دانلود و خرید کتاب نگران نباش داستایفسکی چارلز بوکوفسکی ترجمه سینا کمال‌آبادی
تصویر جلد کتاب نگران نباش داستایفسکی

کتاب نگران نباش داستایفسکی

انتشارات:نشر مشکی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۲۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نگران نباش داستایفسکی

کتاب الکترونیکی «نگران نباش داستایفسکی» نوشتهٔ چارلز بوکوفسکی با ترجمهٔ سینا کمال‌آبادی در نشر مشکی چاپ شده است. این کتاب گزیده شعرهای چارلز بوکوفسکی، شاعر و داستان نویس آمریکایی است که نخستین بار در سال ۲۰۰۵ به انتشار رسید.

درباره کتاب نگران نباش داستایفسکی

بوکوفسکی بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان لس آنجلس، دو سال را در دانشگاه شهر لس آنجلس گذراند و در دوره های هنر، روزنامه نگاری و ادبیات شرکت کرد. او در ۲۳ سالگی، اولین داستان کوتاه خود را در مجله ای به چاپ رساند. این مجموعه از چارلز بوکوفسکی که بعد از درگذشت او منتشر شد، مانند بقیهٔ مجموعه آثار او انتظارات طرفداران پرتعدادش را برآورده کرد. موضوعاتی که در این اثر به آن‌ها پرداخته موضوعاتی است که همیشه برای او محم و پردغدغه بوده است. موضوعاتی چون زنان و مردان غیر‌قابل‌اطمینان، معاشقه و فراز و فرودهای آن، روش‌های بازیافتن اعتماد به نفس برای افراد شکست خورده و رویارویی درست با شهرت.

کتاب نگران نباش داستایفسکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به شعر جهان پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب نگران نباش داستایفسکی

ستایش جهنم یک زن


بعضی سگ‌ها که شب‌ها می‌خوابند

حتما خواب استخوان می‌بینند

من استخوان‌های تو را خواب می‌بینم

وسط گوشت

و در بهترین شکل‌شان

داخل آن لباس سبز تیره

و آن کفش‌های پاشنه بلند سیاه براق،

همیشه وقتی مست می‌شدی

بد و بیراه می‌گفتی،

موهایت که دور و برت می‌ریخت

دلت می‌خواست منفجر شوی

و خلاص شوی از چیزهایی که اطرافت را گرفته بود:

خاطرات پوسیدۀ گذشته‌ای پوسیده،

و دست آخر مُردی

و خلاص شدی،

مرا با اکنونِ پوسیده

رها کردی؛

۲۸ سال است که مرده‌ای

اما هنوز

تو را بهتر از دیگران

به یاد می‌آورم؛

تو تنها آدمی بودی

که بیهودگی برنامه‌های زندگی را

می‌فهمیدی

دیگران همه فقط از چیزهای ناچیز

ناراضی بودند

مزخرف می‌گفتند و از چیزهای بی‌معنی

می‌نالیدند؛

جین، زیاد دانستن

تو را کشت.

به سلامتی استخوان‌های تو

که این سگ

هنوز هم خوابشان را می‌بیند.

...

گزارش آب و هوا


فکر می‌کنم همین الان

هوای یکی از شهرهای اسپانیایی زبان بارانی است

وقتی حالم این‌قدر بد است

دلم می‌خواهد این‌طور فکر کنم.

بیا به یکی از روستاهای مکزیک برویم ---

فکر خوبی است:

وقتی حالم این‌قدر بد است

و دیوارها پیر و زرد شده‌اند ---

هوای بارانی آن‌جا.

خوکی توی آغل وول می‌خورد

باران اعصابش را خراب کرده

چشم‌های کوچکش مثل ته سیگار

و دُم کوفتی‌اش:

می‌بینی؟

من نمی‌توانم آدم‌ها را تصور کنم.

تصور آدم‌ها برایم سخت است.

شاید الان حالِ آن‌ها هم مثل من خراب باشد

شاید به همین خرابی.

نمی‌دانم وقتی حالشان خراب می‌شود چه کار می‌کنند؟

شاید حرفش را هم نمی‌زنند.

می‌گویند:

«ببین، بارون می‌آد.

حرف نداره.»

معرفی نویسنده
عکس چارلز بوکوفسکی
چارلز بوکوفسکی
آمریکایی | تولد ۱۹۲۰ - درگذشت ۱۹۹۴

هاینریش چارلز بوکوفسکی، شاعر و داستان‌نویس آمریکایی متولد آلمان بود. از او اغلب به عنوان نویسنده تأثیرگذارِ معاصر نام برده می‌شود و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفته است. هنری چارلز بوکوفسکی دو سال بعد از پایان جنگ جهانی اول در آلمان متولد شد؛ در سال ۱۹۲۰، از مادری آلمانی و پدری آمریکایی و سرباز. پدر و مادر او، هنری صدایش می‌کردند.

Msn
۱۴۰۱/۱۲/۲۲

سرتاسر این کتاب، بوی مرگ می‌دهد. تمام کلمات ابتدا مرگ را منتقل می‌کنند و سپس معنای خودشان را. واقعا لذت‌بخش بود. سادگی و روان بودن و در عین حال صادقانه بودن، از علت های اصلی زیبایی این شعرهاست. در فضایی آرام، با موسیقی

- بیشتر
محیا
۱۴۰۱/۱۲/۰۴

... شعر پرنده ی آبی و ماهی قرمزش رو از ته ته قلبم دوستش دارم ، انگار که بوکوفسکی دقیقا داره حرفای دل منو میزنه ، قلمش تلخه اما به همون اندازه شیرینه ...

atosoltan
۱۴۰۱/۱۲/۰۸

این سبک شعر رو فقط به اونایی که بوکوفسکی رو دوست دارن پیشنهاد میکنم چون هرکسی نمیتونه باهاش ارتباط بگیره. این مرد اسطوره س

آلیا
۱۴۰۲/۰۱/۱۸

ساده و روان و بغضی که در این عصر بهاری در گلویم مانده.

atena
۱۴۰۱/۱۲/۱۰

سبک شعری خیلی متفاوتی بود و از همون اول‌ به شدت به دلم نشست و سرشار از مفاهیم عمیق 🙌🏿✨

lady m
۱۴۰۱/۱۲/۰۳

بوکوفسکی شخصیت خیلی جالبه داشته. این کتاب به من حس خیلی خوبی داد. بخونیدش

ریحان
۱۴۰۲/۰۷/۲۹

فوق العاده.

نغمه میلانی
۱۴۰۲/۰۳/۰۴

بسیار ساده،عمیق،زیبا ،و دردناک...

storyteller
۱۴۰۲/۰۱/۲۷

سلام طاقچه جان برخی شعر ها نیمه کاره رها شده اند. انگار کامل اسکن نشده اند. به طور مثال شعر صفحه ۲۰

فرو
۱۴۰۱/۱۲/۲۸

خیلی موده

بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
نفیسه خبوشانی
من شبیه آدم‌های دیگر نیستم آدم‌های دیگر شبیه آدم‌های دیگر هستند. همه‌شان شبیه هم هستند: به هم می‌رسند گروه می‌شوند ازدحام می‌کنند خوشحال و راضی هستند و من در جهنم می‌سوزم. قلبم هزار ساله است. من شبیه آدم‌های دیگر نیستم.
r.
و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست.
Atena
چیزهایی هستند که از تنها بودن هم بدترند اما سال‌ها طول می‌کشد تا این را بفهمی و غالباً وقتی می‌فهمی که خیلی دیر شده و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست.
فرو
وقتی به مردن خودم فکر می‌کنم یاد کسی می‌افتم که وقتی من کنارت نیستم عاشقت می‌شود
2018
جین، زیاد دانستن تو را کشت.
r.
من شبیه آدم‌های دیگر نیستم. من در جهنم می‌سوزم. جهنمِ خودم.
2018
و آدم‌های عجیب و غریبی را دیده‌ام که یکی از آن‌ها خودم بودم-کسی که پدرم هیچ وقت نشناخت.
Atena
وقتی به مردن خودم فکر می‌کنم، نفسم می‌گیرد یاد آدم‌هایی می‌افتم که قرار است بمیرند یاد این می‌افتم که دیگر نمی‌توانم آب بنوشم
Atefeh
مهم نیست، بگذار هر چه می‌خواهند بگویند.
Smrldo
«کسی که می‌تواند، بهتر است خوشحال باشد.»
2018
لحظه‌هایی که قوارۀ ۱۹۰ سانتی‌اش گُر می‌گرفت، چرا که نمی‌توانست بفهمد چه چیزی از درون به او حمله می‌کند. مادرم، ماهی بدبخت، که دلش می‌خواست خوشحال باشد حداقل دو سه بار در هفته کتک می‌خورد به من هم می‌گفت خوشحال باشم -«لبخند بزن هنری! چرا هیچ وقت لبخند نمی‌زنی؟» و بعد خودش لبخند می‌زد که من هم یاد بگیرم، و این غمگین‌ترین لبخندی بود که دیده‌ام.
mamad_79
وقتِ کمی دارم که این را به تو بگویم: گوش به زنگ مرگِ کوچک باش وقتی که دوان دوان می‌آید اما مثل میلیون‌ها مرگ کوچک دیگر هیچ چیز نیست و همه چیز هست: همۀ اشک‌های کوچکت که مثل کبوتر می‌سوزند تلف شده‌اند»
BookishFateme
کسی یا چیزی همیشه منتظر توست وقتی کفش‌هایت را می‌پوشی وقتی خوابی وقتی سطل زباله را خالی می‌کنی وقتی گربه‌ات را نوازش می‌کنی یا وقتی مسواک می‌زنی یا عید را جشن می‌گیری کسی یا چیزی همیشه منتظر توست. همیشه باید یادت باشد که وقتی اتفاق افتاد تا حد امکان آماده باشی.
BookishFateme
کسی یا چیزی همیشه منتظر توست. همیشه باید یادت باشد که وقتی اتفاق افتاد تا حد امکان آماده باشی. تا آن زمان روز خوش البته اگر هنوز هستی.
Maryam
-«لبخند بزن هنری! چرا هیچ وقت لبخند نمی‌زنی؟» و بعد خودش لبخند می‌زد که من هم یاد بگیرم، و این غمگین‌ترین لبخندی بود که دیده‌ام.
خانوم ارل گری
بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
NeginJr
آدم‌های عجیب و غریبی را دیده‌ام که یکی از آن‌ها خودم بودم-کسی که پدرم هیچ وقت نشناخت.
MAK
وقتی به مردن خودم فکر می‌کنم یاد کسی می‌افتم که وقتی من کنارت نیستم عاشقت می‌شود
atosoltan
یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: «رنج، همیشه رنج ...» زمانی که سوسکی را می‌کُشی یا تیغ را برای اصلاح برمی‌داری یا صبح بیدار می‌شوی که خورشید را ببینی به این سطر فکر کن.
Maryam

حجم

۲۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۲۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان