دانلود و خرید کتاب رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته ترجمه محمود حدادی
تصویر جلد کتاب رنج های ورتر جوان

کتاب رنج های ورتر جوان

معرفی کتاب رنج های ورتر جوان

کتاب «رنج های ورتر جوان» یک تراژدی صوفیانه و عاشقانه، اثر یوهان ولفگانگ فون گوته، شاعر و نویسنده نازک طبع آلمانی قرن هیجدهم و نوزدهم است. گوته این اثر را در دوران جوانی و در بیست‌وچهارسالگی نوشت و به حق از شاهکارهایش و هم‌پایه تراژی «فاوست» او است.

درباره کتاب رنج های ورتر جوان

درون‌مایه «رنج های ورتر جوان» عشق، تنهایی انسان و بازگشت به طبیعت بکر است. آن هم انسانی جوان، دانا و شورشگر که با روح زمانه خود هم‌خوانی ندارد و دنیایی فراتر از انسان‌های عادی را می‌جوید. گوته این اثر را زمانی نوشت که فضای فرهنگ اروپایی فضایی بود که انقلاب فرانسه با خود آورده بود. دورانی که روسو مُهر روح حساس و شورشگر خود را بر آن زده بود، دوران دل‌زدگی از تمدن، رهایی احساس و شوق جان‌سوز به بازگشت به هرآن‌چه طبیعی و بنیادی است.

این رمان که در قالب مجموعه‌ای از نامه‌های ورتر به دوستش ویلهلم و درباره عشق او به دختری به اسم لوته و دریافت‌های او از زندگی نوشته شده است؛ آنچنان دل جوانان دوران خود را برد که همه می‌خواستند همچون ورتر و لوته عاشق شوند و دل ببازند. البته ناگفته نماند که گوته این داستان را بر اساس دلباختگی خودش به دختری به اسم لوته بوف نوشت و بخش بزرگی از این داستان با واقعیت منطبق است.

خواندن کتاب رنج های ورتر جوان را به چه کسانی پیشننهاد می‌کنیم؟ 

اگر به دنبال نگاهی جدید به عشق و تنهایی هستید، خواندن کتاب رنج های ورتر جوان را به شما پیشنهاد می‌کنیم. این کتاب به دلیل تاثیری که بر رمانتیسیم در ادبیات داشته، اهمیت بالایی دارد. برای همین اغلب دوست‌داران ادبیات خواندن این کتاب را واجب می‌دانند. 

در بخشی از کتاب رنج های ورتر جوان می‌خوانیم: 

«نه، من خودم را گول نمی‌زنم! از آن چشم‌های سیاهش می‌خوانم که به من و سرنوشتم به‌راستی علاقه دارد. آری، احساس می‌کنم، و دلم هم بر این احساس گواهی می‌دهد که او... ــ آه، آیا می‌توانم این شادی آسمانی را با این کلمات بر زبان آورم ــ که او دوستم دارد؟!

و من از این عشق چه به خود می‌بالم. ... آخ بگذار برای تو بگویم، چرا که در قبال چنین احساسی تفاهم داری: من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند می‌آیم.

می‌پرسی آیا احساسم گستاخی است یا یقینِ یک رابطهٔ راستین؟

ــ من آدمی سراغ ندارم که بترسم در گوشه‌ای از قلب لوته رقیب من باشد. با این حال، وقتی که از نامزد خودش حرف می‌زند، آن‌هم با آن‌همه گرمی و با آن‌همه عشق، حالت آدمی را دارم که همهٔ افتخارات و مقام‌هایش را از او سلب کرده، و شمشیرش را از او گرفته باشند.»

گوته در این اثر والاترین و قوی‌ترین شکلِ از خود به درآمدن و عشق روحانی را توصیف کرده است. در عمق این رمان نوعی حسرت و هوای جنون وجود دارد که از جسورانه‌ترین اندیشه‌ورزی‌های روان‌شناختی این کتاب است.

گوته تا پایان عمر به این اثر دوران جوانی خود مباهات می‌کرد و بعد از «فاوست» بیش از همه به آن می‌بالید و حتی در زمان پیری می‌گفت: «کسی که در بیست و چهار سالگی ورتر را نوشته باشد، برگ چغندر نیست.»

معرفی نویسنده
عکس یوهان ولفگانگ فون گوته
یوهان ولفگانگ فون گوته
آلمانی | تولد ۱۷۵۵ - درگذشت ۱۸۳۲

یوهان ولفگانگ فون گوته ۲۸ آگوست ۱۷۴۹ در فرانکفورت آلمان در خانواده‌ای سرشناس و ثروتمند به دنیا آمد. او را امروزه به عنوان فیلسوف، نویسنده، نقاش، شاعر، ادیب، انسان‌شناس و سیاستمدار می‌شناسند. او با کمک و همراهی پدر و معلم خصوصی‌اش زبان‌های لاتین، یونانی، عبری، فرانسوی و انگلیسی را فرا گرفت. در لایپزیک آلمان به تحصیل در رشته حقوق مشغول شد و آنجا بود که با اشعار یکی از شاعران آلمانی آشنا و به آن علاقه‌مند شد. پس از پایان تحصیلاتش در سال ۱۷۶۸ به زادگاهش برگشت. کمی بعد به دارمشتات آلمان رفت و در سال ۱۷۷۵ به وایمار رفت. او در فاصله بین سال‌های ۱۷۷۶ تا ۱۷۸۶ در وایمار به عنوان وزیر حکومت فعالیت کرد.

Sara Far
۱۳۹۹/۰۱/۲۳

این کتاب تاثیر بسزایی بر جنبش رمانتیسم در ادبیات جهان گذاشت. رنج‌های ورتر جوان نَخستین داستان تراژیک از نوع مدرن است. داستانی عاشقانه که در زمان خودش باعث خودکشی عاشق و معشوق های زیادی شد. ترجمه این سبک هم سخته ولی مثل همیشه

- بیشتر
آواز
۱۳۹۹/۰۴/۰۲

سلام دوستان. رنج های ورتر جوان نوشته فون گوته، اثری بی نظیر و بی اندازه زیباست. جملات کتاب ارزش بار ها خوندن رو داره ،اصلا نمیشه بدون لب زدن اونرو مطالعه کرد باید بلند بلند بخونید برا خودتون . ورتر جوان بیست و

- بیشتر
محمد
۱۳۹۸/۰۷/۳۰

با خودم گفتم ببین که در چشم آدم های این خانه چه قدر عزیزی! این دوستان تو در مجموع برایت احترام قائل اند و از وجودت شادند. و ای بسا که دلت با تو می گوید زندگی ات بی آن

- بیشتر
علی دائمی
۱۳۹۹/۱۲/۱۵

رمانی در سبک نامه‌نگاری که بیانگر احساسات و افکار جوانی به نام ورتره... جدای از اینکه داستان بسیار غم‌انگیز، تلخ و دردناکیه باید گفت که یه جورایی مانیفست رمانتیک‌ها علیه کلاسیک‌ها هم محسوب میشه. اغلب عناصر و ویژگی‌های آثار رمانتیک رو

- بیشتر
rain_88
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

بی شک یکی از بی‌نظیرترین آثار کلاسیک تاریخ ، سطر به سطرش با نبوغ نوشته شده و جهان بینی مخصوص خود را دارد. رمان، سرشار از ستایش طبیعت،خلقت،زندگی و عشق است به گونه ای که حتی رویه تراژیک قصه حس

- بیشتر
مهرداد
۱۳۹۹/۰۵/۳۱

«شکوفه‌های زندگی تنها نمود و ظاهرند. بسیاری بدون به‌جا گذاشتن هیچ ردی می‌پژمرند. تنها کمی از آن‌ها میوه می‌شوند...» . ورتر عاشق‌پیشهٔ همیشه‌دلخوش به رنگارنگیِ موزون و نامتناهیِ طبیعت که قلم‌اش سلاحی بود برای به چنگ آوردنِ هر جمالِ جالبِ هستیِ در

- بیشتر
کاربر وسطی از چپ
۱۴۰۱/۱۲/۲۵

توصیه نمی‌کنم چون حیفه همه‌جور سلیقه‌ای بهش دستبرد بزنه. فقط دوستداران ادبیات کلاسیک و اروپای قدیم، طبیعت‌گراها و موجودات حساس.

Amin D
۱۴۰۱/۰۶/۱۴

رنج‌های ورتر جوان به‌نظرم نماینده کتاب‌هایی است که تاریخ مصرف دارند. شاید در زمان خود و دوران تجربه رخوت تمدن در اروپای غربی، جریان‌ساز و متفاوت بوده‌اند، اما برای زمان حاضر شبیه به تک‌گویی‌های انسان رنجوری هستند که در نهایت

- بیشتر
atefeh
۱۴۰۰/۱۱/۰۵

کتاب رو شروع کنید و بدونید که لحظه ای از فکرش رها نخواهید شد ... چه عاشقانه ی عجیبی بود این کتاب .

شیما.بیات
۱۴۰۰/۱۲/۱۴

شاهکار بدون شک. بیش از یک رمان کوتاه، یک کتاب برای روانکاوی موضوعی عشق هست به نظر من.

آه از این حسِ گم‌کردگی، این کمبود وحشتناکی که در سینهٔ خود دارم! ــ اغلب می‌اندیشم، اگر که می‌شد یک بار، تنها یک بار او را بر قلب خود بفشارم، تمامی این کمبود از میان می‌رفت.
rain_88
آخ، من صدبار دست به خنجر برده‌ام و خواسته‌ام قلبم را از فشار این رنج خلاص کنم. می‌گویند نژادی از اسب نجیب هست که اگر وحشتناک تازاندی و به ستوه‌اش آوردی، از سر غریزه یک رگ خود را به دندان پاره می‌کند، که تنفس را بر خود آسان‌تر کرده باشد. من هم اغلب چنین حالی دارم. دلم می‌خواهد یک رگ خودم را باز کنم و به این ترتیب به آزادی جاویدان برسم.
raha
درد کهنه این است که این مردم به پیامبر تو ایمان دارند، ولی به سخنانش گوش نمی‌دهند،
مریم صادقی
تنها این من نیستم که رنج می‌کشم. همهٔ انسان‌ها امیدشان به ناامیدی می‌کشد و از انتظاراتشان جز فریبی به‌جا نمی‌ماند.
raha
سرنوشت امثال ما این است که کج بفهمندمان.
علی دائمی
بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن شادی آن‌ها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آن‌ها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آن‌ها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره‌ای از رنجشان بکاهی؟
pejman
درد کهنه این است که این مردم به پیامبر تو ایمان دارند، ولی به سخنانش گوش نمی‌دهند
علی دائمی
هیچ‌چیز آن‌قدر از کوره به درم نمی‌بَرَد که ببینم دارم از حس قلبی و باطنی‌ام حرف می‌زنم و جوابم را با جملاتی پوچ و قالبی می‌دهند.
علی دائمی
جوان دوباره رشتهٔ کلام را به دست گرفت و گفت: شما تندخویی را عادتی زشت می‌دانید. به گمانم دارید اغراق می‌کنید. گفتم به‌هیچ‌وجه. چون آن خویی که باعث خودآزاری و دیگرآزاری می‌شود، لایق اسمی غیر از این نیست. مگر همین بس نیست که از خوشبخت‌کردن همدیگر عاجزیم؟ دیگر چرا از اطرافیان و معاشرانمان آن شادی را هم بگیریم که گاهی از خود دلمان می‌جوشد و بیرون می‌ریزد.
rain_88
محبوبهٔ من فرشته‌ای آسمانی است! برو بابا! هر کسی محبوبهٔ خودش را فرشته می‌خواند، مگرنه؟
علی دائمی
مردم هر آدم فوق معمولی را که به کاری بزرگ یا درظاهر ناممکن دست زده، از قدیم وندیم با انگ مستی یا دیوانگی بدنام کرده‌اند.
علی دائمی
ما تا زمانی در باب این یا آن مطلب حق اظهار نظر داریم که خود نیز احساسش کرده باشیم.
مریم صادقی
وقتی آن مرز و محدودیتی را می‌بینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی می‌بینم هدف همهٔ سختی‌ها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی می‌بینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشم‌اندازهایی زیبا می‌آراید...
Aisan
جز گور پایانی برای این رنج‌ها نمی‌شناسم.
پویا پانا
من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند می‌آیم. می‌پرسی آیا احساسم گستاخی است یا یقینِ یک رابطهٔ راستین؟ ــ من آدمی سراغ ندارم که بترسم در گوشه‌ای از قلب لوته رقیب من باشد. با این حال، وقتی که از نامزد خودش حرف می‌زند، آن‌هم با آن‌همه گرمی و با آن‌همه عشق، حالت آدمی را دارم که همهٔ افتخارات و مقام‌هایش را از او سلب کرده، و شمشیرش را از او گرفته باشند.
omidariobarzan
زندگی در چشم برخی آدم‌ها خواب و خیالی بیش نیست. این گمان گاهی به من هم دست می‌دهد. وقتی آن مرز و محدودیتی را می‌بینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی می‌بینم هدف همهٔ سختی‌ها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی می‌بینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشم‌اندازهایی زیبا می‌آراید...
raha
البته می‌دانم که من و این مردم مثل هم نیستیم و نمی‌توانیم هم باشیم. اما معتقدم اویی که فاصله‌گرفتن از این به‌اصطلاح عوام را لازمهٔ حفظ احترام خود می‌داند، هم به اندازهٔ آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان می‌کند.
علی دائمی
ما انسان‌ها اغلب گله می‌کنیم چرا روزهای خوب زندگی‌مان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی به گمان من حق چنین گله‌ای نداریم. چه، اگر در قبال خوبی‌هایی که خداوند همه‌روزه ارزانی‌مان می‌کند گشاده‌رو بودیم، سختی‌ها هم برایمان تحمل‌پذیر می‌شد.
rain_88
چه‌قدر خوشحالم که گذاشته‌ام و رفته‌ام! دوست عزیز، راستی که قلب آدمی چیست! من، تویی را که دوست دارم و دلبسته‌اش هستم می‌گذارم و می‌روم و خوشحالم! می‌دانم که تو می‌بخشی‌ام.
raha
زندگی در چشم برخی آدم‌ها خواب و خیالی بیش نیست.
Sophie

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان