دانلود و خرید کتاب ایوانف آنتوان چخوف ترجمه پرویز شهدی
تصویر جلد کتاب ایوانف

کتاب ایوانف

نویسنده:آنتوان چخوف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ایوانف

«ایوانف» یک نمایش‌نامه کمدی چهارپرده‌ای از آنتون چخوف، نویسنده سرشناس روس با ترجمه پرویز شهدی است. چخوف این اثر را اولین بار در سال ۱۸۸۷ منتشر کرد و مطبوعات نوشتند : «آنتون پاولوویچ چخوف نمایشنامه‌ای کمدی با عنوان ایوانف نوشته است که موضوع آن در تئاتر روسیه کاملاً تازگی دارد.» ماجرا درباره شخصی به اسم نیکلای آلکسی‌یویچ ایوانف، کارمند شورای ایالتی یکی از ایالت‌های مرکزی روسیه است. او که در سی‌و هشت سالگی دچار افسردگی شده است رفتارهای ناهنجاری دارد و با بی‌اعتنایی نسبت به همسر جوان و بیمارش شروع به رفت و آمد به خانه شخصی به نام لیبیدف و مصاحبت با دختر جوان او، ساشا می‌کند. ایوانف با این کار موضوع بدگویی و انگشت‌نمای مردم می‌شود. او که اهل مطالعه و ادبیات است در هذیان‌ها و خیالاتش، خود را شبیه به هملت می‌بیند، فردی ناراضی از شرایط با احساسی قهرمان‌گونه درباره خود. در این اثر، شخصیت‌ها همگی یا بیمار جسمی‌اند یا روحی و غرق بودن در خودخواهی یا بیهودگی‌، خصلت مشترک آنها است. با پیشروی داستان درمی‌یابیم که قصد چخوف از نگارش این اثر فهماندن یک نکته مهم است: از نخوت، خودپسندی، حماقت و ابتذالِ دامن‌گیر آن، جز نابخردی نمی‌توان انتظار داشت. آنتوان چخوف در این اثر نشان می‌دهد «درست‌کاری» و «صداقت» انسان در موقعیت‌های پیچیده عاطفی امکان دارد هر لحظه به ریا و خودپسندی‌ و نخوت آلوده شود: «بورکین: [آهی می‌کشد.] زندگی ما... زندگی آدم‌ها مانند گلی است که در دشتی می‌شکفد: بزی از کنارش می‌گذرد و آن را می‌خورد. دیگر از گل خبری نیست. شابلسکی: این‌ها همه‌اش مزخرف است، حرف‌هایی احمقانه، دری‌وری. [خمیازه می‌کشد.] چرند و مزخرف. [لحظه‌ای سکوت.] بورکین: اما من آقایان، مدام به نیکلای آلکسی‌یویچ یاد می‌دهم چه‌گونه پول به‌دست بیاورد. فکر جالبی را با او در میان گذاشته‌ام اما مثل همیشه باروتم نم کشیده. امکان ندارد بشود فکری را در ذهن او فرو کرد... نگاهش کنید چه قیافه‌ای دارد: غمگین، نومید، گرفته، مغموم، درمانده...»

معرفی نویسنده
عکس آنتوان چخوف
آنتوان چخوف
روس | تولد ۱۸۶۰ - درگذشت ۱۹۰۴

آنتوان پاولویچ چخوف، در سال ۱۸۶۰، در شهر تاریخی و بندریِ «تاگانروگ» در جنوب روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴، درگذشت. با گذشت یک قرن از زندگی این نویسنده، او هنوز هم یکی از مهم‌ترین، چیره‌دست‌ترین و حرفه‌ای‌ترین داستان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان تاریخ ادبیات جهان است.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۳/۳۰

(۳-۳۲-[۴۰]) نمایشنامه ای به این زیبایی، لایق چنین پایان با شکوهی هم بود، چخوف به خوبی تونسته افسردگی، نا امیدی و در نهایت فروپاشیِ ایوانف رو به تصویر بکشه؛ این کتاب یکی از بهترین آثار چخوف به شمار میره. نویسنده مسائل

- بیشتر
علی دائمی
۱۴۰۰/۰۹/۰۴

معتقدم خوندن نمایشنامه‌های چخوف کار راحتی نیست و سبک ناتورالیستی نمایشنامه‌هاش باعث میشه برای خواننده کسل‌کننده و یکنواخت به نظر برسه (احساس یکنواختی و کسالتی که در خدمت داستانه و از دلِ زندگیِ شخصیت‌های ترحم‌برانگیزش نشأت می‌گیره). اما از بین

- بیشتر
ارغنون ساز فلک
۱۴۰۲/۰۵/۲۴

یک جمله از این نمایشنامه رو بسیار دوست دارم:«گل‌ها به بهار باز می‌گردند، امّا اثری ز شادمانی نیست.»

مهسا مهری
۱۴۰۳/۰۸/۲۱

به عنوان خواننده‌ی بسیار نوپای ادبیات روس، این اثر برایم جذاب بود؛ هرچند شاید پرده‌ی اول و دوم کمی برایم خسته کننده بود، اما پرده‌ی سوم و بالاخص چهارم کتاب بسیار خواننده را مشتاق می‌کند که با ادامه‌ی ماجرا همراه

- بیشتر
مانند سایه میان مردم حرکت می‌کنم، با سری سنگین، روحی خسته، درهم‌شکسته، نومید، بی‌عشق، بی‌ایمان، بی‌هدف، بی‌آن‌که بدانم کیستم، چرا زنده‌ام، چه می‌خواهم...
Mohammad
دیگر خودم را نمی‌شناسم. روزهای زیادی سردرد دارم، از بی‌خوابی رنج می‌کشم، گوش‌هایم مدام وزوز می‌کنند... کجا فرار کنم؟ به‌راستی راه چاره‌ای نمی‌بینم...
Mohammad
دارم کتاب می‌خوانم... باشد برای بعد.
amir
آدم‌هایی به‌دردنخور، کلماتی بیهوده، پرسش‌هایی پوچ و مسخره که باید به آن‌ها پاسخ داد. جانم به لب رسیده، دکتر، به‌راستی از شدت کلافگی جانم به لب رسیده. تندخو، زودخشم، خشن و مسکین شده‌ام تا آن‌جا که دیگر خودم را نمی‌شناسم. روزهای زیادی سردرد دارم، از بی‌خوابی رنج می‌کشم، گوش‌هایم مدام وزوز می‌کنند... کجا فرار کنم؟
علی دائمی
کرم‌های شب‌تاب شب‌ها می‌درخشند، فقط به این منظور که پرنده‌های شب‌گرد آن‌ها را ببینند و بهتر بتوانند شکارشان کنند؛ فلسفهٔ وجود آدم‌های خوب و درستکار هم این است که مردم از حسادت برای‌شان حرف دربیاورند و به آن‌ها تهمت بزنند.
علی دائمی
شما مهربانید، باهوشید، ولی می‌دانید، چه‌طوری بگویم، چیزی کم دارید: انگیزش، آه، اگر آدم انگیزش داشته باشد، شاخ دیو را می‌تواند بشکند
علی دائمی
موقعی هم که آدم امیدوار است، پیری لذت‌های خودش را دارد؛ اما من هیچ امیدی ندارم، به هیچ‌چیز و هیچ‌کس.
pejman
تا زمانی که مرد صحیح و سالم است، هیچ توجهی به او نمی‌کنید اما به محض این‌که سلامتی‌اش را از دست می‌دهد و شروع می‌کند به نالیدن، او را بغل می‌کنید. آیا همسر مردی سالم و بانشاط بودن، این‌همه ناخوشایندتر از بازی‌کردن نقش پرستار برای فردی است که دارد رو به انحطاط می‌رود؟
علی دائمی
آدم می‌تواند پزشکی بسیار خوب و ماهر باشد اما نتواند چیزی دربارهٔ روح انسان بداند.
علی دائمی
در هر یک از ما چرخ و دنده‌ها، پیچ و مهره‌ها و سوپاپ‌هایی فراوان وجود دارد که امکان ندارد بتوانیم با دو سه نشان و با اولین احساس طرف را بشناسیم.
محسن
دکترها و وکیل‌ها، درست مثل هم هستند، با این تفاوت که وکیل‌ها به چاپیدن شما اکتفا می‌کنند، حال آن‌که دکترها هم شما را می‌چاپند و هم می‌کشند.
pejman
در تمام عمرم نه به پزشک‌ها اعتماد کرده‌ام، نه به وکیل‌ها و نه به زن‌ها، همهٔ کارها و حرف‌هاشان مزخرف، مزخرف، دوزوکلک و حقه‌بازی است.
amir
دوست عزیزم، نمی‌توانی تصورش را بکنی که چه‌قدر دلم برای دوستانم تنگ شده. بعضی وقت‌ها چنان دلم می‌گیرد که می‌خواهم خودم را دار بزنم...
amir
خب، می‌فرمایید چه کنم. مرا تکه‌تکه کنید و هر تکه‌ام را به یکی از آن‌ها بدهید. چه عادت زشتی دارید که درست موقعی که مشغول مطالعه یا نوشتن هستم، می‌آیید مزاحمم می‌شوید.
کاربر ۴۴۶۳۵۹۵
دکترها و وکیل‌ها، درست مثل هم هستند، با این تفاوت که وکیل‌ها به چاپیدن شما اکتفا می‌کنند، حال آن‌که دکترها هم شما را می‌چاپند و هم می‌کشند.
علی دائمی

حجم

۱۱۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۱۱۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان