به زمین می‌آورد، حتی فرشتگان.»

جوایز و افتخارات این کتاب

رمان عامه پسند از زمان انتشار، به‌عنوان آخرین اثر بوکوفسکی، بسیار مورد استقبال بوده و به چندین زبان ترجمه شده است. مخصوصاً در کشورهای اروپایی، به‌ویژه آلمان، این کتاب و دیگر آثار او بسیار پرفروش بوده است. در ایران هم بوکوفسکی با رمان عامه پسند شناخته می‌شود و از زمان ترجمه‌ی این اثر، همیشه در صدر پرفروش‌ترین کتاب‌ها بوده است. اما جایزه‌ی به‌خصوصی نبرده است.

بخشی از متن کتاب عامه پسند چارلز بوکوفسکی

روی‌هم‌رفته در زندگی‌ام نمایش بدی نداشتم. شب‌ها در خیابان‌ها نخوابیده بودم. البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان می‌خوابیدند. آن‌ها احمق نبودند، فقط به‌درد نیازهای تشکیلات زمانه نمی‌خوردند. نیازهایی که مدام تغییر می‌کردند. این توطئه‌ی شومی بود. اگر قادر بودی شب‌ها در رخت‌خواب خودت بخوابی خودش پیروزی پرارزشی بود بر قدرت‌ها. من خوش‌شانس بودم، ولی بعضی از حرکت‌هایی که کردم، خیلی هم بدون فکر نبودند. روی‌هم‌رفته دنیای واقعا وحشتناکی بود و بعضی وقت‌ها دلم برای تمام آدم‌هایی که درش زندگی می‌کردند می‌سوخت. به جهنم. ودکا را درآوردم و جرعه‌ای نوشیدم. اغلب بهترین قسمت‌های زندگی اوقاتی بوده‌اند که هیچ‌کار نکرده‌ای و نشسته‌ای درباره‌ی زندگی فکر کرده‌ای. منظورم اینست که مثلا می‌فهمی که همه‌چیز بی‌معناست، بعد به این نتیجه می‌رسی که خیلی هم نمی‌تواند بی‌معنا باشد. چون تو می‌دانی بی‌معناست و همین آگاهی تو از بی‌معنا بودن، تقریبا معنایی به آن می‌دهد.می دانی منظورم چیست؟ بدبینی خوش‌بینانه.

هشت صبح روز بعد با فولکس قورباغه‌ای روبه‌روی خانه جک باس پارک کرده بودم. خمار بودم و داشتم لس‌آنجلس تایمز می‌خواندم. کمی تحقیق کرده بودم. اسم کوچک زنِ باس سیندی بود. سیندی باس، پیش از ازدواج، سیندی میبل. بریده‌های روزنامه نشان می‌داد که قبلاً برنده یک مسابقه بی‌اهمیت زیبایی شده. در سال ۱۹۹۰. مانکن، بازیگر نیمه‌وقت، از اسکی کردن خوشش می‌آمد، داشت پیانو یاد می‌گرفت، به بسکتبال و واترپلو هم علاقه داشت. رنگ مورد علاقه: قرمز. میوه مورد علاقه: موز. از چرت زدن روی صندلی کیف می‌کرد. بچه دوست داشت و از جاز خوشش می‌آمد. کانت می‌خواند. یقیناً آرزو داشت که یک روز عضو کانون وکلا بشود و از این قبیل. با جک باس سر میز رولت توی لاس‌وگاس آشنا شده بود و دو شب بعد باهم ازدواج کرده بودند.

حدود ساعت هشت و نیم جک باس با مرسدسش دنده‌عقب از پارکینگ بیرون آمد و رفت به طرف منصب مدیرکلی‌اش در شرکت نفتی آزتک. حالا من بودم و سیندی. می‌خواستم بدجور مچش را بگیرم. توی چنگم بود. عکسش را درآوردم تا بتوانم تطبیق بدهم. عرق کردم. آفتاب‌گیر را آوردم پایین. این فاحشه داشت گند می‌زد به جک باس.

عکس را دوباره برگرداندم به کیفم. کم‌کم داشت وحشت برم می‌داشت. چه مرگم بود؟

داشت از این خانم خوشم می‌آمد؟ محتویات شکمش که با بقیه فرقی نداشت. توی سوراخ دماغ‌هاش هم پُر از مو بود. توی گوش‌هاش هم پُر از چربی و کثافت بود.

چرا شیشه جلوِ ماشین مثل موجی عظیم روبه‌رویم می‌رقصد؟ باید مال خماری باشد. ودکا همراه آبجو. باید تاوانش را می‌دادم. خوبیِ مستی این است که آدم هیچ‌وقت یبس نمی‌شود. بعضی وقت‌ها یاد کبدم می‌افتم. ولی کبدم هیچ‌وقت حرف نمی‌زد. نمی‌گفت «بس کن، داری منو می‌کشی. من هم دارم تو رو می‌کشم!» اگر کبدهای‌مان سخنگو بودند دیگر انجمن الکلی‌های ناشناس لازم نداشتیم.

توی ماشین منتظر سیندی نشسته بودم که بیرون بیاید. یک صبح شرجی تابستانی بود.

فکر کنم آن‌قدر آن‌جا نشستم که خوابم برد. نمی‌دانم چی بیدارم کرد. ولی دیدم که خانم دارد با مرسدسش از پارکینگ بیرون می‌آید. دور زد و رفت به سمت جنوب. تعقیبش کردم. تا بزرگراه سن‌دیگو دنبالش رفتم. انداخت تو خط سرعت و تند کرد. حدود هفتاد و پنج‌تا سرعت داشت. باید خیلی آتشی باشد. یک لایه عرق داشت پیشانی‌ام را می‌پوشاند.

سرعتش رسید به هشتاد. داغ کرده بود، عوضی داغ کرده بود!

سیندی! سیندی! به اندازه چهار ماشین بیشتر با او فاصله نداشتم. مچش را می‌گیرم، یک‌جوری که هیچ‌کس تا حالا نگرفته باشد! خودش است! من نیک بلان هستم! بزرگ‌ترین کارآگاه!

بعد، از آینه‌بغل یک جفت چراغ‌قرمز چشمک‌زن دیدم. بدبخت شدم!

آرام گرفتم کنار بزرگراه و فولکس قورباغه‌ای را در شانه خالیِ مسیرْ پارک کردم و آمدم بیرون. پلیس‌ها به اندازه پنج ماشین عقب‌تر بودند. از هر درِ ماشین‌شان یک نفر پیاده شد.

درحالی‌که دنبال کیفم می‌گشتم به‌شان نزدیک شدم.

پلیسی که قدش بلندتر بود تفنگش را از غلاف بیرون کشید و به طرف من نشانه رفت.

«همون جا که هستی بایست!»

ایستادم. «چه غلطی می‌خواید بکنید، سوراخ‌سوراخم کنید؟ بفرمایید! سوراخ‌سوراخم کنید!»

کوتاه‌تره من را دور زد و دستم را از پشت گرفت و به طرف ماشین برد و دمر خواباندم روی کاپوت.

نظرات کاربران

Mohammad
۱۴۰۱/۰۵/۲۷

(۵-۲۸-[۱۰۴]) به عقیده ی من کتاب پیچیدگی خاصی نداره و همین ساده بودنش مخاطب رو جذب میکنه؛ داستانش معمولیه، شخصیت اصلی با وجود آگاهی از پوچی و بیهودگی زندگی و اینکه در نهایت همه چیز تبدیل به ملال میشه، همچنان تقلا

- بیشتر
Maryam
۱۴۰۰/۰۵/۱۲

نمیدونم شایدم من خیلی برداشت درستی نکردم ازش اما تو ذهنم از این کتاب یه چیز خفن بود اما با یه داستان تخیلی بی سر و ته و بی مفهوم مواجه شدم! فان داشت با مزه بود گاهی اما خیلی

- بیشتر
88
۱۳۹۹/۱۲/۲۸

نثر بوکوفسکی نثر خاصیه که باید باهاش ارتباط برقرار کنی تا خوشت بیاد عامه پسند شاید بهترین کتابش باشه. کتابی که اواخر زنده بودنش منتشر شد با این حال داستان از یک سوم نهایی تخیلی میشه و معماهای مطرح شده به

- بیشتر
مرجان شریفی راد
۱۴۰۰/۰۳/۳۱

کتاب عامه پسند اخرین کتاب بوکوفسکی قبل از مرگش میباشد اگر با زندگی بوکوفسکی اشنا شوید میبینید او در طول زندگی بارها به دلیل بیماری تا پای مرگ رفته وعاقبت به دلیل سرطان و ذات الریه مرده است کتاب عامه

- بیشتر
sky.
۱۳۹۹/۱۲/۲۷

عامه پسند است دیگر.

شعبده‌باز واژگان
۱۴۰۲/۱۲/۰۵

بنظر من خیلی بزرگ کردن این کتاب رو‌... خوب هست؛ اما نه به اندازه این شهرتی که الان داره!

سقف پاره کن!
۱۴۰۰/۰۶/۱۰

خیلی کتاب عجیبی بود... نیروی داره که باعث می‌شه میخ کوب بشینی پاش. داستان هم اصلا بی سر و ته نبود. یک کاراگاه بازنده و چند پرونده عجیب و غریب. پایانش هم خیلی خوب تموم شد. پ.ن: ترجمه عالی بود. سانسوری

- بیشتر
zahra_gharnein
۱۴۰۲/۱۲/۰۱

این کتاب شبیه ادم هایی هست که ظاهر خیلی زیبایی دارن اما وقتی چند کلمه باهاشون حرف میزنی متوجه میشی هیچ جذابیتی ندارن... صرفا به خاطر اون جمله که میگفت « من ادم با استعدادی بودم و ...» کتاب رو با

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۳/۰۷/۱۱

با احترام به همه کسایی که این کتابو دوست داشتن ولی بنظر من واقعا کتاب بی سر و ته و پوچی بود🫠 اتفاق های کتاب خیلی غیر واقعی و درهم برهم نوشته شدن، معلوم نیست چه ژانری داریم میخونیم حتی توی ژانر

- بیشتر
Mojdeh Rah
۱۴۰۲/۱۱/۲۵

با خوندن درباره کتاب عامه پسند، نظرات خوانندگان کتاب و نمونه های ارایه شده بنظر میرسه یه جور پوچ گرایی و بدبینی و ناخوشی ناشی از بدگمانی نسبت به هستی و ادامه آن در این کتاب نقش بسته که نه

- بیشتر

بریده‌هایی از کتاب

من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را.
مهران کاسب‌وطن
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را.
ساغر
اغلب بهترین قسمت‌های زندگی اوقاتی بوده‌اند که هیچ کار نکرده‌ای و نشسته‌ای و دربارهٔ زندگی فکر کرده‌ای.
Mohammad
مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند. توی صف انتظار می‌کشیدند تا کاغذتوالت بخرند. توی صف برای پول منتظر می‌ماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صف‌های درازتر می‌رفتند. صبر می‌کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌کردی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن می‌شدی. منتظر باران می‌شدی و بعد هم صبر می‌کردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن می‌شدی و وقتی سیر می‌شدی باز هم صبر می‌کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطبِ روان‌پزشک با بقیهٔ روانی‌ها انتظار می‌کشیدی و نمی‌دانستی آیا تو هم جزء آن‌ها هستی یا نه.
Bahar
بیشتر آدم‌های دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودند. هیچ شانسی نداشتم. انتخابی نداشتم. فقط ادامه بده و منتظر پایان باش.
Bahar
تنها ماندن با خودِ مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود.
Bahar
کی ممکن است دلش بخواهد صد و دو سال عمر کند؟ هیچ‌کس جز یک احمق.
مهران کاسب‌وطن
تنها ماندن با خودِ مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود.
شعبده‌باز واژگان
این درست زمانی است که می‌فهمی پیر شدی، وقتی که می‌نشینی و در شگفتی که همه‌چیز کجا رفت.
شعبده‌باز واژگان
تاریخ را برنده‌ها می‌نویسند.
Mohammad

حجم

۱۵۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۵۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
تومان