کتاب غرب غمزده
۳٫۵
(۴۵)
خواندن نظراتمعرفی کتاب غرب غمزده
«غرب غمزده» نمایشنامهای از مارتین مکدونا(-۱۹۷۰)، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرلندی است.
این نمایشنامه درباره دو برادر است که از کودکی تا کنون که بزرگسال هستند همواره در حال آزار دادن یکدیگر هستند. شخصیتهای نمایش به مراتب از شخصیتهای نمایشهای دیگر مکدونا خشنتر و بیرحمتر هستند.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«(سرِشب. جلوی دیوارِ سیاه، یک اجاقِ نوی بزرگ نارنجیرنگ جا خوش کرده که شومینه را از دید خارج کرده؛ یک «و» هم سرسری روی اجاق نوشته شده. کُلمَن، عینک به چشم، روی صندلی راحتی سمتِ چپ نشسته و دارد ویمِنزاُن میخواند، لیوانی نوشیدنی کناردستش است. وَلین با کیسهای در دست وارد میشود. آرام و حسابشده میرود دستش را روی چند جای مختلفِ اجاق میگذارد تا ببیند تازگی استفاده شده یا نه. کُلمَن بهحالتِ ابرازِ نفرت رو به وَلین پیفپیفی میکند.)
وَلین: دارم چِک میکنم.
کُلمَن: میبینم داری چِک میکنی.
وَلین: چون تو اینجایی، دوست دارم یه چِکِ کوچولویی بکنم.
کُلمَن: بهترین کاری که بلدی همین چِک کردنه دیگه.
وَلین: فقط یهذره چِک، دوست دارم دیگه. میفهمی منظورم چیه؟ بهنظرِ خودم میآد دوست دارم.
کُلمَن: کِتری هم حوالهم بکنی، من دست به اجاقِ تو نمیزنم.
وَلین: همینه که میگی، اجاقِ من.
کُلمَن: پولِ کوفتی هم بدی، دست به اجاقت نمیزنم.
وَلین: خب من پولِ کوفتی نمیدم که تو دست بزنی به اجاقِ من.
کُلمَن: خودم خوب میدونم پول نمیدی، توی کوفتیای که آب از دستت نمیچکه.
وَلین: اجاقِ من هم درسته. تو سیصد دلار پول دادی؟ تو گازشو درست کردی؟ نه. کی کرد؟ من. پولِ من. پولِ تو بود؟ نه، پولِ من بود.
کُلمَن: خودم خوب میدونم پولِ تو بود.
وَلین: اگه تو هم سهم میذاشتی، میگفتم بفرما استفاده کن از اجاقم، ولی نذاشتی، پس من هم نمیگم.»
جمجمهای در کانهمارا
مارتین مکدونا
مامورهای اعداممارتین مکدونا
اولئانادیوید ممت
همهی پسران منآرتور میلر
یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاهمارتین مک دونا
خدای دوزخ (نمایشنامه در سه پرده)سام شپرد
جن زدگانهنریک ایبسن
مراسم قطع دست در اسپوکنمارتین مک دونا
سایکوسیس ۴:۴۸سارا کین
واتسلاواسلاومیر مروژک
مرغابی وحشیهنریک ایبسن
اهانت به تماشاگرپتر هاندکه
قصههای درگوشی و رقص روی لیوانامیررضا کوهستانی
زنان فنیقیاوریپید
نخستین آدمیوجین اونیل
اتاق ورونیکاآیرا لوین
درخواست کارمیشل ویناور
وقتی ما مردگان سر برداریمهنریک ایبسن
طرد شدهاوگوست استریندبرگ
شکار مرگآیرا لوین
مراسم قطع دست در اسپوکن
مارتین مکدونا
مامورهای اعداممارتین مکدونا
جمجمهای در کانهمارامارتین مکدونا
مراسم قطع دست در اسپوکنمارتین مک دونا
مأمورهای اعداممارتین مکدونا
یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاهمارتین مک دونا
سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوریمارتین مک دونا
جمجمهای در کانهمارامارتین مکدونا
غرب غمزدهمارتین مکدونا
حجم
۶۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۶۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۵۸,۸۰۰۳۰%
تومان
نظرات کاربران
💮بریده ای از کتاب💮 . 📔 گرلین: من کلاً شبا از قبرستون نمی ترسم. اتفاقاً خوشم هم میاد. ولش: چرا؟! چون فکر میکنی گردن کلفتی؟! گرلین: نخیر. اصلاً هم گردن کلفت نیستم. به خاطر اینکه آدم هر چه قدر هم که بدبخت و تنها باشه بازم اوضاعش
اخرین جلد از سه گانه ی "لی نین". نمایشنامه ای با چهار شخصیت. دو برادر که همیشه در حال دعوا و جدل هستن، کشیشی که دوست اون هاست و توی منطقه ی تحت پوشش اون پر از جرم و جنایته
خشونت بی پرده در تمام آثار مک دونا موج میزنه، البته زمانی که خودش میگه اسطورهش تارنتینو هست، جور دیگهای نمیشه توقع داشت ازش اما به نظر من شاهکار این آدم "مرد بالشی" است پیشنهاد میکنم حتما بخونید و هم میتونید تله
گاهی تحمل جهان داستانی آثار مک دونا برام سخت میشه؛ رویدادهای گروتسک و خشونت زیاد، لحن تند و فحاشیهایی که لابه لای دیالوگها به وفور میشه دید، بلاهت ناباورانهٔ شخصیتها و عقاید نژادپرستانهشون... البته کسی که مارتین مک دونا رو
🌿🌸🌿 به نظرم خیلی خوبه. ولی ترجمه یکم یه جوریه.
در فضای سیاه یک شهر که جنایت کار عجیبی نیست و در نزد برادرانی که روزمرگیشان آزار یکدیگر است، از یک کشیش چه کاری بر میآید؟ مک دونا گروتسکی آفریده و در آن بیرحمانه کشیشی را در این وضعیت قرار
این یکی نمایشنامه هم خیلی خوب بود ولی جمجمه ای در کانهمارا قشنگ تر بود
غرب غمزده داستان آدمهای عاصی و افسرده است. آدمهایی که هیچ امیدی ندارند و خودکشی و خشم دو شاخصه مهم زندگانی آنهاست. کشیشی که کاملا ناامید است و تصورش بر این است که هیچ اثربخشی نداشته و تمام این افسردگی
عالی بود. ازبهترین های مک دونا
غرب غم زده بعداز شاهکار ملکه زیبایی لی نین قابل اعتناست مضمون اصلی نمایش خشم وکینه بین دوبرادر است که تاانتهای نمایش ادامه دارد طرح وتوطئه داستان نمایش قویست اما دیالوگها پرداخت قوی ندارند بیشتر مناسب فیلمنامه تلویزیونی هستند تاصحنه