جلال آل احمد
جلال آل احمد معلم، نویسنده، فعال سیاسی، منتقد و مترجمی است که اگر داستانهای خودش را نخوانده باشید، حتما روایتهای عاشقانهای از او و همسرش خوانده یا شنیدهاید! همسر او «سیمین دانشور» بود و این دو آنقدر با یکدیگر متفاوت بودند که هیچکس باور نمیکرد روزی ازدواج کنند و فقط مرگ آنها را از هم جدا کند! جدا از همهی حرفهای جالب عاشقانهای که همیشه دور و بر جلال و سیمین میچرخد، آل احمد نویسندهای پرکار و توانمند ایرانی به شمار میرود، چرا که او چه با نوشتن به فارسی و چه ترجمهی آثار مهمی مثل قمارباز (از داستایفسکی) و بیگانه (از آلبر کامو) در غنیتر کردن زبان و ادبیات فارسی سهم بهسزایی داشته است.
زندگی جلال آل احمد
جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در تهران و در خانوادهای متدین و مذهبی و پس از هفت دختر متولد شد. او نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدر، برادر و داماد خانوادهی جلال همگی روحانی بودند و این تصور وجود داشت که جلال هم راه پدرش را در پیش خواهد گرفت. کار تا جایی پیش رفت که پدر جلال پس از چند کلاس ابتدایی اجازهی ادامهی تحصیل را به او نداد. جلال دوران کودکیاش را در محیطی مذهبی گذراند، پدرش نسبت به تربیت مذهبیشان به شدت سختیگر بود. پس از تمام کردنِ دوره دبستان، پدرش که تحصیل را در مدارس دولتی نمیپسندید و پیشبینی میکرد آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکنند، برای ادامه تحصیل در دبیرستان با او مخالفت کرد. جلال در این باره چنین میگوید: «دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم و گفت: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم.»
پدر جلال اعتقاد داشت که او حتی اگر نخواهد روحانی شود، با درس خواندن به هیچ جایی نخواهد رسید، بنابراین به او گفت که در بازار برای خودش کار و کاسبی دست و پا کند. باید پذیرفت که هیچ یک از اعضای خانوادهاش به درستی جلال را نمیشناختند! چرا که این پسر در ظاهر حرفشنو بود، اما در باطن کاری را میکرد که خودش میخواست انجام بدهد! خود جلال درمورد این دوران از زندگیاش میگوید که بعد از اینکه پدرش درس خواندن را برایش ممنوع کرد، با ناامیدی بسیار در بازار مشغول به کارهای مختلفی شد؛ از شاگردی برای مغازهی ساعتسازی گرفته تا سیمکشی و چرمفروشی و... . در همین حین که از یک کار به کاری دیگر مشغول میشد، به گوشش میرسد که مدرسهی دارالفنون در یک نوبت شبانه برای افرادی مثل جلال که کار میکنند، کلاس درس برگزار میکند. جلال روزها کار کرد، شبها درس خواند و به این شکل بود که آرام آرام یکی از نویسندگان روشنفکر و مذهبی دهههای بعدی ایران رشد و پرورش پیدا کرد.
در سال ۱۳۲۲ زندگی بار دیگر نهایت جدیت خود را به جلال آل احمد نشان داد. ایران در ابتدای جنگ جهانی بیطرفی خود را اعلام کرده بود، اما شرایط به نحوی پیش رفت که چند ماه پس از اینکه جلال دیپلم گرفت و از دبیرستان فارغالتحصیل شد، ایران در ۱۷ شهریور همین سال به آلمان نازی اعلان جنگ داد و جوانانی مثل جلال راهی میدان جنگ شدند. پس از پایان تحصیل در دبیرستان که با آغاز جنگ جهانی دوم مصادف شده بود، پدرش او را به نجف پیش برادر بزرگش سیدمحمدتقی فرستاد تا در آنجا علوم دینی بیاموزد، اما این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت؛ سپس وارد دانشسرای عالی شد و در سال ۱۳۲۵ در رشته ادبیات فارغالتحصیل شد.
در ۲۱ سالگی به حزب توده ایران پیوست و عملاً جریانِ تفکراتِ مذهبیِ خانواده را کنار گذاشت. دوران پرحرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوجگیری حرکتهای چپگرایانه حزب توده ایران، توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر جلال شدند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا جلال آل احمد با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده، تبدیل به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.
به دلیل کشش او به جریان روشنفکری، پدرش او را از خانه بیرون کرد. این روگردانی دو دلیل عمده داشت: یکی پشتکردن به روحانیت و دیگری پیوستن به جریان توده؛ ولی او هنوز گرایش مذهبی داشت. هیچ مدرکی موجود نیست که بگوید جلال پس از پیوستن به حزبِ توده، از مذهب به طور کلی کنارهگیری کرده باشد.
جلال آل احمد، در ۲۲ سالگی، همزمان با دورهای که در دانشسرای عالی مشغول به تحصیل بود، با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال مجموعه داستانی را به نام «دید و بازدید» منتشر کرد.
همزمان با اینکه تحصیلاتِ خود را در رشته ادبیات فارسی ادامه میداد، در مدارس تهران معلّم شد. سپس مدتی در «مؤسسه تحقیقات اجتماعی» وابسته به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، دانشسرای عالی، دانشسرای مامازان، دانشکده علوم تربیتی و هنرسرای عالی نارمک به تدریس ادبیات پرداخت. او درسش را تا دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری کرد و به قولِ خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت».
او در ۲۵ سالگی در اتوبوس اصفهان به تهران با سیمین دانشور، داستاننویس و مترجم معاصر، آشنا شد و ۴ سال بعد با او ازدواج کرد. پدر آلاحمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود، در روز عقد به قم رفت و سالها به خانه آنها پا نگذاشت.
شروع زندگی مشترک جلال آل احمد و سیمین دانشور
همانطور که اشاره شد، در سال ۱۳۲۶ جلال آل احمد مدرک لیسانس ادبیات را از دانشسرای عالی دریافت کرد، کمی بعد از آن وارد وزارت آموزش و پرورش شد و توانست در کسوت معلمی مشغول به کار شود. یک سال از معلم شدن جلال گذشته بود که او در مسیر بازگشتش از شهر شیراز به سمت تهران از روی ادب و احترام صندلی خودش را به خانمی جوان میدهد و زحمت ایستادن در طول مسیر را به جان میخرد. همین کار باعث آشنایی این دو نفر میشود. جلال در طول مسیر متوجه میشود که خانم جوان یک داستاننویس شیرازی است و کار تا جایی پیش میرود که علیرغم مخالفتهای فراوان خانوادهی جلال و سیمین، این دو با هم ازدواج میکنند!
جلال دربارهی حضور پررنگ سیمین در زندگی حرفهای و نویسندگیاش اینطور نوشته است که «زنم سیمین دانشور را که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهی زیباییشناسی و صاحب تالیفهای فراوان؛ و در حقیقت یار و یاور این قلم که اگر نبود، چه بسا خزعبلات که به این قلم درنیامده بود (و مگر درنیامده؟). از سال ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد.»
یکی از آثاری که بعد از مرگ جلال و سیمین هم باعث شده نام این دو در کنار هم به ذهنها و دهانها بیاید، موزهی جلال و سیمین است که جلال در سالهای ۱۳۳۱ تا اواخر ۱۳۳۲ آن را طراحی و در محلهی خوش آب و هوای تجریش بنا کرد. در آن زمان سیمین دانشور در آمریکا مشغول به تحصیل بود و تنها پل ارتباطی بود که این دو عاشق را به یکدیگر نزدیک نگه میداشت.
بعدها تمام این نامهها در قالب کتابی سه جلدی به عنوان نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد در سال ۱۳۸۹ توسط مسعود جعفر جزی منتشر شد. رویهمرفته چیزی حدود دو هزار و صد صفحه نامه در این سه جلد جمعآوری و گنجانده شده است. مخاطب با خواندن این نامهها به ابعاد گوناگون زندگی مشترک این زوج نویسنده و فرهیخته پی میبرد و تغییراتی که در طول سالهای مختلف در طرز فکر این زوج اتفاق افتاده را به خوبی مشاهده میکند. چند خطی از نامههای جلال به سیمین و جوابی از سیمین به او (از کتاب اول) را میخوانید.
بخشی از نامهی جلال به سیمین:
«میدانی چطوری است سیمین جان؟ از کاغذهایت - گرچه چیزی نمینویسی - پیداست که تو هم حال مرا داری، ولی این هم هست که برای غصّههای تو مفرّی و یا مفرهایی هم هست که جلب توجّهت را میکند و نمیگذارد زیاد ناراحت باشی. و اینقدر دیدنی هست که خیلی چیزها را از یادت میبرد. از کاغذهایت پیداست. خودت نوشته بودی که حالت «بهتر از آن است که متوقع بودی.» بدان که بهتر هم خواهد شد. اگر به مناسبتی، دو سطر یاد هندوستان بیبو و بی خاصیت من میافتی، دو سطر بعد مشاهدات جالب خودت را مینویسی. و همین انصراف خاطر اجباری خودش بزرگترین کمکها را به تو میتواند بکند... هیچ میدانی که یک همچه سفری تو را چقدر کامل خواهد کرد؟ من بدبخت که اینجا بالاخره ماندنی شدم ولی اصلاً تو بگذار چشمهایت از دنیا پر بشود. آدم هرچه بیشتر ببیند و بیشتر بشنود و بیشتر تجربه کند، بیشتر عمر کرده است.»
بخشی از نامهی سیمین به جلال:
«جلال عزیزم دیروز دومین کاغذت واقعاً پریشانم کرد... حالا یادم میآید که تو بعضی وقتها حال روحی خاصی پیدا میکردی و ناگزیر میشدی از خانه بیرون بیایی که نکند با هم دعوایمان بشود... یادت می آید پارسال هر دومان چه الم شنگهیی راه انداختیم. باور کن من هنوز خجالت میکشم. اکنون بگذار کمی از هم دور باشیم و بعد نمیدانی در کنار هم بودن چه لذتی دارد.»
سبک نوشتاری جلال آل احمد
داستاننویسی آن هم به شکل کوتاه در ایران سابقهای طولانی ندارد و بار توسعه یافتن آن را همنسلان جلال به دوش کشیدهاند. جلال آل احمد تنها داستاننویس و نویسندهی روشنفکر و فرهیختهی زمان خود نبود و افراد بزرگ و فرهیختگان بیهمتای بسیار زیادی همنسل و همعصر او بودهاند. نویسندگان پیشرویی همچون ساعدی، دانشور، صادقی، گلشیری، دولتآبادی و میرصادقی از جمله افرادی هستند که همزمان با جلال به نویسندگی مشغول بودهاند، اما آن چه که جلال را متمایز کرده و باعث شده او هم سهم مهمی از ادبیات فارسی را در دهههای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ در اختیار داشته باشد، سادگی نثر و اندیشهی او است.
ویژگی دیگر داستان جلال این است که زبان داستانهای او، به مردم کوچه و بازار تعلق داشته. به همین جهت است که مردم آن زمان با داستانهای او احساس نزدیکی بیشتری کردند و دیالوگهایی که از دهان شخصیتهای داستانهای بیرون میآمد به نظرشان آشنا آمد. همین موضوع باعث شد که داستانهای او از طرف مردم بیشتر پذیرش شود، چرا که زبان شخصیتها را زبان خودشان و اطرافیانشان میدانستند.
نکتهی بعدی که آثار جلال آل احمد را خاص میکند، طنزی ظریف است که لابهلای اغلب داستانها وجود دارد. این طنز باعث نمیشود که خواننده به قهقهه بیفتد، بلکه باعث میشود که مخاطب با داستان بیشتر جوش بخورد. از طرفی دیگر صراحت و رکگویی جلال در داستانهایش است. او به هیچ عنوان حرفی که میخواست در قالب داستان بزند را پنهان نمیکرد و مخاطب به راحتی از داستان سر در میآورد و به مقصود نویسنده هم پی میبرد.
به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده، کوتاه، تاثیرگذار و در نهایت کوتاهی و اختصار. اغلب نوشتههایش به گونهای است که خواننده میتواند تصور کند، نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان میکند. آل احمد در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کمنظیر داشت و این ویژگی در نامههای او به اوج میرسد.
ویژگی دیگر داستانهای جلال آل احمد هدفی بود که او از داستاننویسی در سر داشت. جلال داستان را بیدلیل نمینوشت و هدف او از خلق کردن داستانها آگاهی دادن به جامعه بود. او به دنبال این بود که آثارش تاثیر لازم بر ذهن مخاطب را بگذارد و اگر غیر از این میشد، داستانش را عبث و بیهوده میدانست. به همین جهت جلال تنها به داستان محدود نماند و از او سفرنامه (اورازان، تاتنشینهای بلوک زهرا، سفر به ولایت عزرائیل، جزیرهی خارک در یتیم خلیج فارس، خسی در میقات و سفر روس)، نامه و مقالههای بسیاری (گزارشها، حزب توده سر دو راه، هفت مقاله، سه مقالهی دیگر، غربزدگی، یک چاه و دو چاله، در خدمت و خیانت روشنفکران، ارزیابی شتابزده و گفتگوها) منتشر شد.
آثار جلال آل احمد را به طور کلی میتوان در پنج مقوله یا موضوع طبقهبندی کرد که در ادامه به معرفی برخی آثار او میپردازیم. الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. هـ- خاطرات و نامهها.
آثار جلال آل احمد
نخستین اثر از جلال آل احمد «دید و بازدید» بود که در سال ۱۳۲۳ چاپ شد. او در این مجموعه داستانهای کوتاه به نقد مسائل مهم اجتماعی، فضای سیاسی، مذهب و مذهبزدگی، فرهنگ و غربزدگی پرداخته است.
کتاب بعدی آل احمد در سال ۱۳۲۶ منتشر شد و «از رنجی که میبریم» نام داشت. در این مجموعه داستان هفت داستان کوتاه وجود دارد که همگی حال و هوای سیاسی و وضعیت مردم در جامعهی آن روزها را به خوبی به تصویر میکشد. یک سال بعد مجموعه داستان «سه تار» از او به چاپ رسید که شامل سیزده داستان کوتاه بود و در آن سعی شده بود تا وضعیت مردمی را نشان بدهد که دائما با مسائل ریز و جزئی دست به گریبان ماندهاند.
«زن زیادی» مجموعه داستانی است که در سال ۱۳۳۱ منتشر شد و شخصیتهای این داستانها آنقدر برای ما آشنا هستند که حتما در نسلهای گذشتهی خود چند نفری از آنها را دیدهایم. مسائل و مشکلاتی که این زنان از سر میگذراند در این کتاب بیان شدهاند و به عقیدهی بسیاری داستانهای این کتاب بهترین داستانهای جلال آل احمد هستند. زن زیادی حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. این مجموعه در واقع جمعآوری همه داستانهای درباره زنان و با محوریت آنان در یک کتاب است، این داستانها از تمامی آثار آل احمد گردآوری شدهاند. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداختهاند. زنانِ مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنتزده و تباهشده تشکیل میدهند.
دست گذاشتن جلال آل احمد بر ترجمه کردن از ادبیات فرانسه به زبان فارسی باعث شد تا آثاری مهم، عمیق و ارزشمندی مثل «دستهای آلوده» از ژان پل سارتر (۱۳۳۱)، «بازگشت از شوری» از آندره ژید (۱۳۳۳)، «کرگدن» از یونسکو (۱۳۴۵)، «مائدههای زمینی» از آندره ژید (۱۳۴۳)، «بیگانه» از آلبر کامو (۱۳۲۸)، «سو تفاهم» از آلبر کامو (۱۳۲۹) به ادبیات فارسی راه پیدا کنند و جهان ادبی این زبان غنیتر شود.
داستان بعدی جلال آل احمد بعد از چند مقاله و ترجمه وارد بازار شد و این بار یک مجموعه داستان نبود. «مدیر مدرسه» رمانی است که با نثری ساده و روان به ماجراهای میپردازد که در مدرسه زیر نظر شخصیت اصلی (آقای مدیر) میافتد. این داستان نمادین است و جامعهی ایرانی را به خوبی نشان میدهد. از طرفی میتوان گفت که رشتهی این ماجراها از زمان مشغولیت آل احمد در مدرسه به دست نویسنده داده شده است و به احتمال خیلی قوی این داستانها بر پایهی وقایعی حقیقی شکل گرفته باشند. «مدیرمدرسه» شاید به جرأت بهترین اثر جلال آل احمد باشد. نویسندهای ظلمستیز که واقعیتهای زندگی را با نظری انتقادی بیان میکند. راوی داستان که از آموزگاری به تنگ آمده است، برای آسودگی خود و داشتن درآمد بیشتر و بیدردسر به مدیریِ دبستان رو میآورد، بی آنکه بداند چه دردسرهایی درپی خواهد داشت. مدیر که خود را هیچکاره میداند و آمده تا گوشهای آرام در دفترش از گچ خوردن و بیهودگی کار آموزگاری خود را دور کند، با دشواریِ سرپرستیِ «یک ناظم و هفت معلم و دویست و سی و پنج شاگرد» روبرو میشود. پس همه توان خود را به کار میگیرد تا کمبودها و نارساییها را به گونهای سروسامان دهد؛ اما در این شرایط محیطی امکان اصلاح وجود ندارد و مدیر تصمیم میگیرد که استعفا دهد. این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است: «حاصل اندیشههای خصوصی و برداشتهای سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه» مدیر مدرسه، گزارشگونهای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه. آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد. قلم دیگر در دستش نمیلرزد و چنین است که اندیشههایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافتهاند.
کتاب «نون و القلم» رمان بعدی است که از آل احمد منتشر شد و این اثر از برترین داستانهای ایرانی به شمار میرود. او در این رمان به قدرت رسیدن عدهای قلدر را روایت میکند که با حمایت مردم حاکمیت امور را به دست میگیرند. بعد از مدتی نارضایتی و فساد درست مثل یک چرخهی تکراری مجددا شکل میگیرد و سر و صدای اعتراضات را بلند میکند. شهر در این رمان فضایی پر از التهاب است که آرامش در آن جایی ندارد و مردم آن رنگ آسایش را نمیبینند. آل احمد سعی کرده تا در قالب یک داستان یادآوری کند که تغییر در بیرون در نتیجهی تغییراتی در درون جامعه شکل میگیرد و بدون تغییر ارزشها در جامعه هیچ تغییری در بیرون مشاهده نخواهد شد.
کتاب بعدی رمانی است به نام «نفرین زمین» که در سال ۱۳۴۶ منتشر شد. آل احمد در این رمان بار دیگر قصهی یک معلم را روایت میکند. این بار معلم به مدرسهای در مازندران منتقل میشود و در طول داستان نقدهایی به جامعهی ایرانی وارد میکند که با ورود مدرنیته نیمی سنتی مانده و نیمی مدرن شده. نفرین زمین قصهای است که از زبان معلمی به روستا رفته نقل میشود؛ ماجرای آنچه در مدت نُه ماه اقامت در ده و آنچه دیده و شنیده و آزموده و به صورت یادداشتهای روزانه ثبت کرده است. یادداشتهای او هنگامی که او به روستای دیگری منتقل میشود پایان پیدا میکند. طرح کلی داستان روایتگونه و شیوه آن واقع گرایانه با صحنهسازیهای مؤثر و گاه تصویری پراکنده است. با اینکه زبان داستان تا حدی قدیمی است، الگوی داستانهای جدید اروپایی دارد.
کتاب بعدی «سنگی بر گوری» نام دارد که روایتی صادقانه و برگرفته از زندگی جلال آل احمد است. این داستان شش فصل دارد و فصل اول آن با این جمله شروع میشود: «هر آدمی سنگی است بر گور پدرش.»
جلال آل احمد این داستان را سالها قبل از مرگ خود نوشته بود، اما ۱۲ سال پس از مرگش منتشر شد.
مرگ جلال آل احمد
درمورد مرگ آل احمد گفتههای فراوانی (کشته شدن توسط ساواک، خودکشی و...) وجود داشت که سیمین دانشور همهی آنها را قویا مردود دانسته و مرگ همسرش را ناشی از سیگار کشیدن زیاد، کوچک بودن ماهیچهی قلب و سبک زندگی خاص جلال عنوان کرده بود. جملات سیمین دانشور درمورد مرگ آل احمد را میخوانید:
«من جلال را پیش عمویم بردم که رییس بهداری ارتش وقت بود. او معاینات فراوان کرد و دستور آزمایشهای فراوانتر داد و به این نتیجه رسید که جلال سل ندارد اما برونشیت مزمن دارد و قلبش هم نسبت به اندامش کوچک است و سیگار کشیدن و نوشیدن نوشابه را مطلقا ممنوع کرد.»
«هرچه به جلال التماس کردم که سیگار را ترک بکند، زیر بار نرفت و با مهارت خود مرا سیگاری کرد.»
در نهایت جلال آل احمد در ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۸ در حالی که ۴۶ ساله بود در شهر اسالم گیلان در گذشت.