دانلود و خرید کتاب دوستش داشتم آنا گاوالدا ترجمه شهرزاد ضیائی
تصویر جلد کتاب دوستش داشتم

کتاب دوستش داشتم

معرفی کتاب دوستش داشتم

«دوستش داشتم» اثری از آنا گاوالدا (-۱۹۷۰) بانوی نویسنده فرانسوی است. کلوئه عاشق شوهرش بوده و به خاطر او همه کار کرده‌است اما اکنون شوهرش او و دو دختر کوچکش را ترک کرده و همراه با معشوقه‌اش رفته است. کلوئه نزد پدرشوهرش می‌رود و پدر شوهر از عشق خود می‌گوید از زنی که عاشقش شده اما به خاطر خانواده‌اش از عشق او دست کشیده. کتاب مکالمات کلوئه و پدرشوهرش است. بخشی از کتاب را می‌خوانیم: به سوزان فکر کردم. همیشه پشت سبد خریدش تنها بوده. همیشه، همه‌جا تنها بوده. دخترها، بعد از خوردن ناگت‌شان، داخل یک قفس پر از توپ‌های رنگارنگ بازی کردند. یک مرد جوان از آن‌ها خواست تا کفش‌هایشان را در بیاورند و من کفش‌های زشت لوسی را روی پاهایم نگه داشتم. از همه بدتر آن لژِهای شفاف‌شان بود... «چطور توانستید چیزهای به این زشتی بخرید؟» «این کفش‌ها او را خوشحال می‌کرد... دارم سعی می‌کنم اشتباهات قبلی‌ام را در مورد نسل جدید تکرار نکنم... حتی اگر سی سال پیش هم این‌جورجاها بود، امکان نداشت کریستین و آدرین را به چنین جاهایی بیاورم. هیچ‌وقت! و حالا از خودم می‌پرسیم چرا... چرا آن‌ها را از این نوع خوشی‌ها محروم می‌کردم؟ مگر در آخر چقدر برای‌ام خرج داشت؟ می‌شد اگر پانزده دقیقه به من بد می‌گذشت؟ این یک ربع در مقابل صورت خندان بچه‌ها چه ارزشی دارد؟» در حالی‌که سرش را تکان می‌داد، گفت: «همهٔ کارها را بر عکس انجام دادم، حتی این ساندویچ لعنتی... بر عکس گرفتم‌اش، نه؟» همه جای شلوارش مایونز ریخته بود. به سوزان فکر کردم. همیشه پشت سبد خریدش تنها بوده. همیشه، همه‌جا تنها بوده. دخترها، بعد از خوردن ناگت‌شان، داخل یک قفس پر از توپ‌های رنگارنگ بازی کردند. یک مرد جوان از آن‌ها خواست تا کفش‌هایشان را در بیاورند و من کفش‌های زشت لوسی را روی پاهایم نگه داشتم. از همه بدتر آن لژِهای شفاف‌شان بود... «چطور توانستید چیزهای به این زشتی بخرید؟» «این کفش‌ها او را خوشحال می‌کرد... دارم سعی می‌کنم اشتباهات قبلی‌ام را در مورد نسل جدید تکرار نکنم... حتی اگر سی سال پیش هم این‌جورجاها بود، امکان نداشت کریستین و آدرین را به چنین جاهایی بیاورم. هیچ‌وقت! و حالا از خودم می‌پرسیم چرا... چرا آن‌ها را از این نوع خوشی‌ها محروم می‌کردم؟ مگر در آخر چقدر برای‌ام خرج داشت؟ می‌شد اگر پانزده دقیقه به من بد می‌گذشت؟ این یک ربع در مقابل صورت خندان بچه‌ها چه ارزشی دارد؟» در حالی‌که سرش را تکان می‌داد، گفت: «همهٔ کارها را بر عکس انجام دادم، حتی این ساندویچ لعنتی... بر عکس گرفتم‌اش، نه؟» همه جای شلوارش مایونز ریخته بود.
معرفی نویسنده
عکس آنا گاوالدا
آنا گاوالدا

آنا گاوالدا نویسنده معاصر ادبیات فرانسه است؛ نویسنده داستان‌های کوتاه و رمان‌هایی عاشقانه. او در ۱۹۷۰ در غرب پاریس متولد شد. پدربزرگش جواهرساز بود و در سن پترزبورگ زندگی می‌کرد. زمانی که کارش را از دست داد از کشور خارج شد و همین شد که نسل‌های بعدی خانواده گاوالدا در فرانسه زندگی کردند. سال‌های زیاد زندگی در فرانسه آن‌ها را از ریشه روسی خود دور نکرد.

سپیده
۱۳۹۶/۱۰/۲۳

آنا گاوالدا؛ - باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد...آنقدر که اشک ها خشک شوند...باید این تن اندوهگین را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد... - چقدر خوبست

- بیشتر
shakiba
۱۳۹۹/۰۲/۲۲

ازاین کتاب به یادم خواهد ماند: یا واقعا باشید,یا نباشید.بودن نصفه ونیمه فقط یک رنج ادامه داره,حتی اگر دلتون خوش باشه که مسئولیتتون روانجام میدید درواقع دارید ظاهررو حفظ میکنیدولی ازدرون همه چیزو نابود میکنید. واینکه بازهم برای خیانت توجیه نمیبینم درطول

- بیشتر
همتا
۱۳۹۸/۱۰/۲۷

بنظر من اصلا نمیخواسته این منظورو برسونه که خیانت خوبه یا بده!(طبق کامنتایی که دیدم) این کتاب داره از زندگی حرف میزنه... داره میگه ازدواجی که بخاطر بوجود اومدن ِ یه بچه در یک شب هم‌بستر شدن، شکل میگیره... نابودت می‌کنه! باعث میشه

- بیشتر
کتاب ناب
۱۳۹۹/۰۱/۲۹

برخلاف اکثر کسانی که نظر دادن، من از این کتاب خیلی لذت بردم خیلی زیاد باهاش ارتباط برقرار کردم، خیلی زیاد داستانش رو بین مردم جامعه دیدم، زن هایی که به خاطر حرف بقال و چقال، به خاطر آبرو و

- بیشتر
azar
۱۳۹۹/۰۱/۱۹

کتاب فضای نسبتا غمناکی داشت،کم حجم و روان بود ولی اینجور نبود که بگی واوووووو،منو تکون داد یا عالی بود!!!😉 صرفا برای رفع کنجکاوی،که این کتاب میخواد چی بگه،مطالعه کردم (یه جورایی برای ارضای نفس کتابخوانی😁)

🍃بانو🌼
۱۳۹۸/۰۵/۱۴

به نظرم ارزش یکبار خوندن رو داشت..خوب بود "چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوستش داریم را از خاطر ببریم؟چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟"

ریحون بنفش
۱۳۹۹/۰۵/۱۰

ممکنه جذاب به نظر نرسه... البته فقط برای شمایی که دست به سینه نشستین و منتظر برانگیختگی های روانی هستین :) برای من لذت بخش بود. تداعی کننده ی لحظه های ناب, درد ها, شادی ها, زخم ها, غصه ها, خواستن

- بیشتر
میس سین
۱۳۹۹/۰۱/۱۵

کتاب متوسط رو به پایین بود ..انگار داستان رو کسی نوشته که تازه داره کلاس نویسندگی میره! شخصیتها ناپخته ، سوژه تکراری ، بی هدف ... هیچ چیز جذابی نداشت.

Mohammad Hassan Hajivandi
۱۳۹۹/۰۱/۰۹

کتاب روان، یک داستان نسبتا جذاب دارای نکات جالب روانشناسی‌ که کمتر کتابهایی رو دیدم که به این مسائل در این مدل از سوگها بپردازند! ترجمه هم خوب و روان بود! ارزش یکبار خوندن رو حتما داره!

noora sadat
۱۳۹۸/۱۲/۲۷

یه جاهایی از کتاب همراه با غم پی‌یر غم به دلم مینشست. ولی نمیتونستم تصمیم بگیرم واقعا تو اون برهه بهترین تصمیم اون پیرمرد چی میتونسته باشه. و فکر میکنم یه نویسنده ی خوب تو یک داستان نه چندان طولانی

- بیشتر
مادربزرگ‌ام همیشه می‌گفت دست‌پخت خوب بهترین راه نگه‌داشتن یک مرد است. من مطمئناً خیلی از مرحله پرتم مامان بزرگ، خیلی پرت. اول این‌که، من آشپزی بلد نیستم، و بعد این‌که هیچ‌وقت نخواستم کسی را نگه دارم.
haniyh
«همه همیشه از غم کسانی که ترک می‌شوند حرف می‌زنند اما تا به حال به درد و رنج کسانی که می‌روند، فکر کرده‌ای؟»
(:Ne´gar:)
راحت باش، یک دل سیر گریه کن. بعد اشک‌هایت را خشک کن، دستمال‌ات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زده‌ات تکانی بده و صفحهٔ جدیدی را باز کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه‌چیز را از نو شروع کن.
شقایق.م
چقدر طول می‌کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست‌اش نداشته باشیم؟
maedeh
چون یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی‌پایان است.»
همتا
چقدر طول می‌کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست‌اش نداشته باشیم؟
Hossein shiravand
«تابه‌حال صدایی درون‌ات نشنیدی که هر از چند گاهی تلنگری بزند و یادآوری کند که کسی واقعاً دوست‌ات نداشته؟»
(:Ne´gar:)
بالاخره گفتم: "اما می‌دانی که دوستت دارم، می‌دانی مگر نه؟" دور شد و در آستانهٔ در برگشت. به من خیره شد و سرش را به نشانهٔ تأسف تکان داد.
helya.B
این زندگی چه شوخی‌های بدی دارد...
Aisan
زندگی حتی وقتی انکارش کنی، حتی وقتی به آن بی‌اعتنایی کنی، حتی وقتی حاضر به پذیرفتن‌اش نباشی، باز هم از تو قوی‌تر است. قوی‌تر از هرچیزی.
(:Ne´gar:)
به خودم گفتم، راحت باش، یک دل سیر گریه کن. بعد اشک‌هایت را خشک کن، دستمال‌ات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زده‌ات تکانی بده و صفحهٔ جدیدی را باز کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه‌چیز را از نو شروع کن.
نگار
عاشق مردی هستی و از او دو بچه داری و یک صبح زمستانی می‌فهمی که تو را ترک کرده چون عاشق کس دیگری است. می‌گوید متاسف است، می‌گوید اشتباه کرده. درست مثل موقعی که شماره‌ای را اشتباه می‌گیریم: «ببخشید، اشتباه گرفتم.» خواهش می‌کنم، اشکالی ندارد... همه‌چیز مثل حباب است.
همتا
«عاشق این زن بودم. عاشق ماتیلد بودم. عاشق صدای‌اش، روح‌اش، خنده‌هایش، دیدگاه‌اش نسبت به دنیا... بی‌خیالی که مثل تمام آدم‌های دنیادیده داشت. عاشق خنده‌های‌اش بودم، کنجکاوی‌اش، خویشتن‌داری‌اش، ستون فقرات‌اش، گودی کمرش، سکوت‌اش، لطافت‌اش و ... همه‌چیزش. همه‌چیز... همه‌چیز. آرزو می‌کردم که ای کاش نتواند بدون من زندگی کند.
دختری به نام عشق!
من فکرهایم را کرده‌ام و به گمان‌ام این بهترین راه است: این که مثل تو، زندگی خودم را داشته باشم و از راه دور دوست‌ات داشته باشم.
همتا
آرزو می‌کردم که ای کاش می‌توانستم سرم را از تن‌ام جدا کنم و روی زمین جلوی خودم بگذارم و با لگد به دورترین جای ممکن پرت‌اش کنم. آنقدر دور که دیگر کسی نتواند پیدایش کند.
همتا
چقدر طول می‌کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست‌اش نداشته باشیم؟
یك رهگذر
افسوس‌ها، پشیمانی، جدایی‌ها، سازش‌هایی که جای زخم‌اش خوب نمی‌شود... هیچ‌وقت التیام نمی‌یابد. هیچ‌وقت! حتی آن دنیا
Hadis🦋
فکر می‌کردم ولم کرده‌اند. جالب است که چطور اصطلاح‌ها فقط یک اصطلاح نیستند. مثلاً باید ترس واقعی را تجربه کرده باشی تا معنای «عرق سرد» را بفهمی، یا خیلی دلهره داشته باشی تا «دلشوره داشتن» برای‌ات معنا پیدا کند، درست است؟ «ول کردن» هم همین‌گونه است. چه اصطلاح بی‌نقصی. چه کسی آن را ساخته؟
n re
«اما تو هنوز جوانی...» «نه، من پیرم، احساس پیری می‌کنم. خیلی خسته‌ام. حس می‌کنم خیلی محافظه‌کار شده‌ام. دیگر به تمام زندگی‌ام از چشمیِ در نگاه می‌کنم. دیگر در را روی هرکسی باز نمی‌کنم. " برو عقب بگذار دست‌ات را ببینم. خوب است، حالا آن یکی دست. کفش‌هایت را پاک کن. جلوی در بمان. از جای‌ات جُم نخور.»
shakiba
«غم کسانی که دیگران را ناراحت می‌کنند... ما دل‌مان برای کسانی که رها شده‌اند می‌سوزد، آن‌ها را دل‌داری می‌دهیم اما آن‌هایی که می‌روند چی؟»
(:Ne´gar:)

حجم

۱۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

حجم

۱۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان