کتاب دست به دهان
معرفی کتاب دست به دهان
کتاب دست به دهان، نوشته پل آستر است که با ترجمه بهرنگ رجبی منتشر شده است. این کتاب روایتهای جذاب و کوتاهی است که انتشارات چشمه برای مخاطب منتشر کرده است.
درباره کتاب دست به دهان
کتاب دست به دهان از روایتهای واقعی زندگی پل استر است. خاطراتِ جالب و جذابی از این نویسنده، دربارهی زمانی که هنوز نویسنده مشهوری نشده بود و به هر دری می زند تا کتابی چاپ کند و پولی به دست آورد و زنده بماند و زندگی کند. او کارهای بسیار متفاوتی را امتحان میکند از کارگری روی نفتکش تا مشارکت در پروژههای فیلمسازی یا ترجمهی قانون اساسی ویتنام و … تا این که در نهایت پس از افت و خیزهای فراوان نویسنده میشود.
خواندن این کتاب تصویر متفاوتی از آستر و زندگیاش به خواننده میدهد.
خواندن کتاب دست به دهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب دست به دهان
من حتا پیش از آنکه بروم تو آمده بودم بیرون. پا به نوجوانی که گذاشتم دیگر به این نتیجه رسیده بودم که دنیای تجارت باید بیلطفِ حضورِ من روزگارش را بگذراند. آنموقع شاید بدترین حالم را داشتم، تحمّلناپذیرترین حالم را، پریشانترین حالم را. در آتشِ اشتیاقِ ایدهآلیسمی نویافته میسوختم، و جدّیتهای کمالی که پیاش بودم تبدیلم کرده بود به زاهدِ کوچولویی تحتِ کارآموزی. ظواهر بیرونی ثروت زدهام کرده بود، و هر نشانهای از تظاهر را که پدر و مادرم به خانه میآوردند تحقیر میکردم. زندگی منصف نبود. بالاخره این حالیام شده بود، و از آنجا که کشف خودم بود با تمامِ نیروی نهفته در یک کشف هم بهم ضربه زد. همچنان که ماهها میگذشتند تطبیق دادن خوشبختی خودم با بدبختی بسیاری آدمهای دیگر برایم سختتر و سختتر میشد. من چه کرده بودم که درخورِ آسایش و امتیازاتی باشم که بر سرم باریده بود؟ پدرم استطاعتش را داشت ــ همین ــ و اینکه او و مادرم سر پول باهم دعوا میکردند یا نمیکردند در مقایسه با این حقیقت که پیش از هر چیز آنها پول داشتند که سرش دعوا کنند اهمیتِ اندکی داشت. هربار که مجبور بودم سوار اتومبیلِ خانوادگیمان شوم شرمسار میشدم ــ اتومبیلی آنهمه پُرجلا و نو و گران، که چنان بهوضوح دعوتی بود از جهان تا تحسین کند اوضاعِ ما چهقدر روبهراه است. همدلی من اما بهتمامی با ستمدیدهها بود، با ندارها، با پاییندستیهای نظمِ اجتماعی؛ و چنان اتومبیلی مرا از شرم سرشار میکرد ــ نهفقط شرم از خودم، بلکه از زندگی کردن در دنیایی که اجازه میداد چنین اتفاقاتی هم بیفتد. اولین شغلهایم حساب نیستند. پدر و مادرم هنوز بهلحاظ مالی حمایتم میکردند و هیچ الزامی نداشتم روی پای خودم بایستم یا در دخلوخرجِ خانه سهمی داشته باشم. بنابراین فشاری نبود، و فشاری که نباشد هیچوقت هیچچیزِ مهمی هم نمیتواند به خطر بیفتد. از داشتنِ پولی که درمیآوردم خوشحال بودم اما هیچوقت لازم نبود برای الزاماتِ معیشتی خرجش کنم، هیچوقت لازم نبود نگران غذای سفره یا عقب افتادن اجاره باشم. این مشکلات بعدتر میآمدند سراغم. الان صرفاً بچهدبیرستانییی بودم پی یک جفت بال، تا از آنجایی که بودم ببَرَدم.
در شانزدهسالگی دو ماهی را در شمال ایالت نیویورک به پیشخدمتی در اردوگاهی تابستانی گذراندم. تابستانِ بعد را در ابزارفروشی عمویم، مو، در وستفیلدِ نیوجرسی کار کردم. این شغلها از این نظر مشابه بودند که بیشتر کارشان جسمانی بود و نیاز چندانی به فکر کردن نداشتند. البته که سینی بردن و ظرف شستن کارهاییاند که بهنسبتِ نصبِ دستگاه تهویهٔ هوا و پایین آوردن یخچال از کامیون چهل فوتی، کمتر جذابیت دارند، من اما نمیخواهم برای هیچکدامشان اهمیت خیلی زیادی قائل شوم. قضیه اینجا انتخاب بین سیب و پرتقال نیست، بلکه بینِ جور سیب است، هر دو هم به یک اندازه سبز. با اینکه هر دو شغل کسالتبار بودند اما من بهشدت ازشان رضایت داشتم. کُلی شخصیتهای جورواجور دوروبَرَم بودند، کُلی اتفاقاتِ عجیبوغریب، کُلی افکار تازهٔ جالب که از اینجور کارهای سخت متنفرم هم کرد. من اصلاً حس نکردم آنجاها دارم وقت هدر میدهم تا چک حقوق بیاید دستم. پول بخش مهمیاش بود، اما قضیه فقط پول نبود. آموختنِ این هم بود که من کهاَم و چهطور باید خودم را با دنیا تطبیق بدهم.
حجم
۱۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۱۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
نظرات کاربران
پل استر در ایران ناشر اختصاصی دارد که بر خلاف سایر همکارانش نگاه به این نکرده اینجا قانون اجازه دزدی داده و طی مکاتبه با نویسنده حق نشر را پرداخت می کند. این کتاب هم با نام بخور و نمیر و
(۵-۱۶-[۹۲]) کتاب درباره ی زندگیِ کاری خود پل استره، اینکه به عنوان یه نویسنده چه فراز و نشیب هایی رو پشت سر گذاشته و چه سختی هایی رو متحمل شده تا تونسته به رویایی که داشته برسه و تبدیل به یه
شرح زندگی یک نویسنده برایم جالب بود.نویسندهای که تن به قراردادهای زندگی آدمها نمیدهد و میخواهد بی قیدوبند پول و کار، بنویسد اما چون این کار در چنین دنیایی تقریبا محال است، به سنگهای بزرگی برمیخورد.شرح سختیها و رنجهای زندگی
خواستم تشکر کنم از مترجم کتاب. ترجمه روان و یکدست و دقیقی انجام داد. از خواندنش لذت بردم. به نظرم مترجم موفق شده هم پیچیدگی های روایت اول شخص راوی را و هم لحن خاص روایی نویسنده را خوب بفهمد