کتاب پرندگان می روند در پرو بمیرند
معرفی کتاب پرندگان می روند در پرو بمیرند
کتاب پرندگان میروند در پرو بمیرند نوشتهٔ رومن گاری و ترجمهٔ سمیه نوروزی است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه داستانی از این نویسندهٔ محبوب است.
درباره کتاب پرندگان میروند در پرو بمیرند
«پرندگان میروند در پرو بمیرند» مجموعه داستانی از رومن گاری، نویسندهٔ سرشناس فرانسوی است. او در مسکو به دنیا آمد و از چهاردهسالگی با مادرش ساکن فرانسه شد و رمانهایش را هم به زبان فرانسوی نوشت.
این اثر، مجموعهٔ شانزده داستان کوتاه است که یازده داستان آن پیشتر به فارسی برگردانده شده است.
بخشی از اولین داستان مجموعه، «پرندگان میروند در پرو بمیرند» را میخوانید. این داستان درباره مرد تنهایی است که در ساحلی قهوهخانه دارد؛ ساحلی که مرغان دریایی آنجا را برای مردن انتخاب میکنند: «کمی شاعر، کمی خیالباف... بعد از جنگ و درگیری در اسپانیا، شرکت در جنبشهای چریکی در فرانسه و کوبا، دیگر وقتِ پناه بردن است به پرو، به کوهپایههای آند، به ساحلی که همهچیز تمام میشود آنجا، چرا که تا چهل و هفتسالگی آنچه لازم است، یاد گرفته و دیگر نه امیدی بسته به آرزوهای دوستداشتنی و نه به زنها: دلش را خوش میکند به منظرهای زیبا. منظرهها کمتر به آدم رکب میزنند. کمی شاعر، کمی خیال... تازه، یک روز میآید که توجیه علمی شعروشاعری را هم بگذارند روی میز و مثل یک عارضهی ترشح داخلی دربارهاش صحبت کنند.»
رومن گاری، تنها نویسندهٔ فرانسوی است که جایزهٔ گنکور فرانسه را دو بار به خاطر نوشتن «ریشههای آسمان» و «زندگی در پیش رو» دریافت کرده است.
خواندن کتاب پرندگان میروند در پرو بمیرند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار زیبای رومن گاری پیشکش میکنیم.
درباره رومن گاری
رومن کاتسف با نامِ مستعار رومن گاری، در سال ۱۹۱۴ در مسکو متولد شد. او را مادری بزرگ کرد که امید بسیاری به پسرش بسته بود، چنانچه نویسنده در وعده سپیدهدم بهتفصیل دربارهاش سخن گفته است. فقیر، کمی قزاق، کمی تارتار با نژاد جهود، در چهاردهسالگی پا به فرانسه گذاشت و با مادرش مقیمِ نیس شد. بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ حقوق، به خدمتِ نیروی هوایی درآمد و در سال ۱۹۴۰ به ژنرال دوگل پیوست. رمان اولش، تربیت اروپایی در سال ۱۹۴۵ با موفقیت بسیار روبهرو شد و نویدِ نویسندهای را داد با سبکی شاعرانه و درعینحال پرفرازونشیب. همان سال پا به وزارت امور خارجهٔ فرانسه گذاشت و به لطف ورود به عرصهٔ سیاست، در شهرهایی چون صوفیا، لاپاس، نیویورک و لوسآنجلس زندگی کرد. در ۱۹۴۸ رختکن بزرگ را نوشت و در ۱۹۵۶ جایزهٔ گنکور فرانسه به خاطر نوشتن ریشههای آسمان به او تعلق گرفت. طی سالهای رایزنیاش در لوسآنجلس، با جین سیبرگِ هنرپیشه ازدواج کرد، چند سناریو نوشت و کارگردانی دو فیلم را بر عهده گرفت. در ۱۹۶۱ دنیای سیاست را کنار گذاشت، مجموعه داستان به افتخار پیشتازان سرافرازمان را نوشت و رمان لیدی ال. را و بعدتر کمدی امریکایی و برادر اُسهآن را تحویل مخاطبان داد. در ۱۹۷۹ زنش مُرد و رمانهای گاری کمکم رنگوبوی افول و پیری به خود گرفت: از این محدوده به بعد بلیت شما اعتبار ندارد، روشنایی زن و بادبادکها. رومن گاری در سال ۱۹۸۰ در پاریس خودکشی کرد؛ درحالیکه اسنادی از خود به جای گذاشته بود مبنی بر وجودِ رمانهایی دیگر از او با نامهای مستعار. موفقترین نام مستعارش امیل آژار بود که با آن توانست جایزهٔ گنکور فرانسه را به خاطر نوشتن زندگی در پیش رو در سال ۱۹۷۵ برای بار دوم به خود اختصاص دهد.
بخشی از کتاب پرندگان میروند در پرو بمیرند
رفت بیرون توی ایوان تا دوباره بر تنهاییاش مسلط شود؛ تلماسهها، اقیانوس، هزاران پرندهی مرده لابهلای شنها، کرجی، زنگارِ یک تور ماهیگیری و گاه چند نشانهی تازه: اسکلتِ نهنگِ به گِل نشسته، ردّ پاها، ردیفِ قایقهای ماهیگیری در دوردست، آنجا که سفیدی جزیرههای گوانو با آسمان گلاویز میشد. کافه وسطِ تپههای شنی روی چند تیرک چوبی قد علم کرده بود؛ جاده از صد متریاش رد میشد: صداش نمیرسید. پلکانی متحرک میآمد پایین سمتِ ساحل؛ از وقتی دو دزد از زندان لیما فرار کرده و توی خواب با ضربههای بطری از پا درش آورده بودند و صبح لاشهی لایعقلشان را گوشهی بار پیدا کرده بود، هر شب پل را بالا میکشید. آرنجش را تکیه داد به نردهها و همانطور که داشت پرندههای افتاده روی شن را نگاه میکرد، سیگار اولش را کشید. چندتاشان هنوز بالبال میزدند. هرگز کسی نتوانسته بود برایش توضیح دهد چرا جزیرههای وسط دریا را ول میکنند که بیایند توی این ساحل تا در ده کیلوتری شمال لیما جان بدهند: هیچوقت نشده بود بروند سمتِ شمال یا جنوبِ اینجا، صاف میآمدند روی این باریکهساحلِ شنی که طولش دقیق سه کیلومتر میشد. شاید مکان مقدسشان بود، مثل بنارسِ هند که مؤمنان میروند آنجا تا جانشان را هدیه کنند: میآمدند تا لاشهشان را بیندازند اینجا، قبل از آنکه جان از تنشان بیرون رود. شاید هم قضیه سادهتر از اینها بود؛ پرندگان راستِ سینهشان را میگرفتند و از جزیرههای گوانو که پُر بود از صخرههای سرد و عور پرواز میکردند تا وقتی خونشان شروع میکند به ماسیدن و تهمانده جانی میماند برای پشتسر گذاشتنِ دریا، برسند به ماسههای گرمونرم. باید تن داد به اینکه همیشه یک توجیه علمی میزنند تنگِ همهچیز. اینجور موقعها میشود پناه برد به شعروشاعری، به رفاقت با اقیانوس، گوش سپردن به صداش، ایمان آوردن به رازورمزهای طبیعت.
کمی شاعر، کمی خیالباف... بعد از جنگ و درگیری در اسپانیا، شرکت در جنبشهای چریکی در فرانسه و کوبا، دیگر وقتِ پناه بردن است به پرو، به کوهپایههای آند، به ساحلی که همهچیز تمام میشود آنجا، چرا که تا چهل و هفتسالگی آنچه لازم است، یاد گرفته و دیگر نه امیدی بسته به آرزوهای دوستداشتنی و نه به زنها: دلش را خوش میکند به منظرهای زیبا. منظرهها کمتر به آدم رکب میزنند. کمی شاعر، کمی خیال... تازه، یک روز میآید که توجیه علمی شعروشاعری را هم بگذارند روی میز و مثل یک عارضهی ترشح داخلی دربارهاش صحبت کنند. علم دارد با افتخار، همهجوره هوار میشود سرِ آدمیزاد. کافهای را میان تلماسههای ساحل پرو به نام خودش میزند، همهکسش میشود اقیانوس، البته که تنگِ این هم توجیهی چسبیده: مگر نه اینکه اقیانوس تصویری است از زندگی بیپایان، وعدهی حیاتِ پس از مرگ، واپسین تسکین؟ کمی شاعر... شانس بیاورد روح وجود نداشته باشد؛ تنها راه برای اینکه دُم به تله ندهد. همین روزهاست که دانشمندان بروند سراغش و جِرم حجمیاش را حساب کنند، غلظتش را اندازه بگیرند و سرعتِ عروجش را تخمین بزنند... وقتی فکرش میرود پیش میلیاردها روحی که از آغاز تاریخ پر زدهاند و رفتهاند بالا، اشکش درمیآید: چه منبعِ خارقالعادهای از انرژی هدر رفته. خوب است چندتایی سد عَلم کنند تا درست موقع عروج بگیرندشان. کل زمین را میشود با انرژیشان روشن کرد. همین روزهاست که سرتاپای آدمیزاد مصرفی بشود. تا حالاش که خوابوخیالهای رویایی را ازش گرفتهاند تا با آنها جنگ و زندان بسازند. توی ماسهها، چند پرنده هنوز رو پا بودند: همانها که تازه پاشان باز شده بود اینجا. نگاهشان به جزیرهها بود. جزیرهها، وسط دریا، پوشیده بودند از فضولاتِ پرندهها: صنعتی بسیار سودآور؛ محصولِ کودِ یک مرغ ماهیخوار در طول زندگیاش میتواند از پس خرج کل اعضای یک خانواده در همان مدتزمان برآید. پس پرندگان که مأموریت دیگری توی این دنیا نداشتند، میآمدند اینجا تا بمیرند.
حجم
۲۸۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۱۰ صفحه
حجم
۲۸۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۱۰ صفحه
نظرات کاربران
نشرِ چشمه به چه حقّی این کتاب رو خرد کرده و ۳ تا کتابِ دیگه هم(قلابی-مرگ-ارتفاعات کلیمانجارو) از توش درآورده؟؟؟! اسمِ این کار «کتابسازی»ـه و مصداق بارزِ کلاهبرداریه!
من نسخه چاپیشو خوندم کتابی نبود که یک نفس همرو بخونم کشش زیادی نداشت
حسی که از خوندن بیشتر داستان های این کتاب به آدم دست میده شبیه حس تماشای آثار کلاسیک سینماست. از بین داستان های این کتاب دیوار، آدم پرست، همشهری کبوتر، اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو روبراه است و تشنه ی سادگی
تو رو خدا این کتاب رایگان کنید. دوستمم بخونه.