دانلود و خرید کتاب خاطرات یک مغ پائولو کوئیلو ترجمه مهدی صائمی
تصویر جلد کتاب خاطرات یک مغ

کتاب خاطرات یک مغ

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۳.۷از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خاطرات یک مغ

کتاب خاطرات یک مغ نوشته پائولو کوئیلو است. کتاب خاطرات یک مغ با ترجمه مهدی صائمی در انتشارات پر منتشر شده است و اولین کتاب نویسنده است.

درباره کتاب خاطرات یک مغ

این کتاب داستان یک رویای بزرگ است که پس از یک سفر طولانی، تحقق می‌یابد. راه و جاده می‌تواند توسط همه افراد ساخته شود، به وسیله هر کسی که آرزوی آن را در دل داشته باشد.

داستان در سال ۱۹۸۶ شروع می‌شود، زمانی که کوئلیو سفری زیارتی در جاده سانتیاگو یکی از سه جاده مقدس مسیحیان شروع می‌‌کند، سانتیاگو یا سن خوآن ماریور یکی از حواریون دوازده‌گانه حضرت مسیح و برادر سن خوآن اِوانجلیست است که در ابتدا ماهیگیر بود، وی پس از گرفتاری مسیح، اورشلیم را ترک کرد و دوباره پس از به صلیب کشیده شدن مسیح به آنجا بازگشت.

او باید این کار را انجام دهد تا بصیرت خود را نسبت به سادگی زندگی به دست آورد. سفر او را متحول می‌کند زیرا می‌آموزد ماهیت حقیقت را از طریق سادگی زندگی درک کند. همانند سانتیاگو، ایمان و اشتیاق پائولوکوئیلو هم شفاف و قابل رؤیت است. او بی‌تردید کسی است که هنوز می‌تواند درهای جهانی کاملاً نو را به روی چشمانمان باز کند. 

خواندن کتاب خاطرات یک مغ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره پائولو کوئلیو

پائولو کوئلیو ۲۴ اوت سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد. مادرش خانه‌دار و پدرش مهندس بود. شاید به همین دلیل بود که وقتی در دوران نوجوانی آرزویش مبنی بر نویسنده شدن را با خانواده‌اش درمیان گذاشت، آن‌ها با او مخالفت کردند.

او به مدرسه حقوق رفت اما بعد از یک سال مدرسه حقوق را ترک کرد. مدتی مثل هیپی‌ها زندگی می‌کرد. در زندگی پر حادثه‌اش تجربه بستری شدن در یک آسایشگاه روانی، اعتیاد، دستگیری توسط حکومت و ... را دارد. بعد از مدتی که به عنوان ترانه‌سرا مشغول کار بود و درآمد خوبی نیز داشت، دوباره به رویای نویسنده شدن فکر کرد و شروع به نوشتن کتاب‌هایش کرد.

پائولو کوئلیو پرفروش‌ترین نویسنده‌ پرتغالی است؛ کتاب کیمیاگرش به ۷۰ زبان ترجمه شده و همین باعث ثبت اسم او در کتاب رکوردهای گینس است. او و همسرش در حال حاضر در اروپا و ریودوژانیرو زندگی می‌کنند. از میان آثار مشهور او می‌توان به ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد، الف، زهیر، کنار رودخانه‌ی پیدرا نشستم و گریستم و مکتوب اشاره کرد.

بخشی از کتاب خاطرات یک مغ

و یک روز صبح همسرم به من گفت که ساعت مقرر فرا رسیده است. تاریخ موعود نزدیک می‌شد و اگر تصمیم خود را نمی‌گرفتم باید برای همیشه راه و آئین رام را فراموش می‌کردم. من سعی کردم به او نشان دهم که استادم دستور انجام یک وظیفه غیرممکن را به من داده که نمی‌توانم از زیر بار مسئولیت کار روزانه‌ام شانه خالی کنم. او نیز خندید و گفت که من عذر احمقانه‌ای آورده‌ام، چرا که در طی هفت ماه گذشته من کار خاصی به غیر از آن که مدام از خودم بپرسم، "آیا به این سفر بروم یا خیر؟» نکرده‌ام و او نیز با عادی‌ترین ژستهای دنیا، دوعدد بلیط هواپیما با تاریخ پرواز مشخص شده به من داد.

ـ ما به خاطر تصمیمی که تو گرفتی در اینجا هستیم.

در کافه تریای فرودگاه به او گفتم:

ـ نمی‌دانم آیا عمل درستی است که اجازه دهیم شخص دیگری درباره جستجوی شمشیر من تصمیم‌گیری کند؟!

همسرم گفت که اگر قرار است مجدداً درباره این مزخرفات به جر و بحث بنشینیم بهتر است سوار ماشینها شده و فوراً از یکدیگر خداحافظی کنیم.

ـ هرگز نباید اجازه بدهی که شخص دیگری در زندگی‌ات به جای تو تصمیم‌گیری کند، بیا برویم، دارد دیر می‌شود.

سپس از جای خود بلند شد، چمدانش را در دست گرفت و به راه افتاد. اما من از جای خود تکان نخوردم و همان‌طور که نشسته بودم، به او که بی‌تفاوت و خونسرد شمشیر را حمل می‌کرد نگاه می‌کردم. هر لحظه امکان داشت شمشیر از زیر بازویش سرُ خورده و به زمین بیافتد.

اما همسرم ناگهان در میان راه توقف کرد و به طرف میزی که پشت آن نشسته بودم، آمد، بوسه‌ای صدادار از صورتم برداشت و بدون آن که حرفی بزند، مدتی نسبتاً طولانی به من نگاه کرد.

یکباره متوجه شدم که در اسپانیا هستم و دیگر راه برگشتی وجود ندارد. با وجود اطمینان وحشتناکی که از شکست خوردنم داشتم، معذالک قدم اول را برداشته بودم. در آن لحظه بود که با تمام عشق و محبت، همسرم را در آغوش کشیدم و همان‌طور که در میان بازوهایم بود، به خاطر همه چیز و هر چیزی که به آن اعتقاد داشتم دعا کرده و تقاضا کردم نیرویی به من داده شود که بتوانم با شمشیرم به سوی او بازگردم.

پس از آن همسرم رفت، صدای زنانه‌ای از میز کناری به گوشم رسید:

ـ شمشیر قشنگی است، نه؟

و صدای مردانه‌ای که پاسخ داد:

ـ نگران نباش، دقیقاً یک شمشیر به همین شکل برایت خواهم خرید. اینجا در اسپانیا از این چیزها در فروشگاههای صنایع دستی و توریستی زیاد پیدا می‌شود.

پس از حدود یک ساعت رانندگی، خستگی باقی‌مانده از شب گذشته شروع به خودنمایی کرد. علاوه بر آن، گرمای ماه اوت آن‌قدر شدید بود که اگرچه از یک جاده خلوت می‌رفتیم، اما باز هم ماشینمان با مشکل جوش‌آوردن روبرو می‌شد. تصمیم گرفتم در دهکده کوچکی توقف کنم که تابلوهای اعلانات در آنجا حکایت از یک آثار باستانی می‌کردند. همان‌طور که از سراشیبی منتهی به دهکده بالا می‌رفتم، یک بار دیگر تمام چیزهایی را که درباره راه سانتیاگو آموخته بودم در ذهنم مرور کردم.

فهرست مطالب کتاب خاطرات یک مغ

پیش‌درآمد

مقدمه نویسنده

ورود

سنت ژان پیه دپورت

خالق و مخلوق

بى‌رحمى

پیغامبر

عشق

ازدواج

هیجان و شیفتگى

مرگ

عیوب و مفاسد شخصى

پیروزى

دیوانگى

فرماندهى و فرمانبرى

سنّت

سوریرو

خلاصه کتاب

«سانتیاگوى کومپوستلا»

معرفی نویسنده
عکس پائولو کوئیلو
پائولو کوئیلو

پائولو کوئیلو در ۲۴ آگوست سال ۱۹۴۷ در شهر ریودوژانیرو متولد شد. او در خانواده‌ای رشد کرد که عقاید مذهبی مسیحی کاتولیک مادر و پدرش آنچنان سفت و سخت بود که پائولو حتی با نفس کشیدن در هوای خانه هم می‌توانست فشار این عقاید را بر خود احساس کند.

کاربر 2190682
۱۴۰۱/۰۱/۲۳

من نسخه چاپی این کتابو خوندم با ترجمه ی اقای حجازی .جملات خیلی با ارزشی توی کتاب هست.کمی اولش طول کشید تا با کتاب ارتباط برقرار کنم ولی الان دوست داشتی ترین کتاب پائولو کوئیلو از نظر منه. اگه هدفی

- بیشتر
ریحانه امینی
۱۴۰۰/۱۱/۰۳

حس دلپذیر همیشگی و آموزنده ی کتاب های کوئیلیو، از شما سپاسگزارم برای تورق کتاب و هایلایت زیبا و اشتراک گذاری مطالب،موفق باشید

mindblow
۱۴۰۱/۰۹/۲۹

کتاب اولش یکم مبهمه شاید چون خیلی با زندگیای روزمره ی ما فاصله داره اما اگر فقط یکم قوه ی تخیل و طبیعتِ فکریتونو ازاد نگه دارید عاشقش میشید ..این کتاب سطح زندگیتونو تغییر میده :)

siiis71
۱۴۰۱/۱۰/۱۸

بیست و دومین کتاب من در طاقچه... مثل اکثر کتاب های پائولو فوق العادس... حتمن این کتاب رو مطالعه کنین... یک رمان فلسفی و عرفانی دیگر !

اصولاً همه راههایی که ما را به طرف آرزوهایمان هدایت می‌کنند، جادوئی هستند!
emadiraji
هنگامی که مسافرت می‌کنی، فعل تولد مجدد را به روشی بسیار عملی، احساس و تجربه می‌کنی، در مقابل موقعیتهای متفاوت و جدید قرار گرفته، زمان برایت به کندی گذشته و در بسیاری از موارد حتی زبان اطرافیانت را متوجه نمی‌شوی. دقیقاً همانند مخلوقی که به تازگی از درون رحم مادر خارج شده است. به این ترتیب به چیزهایی که تو را احاطه کرده‌اند، اهمیت بیشتری می‌دهی، چرا که بقای تو به آنها بستگی دارد.
zok
آگاپه یا عشق اعظم به معنای ضیافت یا مهمانی می‌باشد
zok
ـ برای دانستن این که یک کوه بلند است، لازم نیست از آن بالا رفت.
emadiraji
می‌دانند، اغلب هنگام فرمان دادن مرددند و موقع فرمانبری، شورشی می‌شوند
emadiraji
مرگ! انسان تنها موجود طبیعت است که نسبت به مرگ خود آگاهی دارد. به همین خاطر و فقط به این دلیل، من احترام خاصی برای نسل بشر قائل هستم و فکر می‌کنم که آینده‌اش از زمان حالش بسیار بهتر خواهد بود. اگرچه می‌داند که روزهای عمرش شمرده شده و همه چیز بسیار زودتر از آنی که منتظرش است، به پایان خواهد رسید. او زندگی را تبدیل به مبارزه‌ای کرده که قابلیت ابدی شدن را دارد.
کاربر ۳۱۰۷۵۸۷

حجم

۱۹۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

حجم

۱۹۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان