بریدههایی از کتاب ایوانف
نویسنده:آنتوان چخوف
مترجم:پرویز شهدی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۰ رأی
۳٫۹
(۱۰)
مانند سایه میان مردم حرکت میکنم، با سری سنگین، روحی خسته، درهمشکسته، نومید، بیعشق، بیایمان، بیهدف، بیآنکه بدانم کیستم، چرا زندهام، چه میخواهم...
Mohammad
دیگر خودم را نمیشناسم. روزهای زیادی سردرد دارم، از بیخوابی رنج میکشم، گوشهایم مدام وزوز میکنند... کجا فرار کنم؟ بهراستی راه چارهای نمیبینم...
Mohammad
دارم کتاب میخوانم... باشد برای بعد.
amir
آدمهایی بهدردنخور، کلماتی بیهوده، پرسشهایی پوچ و مسخره که باید به آنها پاسخ داد. جانم به لب رسیده، دکتر، بهراستی از شدت کلافگی جانم به لب رسیده. تندخو، زودخشم، خشن و مسکین شدهام تا آنجا که دیگر خودم را نمیشناسم. روزهای زیادی سردرد دارم، از بیخوابی رنج میکشم، گوشهایم مدام وزوز میکنند... کجا فرار کنم؟
علی دائمی
کرمهای شبتاب شبها میدرخشند، فقط به این منظور که پرندههای شبگرد آنها را ببینند و بهتر بتوانند شکارشان کنند؛ فلسفهٔ وجود آدمهای خوب و درستکار هم این است که مردم از حسادت برایشان حرف دربیاورند و به آنها تهمت بزنند.
علی دائمی
شما مهربانید، باهوشید، ولی میدانید، چهطوری بگویم، چیزی کم دارید: انگیزش، آه، اگر آدم انگیزش داشته باشد، شاخ دیو را میتواند بشکند
علی دائمی
آدم میتواند پزشکی بسیار خوب و ماهر باشد اما نتواند چیزی دربارهٔ روح انسان بداند.
علی دائمی
تا زمانی که مرد صحیح و سالم است، هیچ توجهی به او نمیکنید اما به محض اینکه سلامتیاش را از دست میدهد و شروع میکند به نالیدن، او را بغل میکنید. آیا همسر مردی سالم و بانشاط بودن، اینهمه ناخوشایندتر از بازیکردن نقش پرستار برای فردی است که دارد رو به انحطاط میرود؟
علی دائمی
موقعی هم که آدم امیدوار است، پیری لذتهای خودش را دارد؛ اما من هیچ امیدی ندارم، به هیچچیز و هیچکس.
pejman
دکترها و وکیلها، درست مثل هم هستند، با این تفاوت که وکیلها به چاپیدن شما اکتفا میکنند، حال آنکه دکترها هم شما را میچاپند و هم میکشند.
pejman
در هر یک از ما چرخ و دندهها، پیچ و مهرهها و سوپاپهایی فراوان وجود دارد که امکان ندارد بتوانیم با دو سه نشان و با اولین احساس طرف را بشناسیم.
محسن
چه چشمانداز دلپذیری! پی نثر آمده بودم، شعر نصیبم شد...
Ati
دکترها و وکیلها، درست مثل هم هستند، با این تفاوت که وکیلها به چاپیدن شما اکتفا میکنند، حال آنکه دکترها هم شما را میچاپند و هم میکشند.
علی دائمی
خب، میفرمایید چه کنم. مرا تکهتکه کنید و هر تکهام را به یکی از آنها بدهید. چه عادت زشتی دارید که درست موقعی که مشغول مطالعه یا نوشتن هستم، میآیید مزاحمم میشوید.
کاربر ۴۴۶۳۵۹۵
دوست عزیزم، نمیتوانی تصورش را بکنی که چهقدر دلم برای دوستانم تنگ شده. بعضی وقتها چنان دلم میگیرد که میخواهم خودم را دار بزنم...
amir
در تمام عمرم نه به پزشکها اعتماد کردهام، نه به وکیلها و نه به زنها، همهٔ کارها و حرفهاشان مزخرف، مزخرف، دوزوکلک و حقهبازی است.
amir
«گلها هر بهار دوباره شکوفا میشوند اما شادیها نه.»
Ati
حتا کالسکهچیها و آشپزها هم رقص و پایکوبی میکنند، آنوقت من... من... مثل آدمی تنها، همه ترکم کردهاند...
Ati
خیلی آدمها هستند که شاید کمارزشتر از من باشند و با اینهمه خوشبخت هستند، بیآنکه بابتش بهایی پرداخته باشند.
Ati
اما در گذشته... آه که چه جذاب و دلپذیر بود. در اولین نگاه عاشقش شدم. [میخندد.] چشمم که به او افتاد، جادو شدم. به من گفت: «بیا!» و من از دنیایی که در آن زندگی میکردم بریدم، درست مانند برگی خشک که از شاخه جدا میشود... و دنبالش راه افتادم... [کمی سکوت.]... ولی حالا دیگر همان آدم و همان وضع نیست...
Ati
گوش کنید، آقای شرافتمند. آدم وقتی همراه با خانمی است، مرتب شرافتمندیاش را به رخ او نمیکشد. چندان خوشایند نیست، حتا خیلی هم ملالآور است. با خانمها هرگز دربارهٔ فضیلتهاتان حرف نزنید وگرنه درصدد برمیآیند بفهمند حرفتان درست است یا نه.
Ati
میدانی قضیه از چه قرار است، رفیق؟ تو قربانی محیطت هستی.
Ati
مردها خیلی گرفتارند، سرشان گرم کارشان است، عشق برایشان در درجهٔ سوم اهمیت قرار دارد. فقط میخواهند با معشوقه کمی حرف بزنند، توی باغ با او قدم بزنند و وقتی هم که مرد، چند قطره اشکی بر مزارش بریزند، همین و بس. اما برای ما عشق یعنی خود زندگی.
Ati
پاول، وقتی خورشید میدرخشد، هوا همهجا، حتا در گورستان نشاطآور است. موقعی هم که آدم امیدوار است، پیری لذتهای خودش را دارد؛ اما من هیچ امیدی ندارم، به هیچچیز و هیچکس.
Ati
حجم
۱۱۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۱۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان