کتاب شب های روشن
معرفی کتاب شب های روشن
کتاب شب های روشن نوشتهٔ فئودور داستایفسکی و ترجمهٔ سوگند اکبریان است و انتشارات عطر کاج آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستانی احساسی از خاطرات یک رؤیاپرداز است.
درباره کتاب شب های روشن
شب های روشن یکی از عاشقانهترین داستانهای جهان است که بسیاری از کتابخوانها آن را خوانده و با آن خاطره دارند. این کتابْ روایت تنهایی و سرگشتی مردی روسی است که شبها در خیابانهای سنپترزبورگ قدم میزند. یک شب او با دختری به نام ناستنکا آشنا میشود که به دلیلی، آن شب در خیابان منتظر ایستاده است. راوی و ناستنکا با هم برخورد میکنند و این آغاز ارتباطی گرم و پر از مکالمههایی پرمفهوم میان آنها میشود. در نهایت، این آشنایی باعث میشود زندگی این دو نفر، بهویژه زندگی راوی، تغییر کند.
خواندن کتاب شب های روشن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
درباره فئودور داستایفسکی
فئودار میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایفسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. اما در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت میکرد. شهرت او به خاطر رمانهایش: ابله، قمارباز، برادران کارامازوف و جنایت و مکافات است. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند. داستایفسکی در۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب شب های روشن
«شب فوقالعادهای بود، شبی که تنها در دوران جوانی آن را تجربه کردهایم، خوانندگان عزیز. آنقدر آسمان درخشان و پرستاره بود که وقتی به آن خیره میشدی، نمیتوانستی از خودت بپرسی چطور انسانهای بدرفتار و دمدمی مزاج در زیر چنین آسمان روشنی زندگی میکنند. بله، این سؤالی است که در دوران جوانی پرسیده میشود، اما ای کاش خداوند چنین سؤالاتی را بیشتر در قلبمان بگنجاند!... اکنون که سخن از انسانهای بدرفتار و دمدمی مزاج شد، نمیتوانم شرایط اخلاقی آن روز خود را فراموش کنم. از صبح زود، من مظلوم به واسطهٔ چیزهای عجیب و غریب اذیت میشدم. انگار احساس میکردم به طور ناگهانی تنها شدهام، گویی همگان مرا فراموش و رها کرده بودند. البته، که باید مشخص شود منظورم از "همگان" دقیقا چه کسانی هستند. تقریباً هشت سال است که در پترزبورگ زندگی میکنم و نتوانستهام در اینجا با کسی آشنا شوم و همصحبتی برای خودم داشته باشم. اما با آشنا و همصحبت میخواهم چهکار کنم؟ من با پترزبورگ همصحبت هستم، حالا که تعطیلات تابستانی شروع شده و همه شهر را ترک کردهاند، احساس تنهایی میکنم و حس میکنم همه رهایم کردهاند. از تنها بودن میترسم، و به همین خاطر، سه روز است که با حس دلمردگی، شهر را زیر پا گذاشتهام و نمیدانم با خودم چه کنم. یا به منطقهٔ نوسکی و پارک میروم و کمی قدم میزنم، و چهرهای را که آن وقتها یکسال تمام، در وقت مشخصی میدیدم را دیگر پیدا نمیکنم. بیشک آنها مرا نمیشناسند، اما من که آنها را میشناسم. خوب هم میشناسم. آنقدر خوب و عمیق که با خوشحالی آنها خوشحال و با ناراحتیشان ناراحت میشوم. در واقع با پیرمردی مسن هم آشنا شدهام، پیرمردی که در روزی مشخص و ساعتی مشخص او را در فانتانکا ملاقات میکنم. چهرهای باوقار و آرام دارد و گویی همیشه غرق در افکاری است، همیشه چیزی را با خودش زمزمه میکند و دست چپش را تکان میدهد، و در دست راستش عصایی با سر طلایی رنگ دارد. او هم متوجه حضورم شده و مشتاق همصحبتی با من است. میدانم که اگر در زمان مشخص دیدارمان، در آن نقطه از فانتانکا نباشم، ناراحت و دلتنگم میشود. برای همین است که وقتی هر دویمان حوصله داریم، برای یکدیگر سری تکان میدهیم. وقتی دو روز یکدیگر را ملاقات نکرده بودیم، روز سوم که بالاخره همدیگر را دیدیم، به نشانهٔ احوالپرسی کلاههایمان را از سر برداشتیم، اما خوشبختانه تا دیر نشده بود به خودمان آمدیم و دستهایمان را عقب کشیدیم و فقط دوستانه از کنار هم رد شدیم.
***
ناستنکا، من هرگز اشتباه نکردم که شادی تو را با ابر تیره غمانگیز مقایسه کنم. هرگز! هیچ گاه برای قلب تو دردی نخواهم آورد و هرگز قلبت را با دردهایم جریحهدار نخواهم کرد، هیچ گاه گلهایی را که در مسیر کلیسا به دست داری، پژمرده نخواهم کرد.
امیدوارم که تو همیشه شاد باشی و از درد دور بمانی خداوند همه خوشیها را به تو ببخشد! همه خوشیها، بیش از یک عمر!»
حجم
۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه