
کتاب گربه
معرفی کتاب گربه
کتاب گربه نوشتهی ایدیت رول با ترجمهی معصومه علی گل، روایتی داستانی از زندگی زنی است که پس از یک فقدان بزرگ با گربهای به نام پرسی در خانهای دورافتاده زندگی میکند. این اثر در دستهبندی رمان امروز قرار میگیرد و بهوسیلهی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. داستان با نگاهی عمیق به سوگواری، تنهایی و رابطهی انسان با حیوانات خانگی، بهویژه گربه، میپردازد و لایههای مختلف روانی و اجتماعی شخصیت اصلی را واکاوی میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گربه
گربه، رمانی از ایدیت رول، داستان زنی را روایت میکند که پس از مرگ ناگهانی پسرش، در خانهای کوچک و دور از شهر، با گربهای به نام پرسی زندگی میکند. این کتاب در قالب روایت اولشخص، بهصورت تکهتکه و با رفتوبرگشتهای زمانی، تجربهی سوگواری، انزوا و تلاش برای کنارآمدن با فقدان را به تصویر کشیده است. نویسنده با جزئیات دقیق، احساسات، افکار و خاطرات شخصیت اصلی را بازگو میکند و از خلال روزمرگیها، خاطرات کودکی، روابط خانوادگی و حتی جزئیات زندگی با حیوان خانگی، تصویری ملموس از بحرانهای روحی و روانی پس از یک حادثهی تلخ ارائه میدهد. گربه در این روایت، نهتنها یک حیوان خانگی بلکه نمادی از امید، پیوند با گذشته و شاید تنها دلیل ادامهی زندگی شخصیت اصلی است. ایدیت رول با نثری صمیمی و گاه تلخ، به موضوعاتی چون مرگ، سوگ، تنهایی و معنای زندگی پس از فقدان میپردازد و در عین حال به نقش حیوانات در التیام زخمهای روحی اشاره میکند.
خلاصه داستان گربه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان گربه با صحنهی انتخاب یک گربه از پناهگاه حیوانات آغاز میشود؛ جایی که راوی و پسرش، پس از تماشای گربههای مختلف، گربهای خاص را به خانه میآورند و نامش را پرسی میگذارند. این گربه با ویژگیهای ظاهری متفاوت و شخصیتی خاص، بهتدریج جای خود را در خانه و دل خانواده باز میکند. اما خیلی زود حادثهای تلخ رخ میدهد: پسر راوی در یک تصادف جان خود را از دست میدهد و زندگی مادر بهکلی دگرگون میشود. پس از این اتفاق، روایت وارد فضای سوگواری و انزوای عمیق میشود. راوی با احساس گناه، اندوه و بیمعنایی روزها را سپری میکند و تنها پرسی، گربهی پسرش، بهانهای برای ادامهی زندگیاش میشود. او با مرور خاطرات گذشته، رابطهاش با نیل (پدر پسرش)، خانوادهی بزرگ و پیچیده و حتی دوران کودکی و نوجوانیاش، تلاش میکند معنایی برای رنج و فقدان بیابد. در این میان، حضور پرسی، با رفتارهای ساده و بیادعایش، گاه تسکیندهنده و گاه یادآور دردهای عمیقتر است. کتاب با روایت روزمرگیهای پس از سوگ، تلاش برای کنارآمدن با خاطرات و مواجهه با آدمهای اطراف (از جمله رواندرمانگرها، همسایهها و اعضای خانواده) پیش میرود. راوی مدام میان گذشته و حال در نوسان است؛ از خاطرات خوش با پسرش تا لحظات تلخ پس از مرگ او. در این میان، گربه بهعنوان تنها همراه وفادار، نقش مهمی در حفظ پیوند راوی با زندگی ایفا میکند. روایت، بدون ارائهی راهحل یا پایانبندی قطعی، بیشتر بر تجربهی زیستهی سوگ و تلاش برای بقا تمرکز دارد.
چرا باید کتاب گربه را بخوانیم؟
این کتاب با نگاهی بیپرده و صادقانه به تجربهی سوگواری و تنهایی، فرصتی فراهم میکند تا خواننده با لایههای پنهان اندوه و تلاش برای بازسازی زندگی پس از فقدان آشنا شود. روایت ملموس و جزئینگر، امکان همدلی با شخصیت اصلی را فراهم میکند و نشان میدهد چگونه حتی یک حیوان خانگی میتواند در تاریکترین روزهای زندگی، نقشی حیاتی در حفظ امید و معنا داشته باشد. گربه، علاوهبر پرداختن به سوگ، به موضوعات دیگری چون روابط خانوادگی، خاطرات کودکی و چالشهای روانی پس از یک حادثهی تلخ نیز میپردازد. این اثر برای کسانی که بهدنبال درک عمیقتری از احساسات انسانی و نقش پیوندهای کوچک در زندگی هستند، تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که با سوگ، فقدان یا تنهایی دستوپنجه نرم میکنند یا به موضوعات روانشناختی و روایتهای عمیق انسانی علاقه دارند. همچنین برای علاقهمندان به رمانهایی با محوریت روابط خانوادگی و نقش حیوانات خانگی در زندگی انسانها مناسب است.
بخشی از کتاب گربه
«بعد که آن صدای ضبطشدۀ مهربان سلام و احوالپرسی کرد دلم میخواست بزنم کامپیوتری را که آن صدای لعنتی را تولید میکرد خرد کنم، اما داروها خشمام را کنترل میکردند. گیجومنگ منتظر ماندم تا بالاخره صدای مردی، جایگزین صدای کامپیوتر شد. با لحنی خشک و جدی از او خواستم خدمات تلفنم را قطع کند. مرد که آموزش دیده بود با پیشنهادهای خاص منصرفم کند، با لهجۀ غلیظش پرسید: «میشه بپرسم چرا؟»
انگار کسی کتکم زده بود. با آن حالوروزم تصور کردم آن آدم بدجنس با سؤال فلسفیاش داشت دستم میانداخت، دلم میخواست گوشی را بگذارم اما نگران بودم اگر جواب ندهم خط تلفنم را قطع نکنند. مرد برای اینکه مطمئن شود هنوز گوشی دستم است، پرسید: «خانم؟» من که هنوز بخشی از مغزم کار میکرد به او گفتم دارم از کشور خارج میشوم و مرد پشت خط برایم سفر خوبی آرزو کرد. گفتم: «ممنون» و گوشی را گذاشتم.
از خانه زدم بیرون و به انباری رفتم و از جعبهابزارم ارهای برداشتم و برگشتم. نقشهام این بود که لولههای گاز را ببرم تا مونواکسید کربن در خانه پخش شود. به نظر ساده و حسابشده میآمد، بدون شک کاسۀ صبر هرکسی حد و اندازهای دارد. حتی اگر بعد از مرگ نیستی باشد دلم میخواست در آن نیستی به پسرم ملحق شوم، دلم میخواست با او باشم.
و بعد پرسی از خواب نیمروزیاش بیدار شد و میومیو کرد. پاک حیوان را فراموش کرده بودم. پرسی بهطرفم آمد و عین موتور هواپیما خرخر کرد.
وحشتزده به پرسی زل زدم. تازه متوجه وضعیت اسفبارم شدم. چنان زدم زیر گریه که حیوان ترسید و فرار کرد. چند لحظه راه خلاص شدنم دستم بود و تا نزدیکی آن پیش رفته بودم اما بعد از چنگم در رفت. برای پسر ازدسترفتهام گریه کردم و برای بلایی که داشت به سرم میآمد.»
حجم
۲۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۲۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
