دانلود و خرید کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای تنسی ویلیامز ترجمه امیرمحمد جوادی
تصویر جلد کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای

کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای

انتشارات:داهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۳۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای

کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای نوشته تنسی ویلیامز است که امیرمحمد جوادی آن را ترجمه کرده است. این کتاب یکی از مشهورترین آثار نمایشی جهان است که چندین اقتباس سینمایی از آن هم ساخته شده است.

درباره کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای

آماندا مادری از سطح پایین اجتماع است که همسرش او را ترک کرده است. او با دخترش لورا و پسرش تام زندگی می‌کند. دخترش یکی از پاهایش کوتاه‌تر از دیگری است و همین معلولیت او را گوشه‌نشین و ترسو کرده است. از طرفی تام کار نمی‌کند و فقط به سینما و همراهی دوستانش وقت می‌گذراند. آماندا در توهمی از گذشته زندگی می‌کند. او مدام به فکر ۱۷ سالگی است اما از طرفی از ازدواج نکردن دخترش می‌ترسد و از پسرش می‌خواهد دوستانش را به خانه بیاورد تا یکی از آن‌ها از لورا خوشش بیاید. جیم پسری است که زندگی خانواده را تغییر می‌دهد. 

خواندن کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب باغ‌وحش شیشه‌ای

تام: این نمایش یه خاطره‌ست؛ چون خاطره‌ست، نور توش کمه؛ احساسیه؛ واقعی نیست. تو خاطرات انگار همه چیز ریتم داره. به‌خاطر همینه که آهنگم داریم. من، راوی نمایش و یکی از شخصیت‌هاشم. بقیهٔ شخصیت‌ها: مامانم آماندا، خواهرم لورا و یه آقای محترمی که تو صحنهٔ آخر به دیدنمون می‌آد. اون تنها شخصیت واقعی این نمایش و نمایندهٔ دنیاییه که ما یه جورایی عضوش نبودیم. چون من شاعرم و به نماد علاقه دارم، از این شخصیت هم به‌عنوان نماد استفاده می‌کنم. اون نماد چیزیه که خیلی دیر خودشو نشون می‌ده و ما در انتظارش زندگی می‌کنیم. یه شخصیت پنجمی هم تو این نمایش هست که فقط توی این عکس بزرگ روی دیوار دیده می‌شه. اون بابامونه که خیلی وقت پیش مارو ترک کرد. تلفنچی‌ای بود که عاشق دوردستا شد؛ بی‌خیال کارش شد و از این شهر فرار کرد.... آخرین خبری که ازش رسید کارت‌پستالی بود که از مازاتلان توی ساحل اقیانوس آرام برامون فرستاده بود. روی کارت فقط دو کلمه نوشته شده بود: «سلام! خداحافظ!» به نظرم بقیهٔ نمایش احتیاجی به توضیح نداره....

صدای آماندا از پشت پرده به گوش می‌رسد.

ghazaal
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

در کل شهرت تنسی ولیامز و آثارش به حدی هست که قبول کنیم با متن خوبی طرفیم مثل گربه روی شیروانی داغ یا اتوبوسی به نام هوس که از همه شون اقتباس سینمایی شده ویلیامز علاوه بر دیالوگا و نام‌ گذاری

- بیشتر
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
۱۴۰۱/۰۵/۲۵

نمایشنامه ی جالبی ست که از آغاز تا پایان نکات ظریفی هم دارد. می دانی از کجا شروع شده و پایانش کجاست. فیلم ایرانی اش هم با بازی نگارجواهریان، صابر ابر و فاطمه معتمد آریا و پارسا پیروزفر به نام

- بیشتر
Msn
۱۴۰۲/۰۲/۲۶

شمع‌هارو خاموش کن لورا... چون این روزها دنیا رو رعدوبرق روشن کرده... شمع‌هارو خاموش کن لورا... خداحافظ لورا🥲 من ترجمه سمندریان رو خوندم که روان بود و اطلاعی ازین ترجمه ندارم.(یک نگاه سریع که داشتم به این ترجمه متفاوت بود! حالا نمیدونم کدوم بهتره

- بیشتر
yarian
۱۴۰۱/۰۲/۰۶

برای اولین تجربه خواندن یک نمایش نامه عالی بود هم داستان جذابی داشت هم ترجمه روان بود و هم صحنه سازی های متن بی نقص بود از خوندنش واقعا لذت بردم

nataliansic
۱۴۰۱/۰۶/۰۱

سلام، امیدوارم حالتون خوب باشه. 🌻 من این کتاب رو بعد از تماشای فیلم «اینجا بدون من» مطالعه کردم، و البته مثل بقیه‌ی دوستان تماشای این فیلم که اقتباسی از نمایشنامه‌ی مورد نظر هست رو پیشنهاد می‌دم. نقصی در ترجمه ندیدم، اما

- بیشتر
mobinmusic
۱۴۰۰/۱۰/۳۰

کتابی با ذوق نویسندگی بالا و جذاب

hossein jamali
۱۴۰۳/۰۱/۱۷

ترجمه عالی بدون حذفیات و آوردن جزئیات

فاطمه
۱۴۰۱/۱۱/۲۳

سینمایی(اینجا بدون من) رو براساس این داستان ساختن. یعنی نسخه ایرانی همین فیلمنامه که به نظر من خیلی بهتر و کاملتر از فیلمنامه اصلی کار شده👌🏻

zahra.Askari
۱۳۹۹/۰۶/۱۲

اخرشو متوجه نشدم🤔

آروم غذا بخور و ازش لذت ببر. غذایی که خوب پخته شده باشه، مزهٔ خوبی داره که آدم باید اونو مدتی توی دهنش نگه داره تا مزشو بفهمه. پس غذاتو خوب بجو و بذار غده‌های بزاقیت کارشونو بکنن.
nataliansic
آینده می‌شه حال، حال می‌شه گذشته، و گذشته می‌شه تأسف همیشگیت؛ اگه براش تدبیری نداشته باشی.
Mitir
تام: من نرفتم ماه؛ رفتم خیلی دورتر؛ چرا که زمان، طولانی‌ترین مسافت بین مکان‌هاست.
v.fahimi
دارم از درون عوض می‌شم. می‌دونم به نظر همش خیال‌پردازیه؛ ولی از داخل، خب، دارم عوض می‌شم. هر وقت دارم کفشامو پام می‌کنم، یه‌کم می‌لرزم و به این فکر می‌کنم که زندگی چقدر کوتاهه و من دارم توش چی‌کار می‌کنم!
zahra.Askari
ای بادهای خواب‌آور بوزید مرا با خود به پرسه‌زنی ببرید! شوق وصال یار دارم در جان هزار فرسنگ راه دارم در پیش!
amirreza9
فقط یه‌کم دورتونو نگاه کنید. چی می‌بینید؟ یه دنیا پر از آدمای معمولی! همشون به دنیا اومدن و همشونم می‌رن! کدوم‌شون یک‌دهم نکات مثبت شما یا من یا هر کس دیگه رو داره؟! عجبا! هر کسی تو یه چیزی خوبه.
nataliansic
به خودتون ایمان ندارین. یا به اندازهٔ کافی ایمان ندارین. اینو بر اساس حرفایی که زدین و چیزایی که خودم دیدم، می‌گم. مثلا اون صدایی که تو دبیرستان فکر می‌کردید خیلی بلنده؛ می‌گین حتا می‌ترسیدین تو کلاس راه برید. دیدید چی شد؟ شما مدرسه رو ول کردید، بی‌خیال تحصیل شدید، اونم برای صدایی که من می‌گم اصلا وجود خارجی نداشت! شما یه نقص کوچیک جسمی دارید؛ مردم به زور می‌فهمن! ولی با تصورات‌تون هزاران بار بزرگ‌ترش کردید! می‌دونید نصیحت من به شما چیه؟ خودتونو بالاتر از بقیه بدونین!
nataliansic
این همه سال مجبور بودم تنها بجنگم. ولی تو عصای دستمی. نشکن! خم نشو!
Mitir
هر مردی به صورت غریزی یا عاشق‌پیشَه‌ست یا شکارچی یا جنگجو و تو انبار فرصت هیچ‌کدوم از اینا نیست.
Pooria Mardani
زندگی آسون نیست؛ صبر ایوب می‌خواد.
zahra.Askari
هر کاری می‌کنم تا شمع ذهنم خاموش شه!
nataliansic
سعی کردم فراموشت کنم؛ ولی‌باوفاتر از اونیم که می‌خواستم باشم!
nataliansic
من برای آینده آماده نبودم.
nataliansic
مردم وقتی هم‌چین عیب کوچیکی دارن، چیزای دیگه رو تو خودشون تقویت می‌کنن که عیب‌شونو بپوشونه؛ چیزایی مثل دلربایی، نشاط؛ و دلربایی!
nataliansic
مأیوس بودن با دلسردی فرق می‌کنه. من مأیوسم ولی دلسرد نیستم.
leila tofighy
مردم به جای این‌که یه حرکتی بکنن می‌رن سینما که تصویرای متحرک ببینن! شخصیتای فیلمای هالیوودی همهٔ هیجانو به جای کل مردم آمریکا تجربه می‌کنن و مردم می‌شینن تو یه اتاق تاریک و اونا رو نگاه می‌کنن! آره، تا وقتی جنگ بشه. اون وقت دیگه هیجان برای تودهٔ مردمم در دسترسه! اون موقع مال همه‌ست نه فقط گِیبِل!
leila tofighy
می‌دونی که لورا چه جوریه. ساکته؛ ولی آب هرچی عمیق‌تر، آروم‌تر. دیگه خیلی چیزا رو می‌فهمه و به نظرم در موردشون فکرم می‌کنه (تام بالا را نگاه می‌کند) چند روز پیش اومدم و دیدم داره گریه می‌کنه.
zahra.Askari
از کنار ویترین یه مغازه رد شدم که عطر می‌فروخت. ویترین پر از تیکه‌شیشه‌های رنگی بود؛ بطری‌های کوچیک شفافی با رنگ‌های ملایم، مثل خورده‌های یه رنگین‌کمان خورد شده. بعد یهو خواهرم دست‌شو می‌ذاره رو شونم. می‌چرخم و تو چشماش نگاه می‌کنم... اوه! لورا! لورا! سعی کردم فراموشت کنم؛ ولی‌باوفاتر از اونیم که می‌خواستم باشم! دنبال یه سیگار تو جیبم می‌گردم. از خیابون رد می‌شم، می‌رم تو یه سینما یا یه بار، یه نوشیدنی می‌خرم، با اولین غریبه‌ای که می‌بینم حرف می‌زنم. هر کاری می‌کنم تا شمع ذهنم خاموش شه! (لورا بالای شمع‌ها خم می‌شود) چرا که این روزا دنیا با صاعقه روشن می‌شه! شمع‌هاتو فوت کن لورا... و خدانگهدار... (لورا شمع‌ها را فوت می‌کند).
v.fahimi
من نرفتم ماه؛ رفتم خیلی دورتر؛ چرا که زمان، طولانی‌ترین مسافت بین مکان‌هاست.
sab
سعی کردم چیزیو که در اطرافم نبود، در تحرک پیدا کنم.
nataliansic

حجم

۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان