
کتاب دوشیزه بریل
معرفی کتاب دوشیزه بریل
کتاب دوشیزه بریل نوشتهی کاترین منسفیلد و با ترجمهی هاجر هوشمندی، مجموعهای از داستانهای کوتاه است که توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. این اثر، نمونهای شاخص از داستاننویسی مدرن اوایل قرن بیستم بهشمار میآید و با نگاهی موشکافانه به زندگی روزمره، روابط انسانی و احساسات پنهان شخصیتها میپردازد. منسفیلد با قلمی دقیق و نگاهی جزئینگر، لحظات عادی و گاه پیشپاافتاده را به صحنههایی پرمعنا و تأملبرانگیز بدل میکند. داستانهای این کتاب، اغلب حول محور زنان، خانواده، تنهایی و جستوجوی معنا در زندگی میچرخد و با فضاسازیهای ملموس و شخصیتپردازیهای ظریف، خواننده را به دنیای درونی شخصیتها نزدیک میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دوشیزه بریل
دوشیزه بریل مجموعهای از داستانهای کوتاه است که کاترین منسفیلد در آن با نگاهی تیزبین و بیطرف، زندگی شخصیتهایی از طبقات مختلف اجتماعی را به تصویر کشیده است. این کتاب، نمونهای از ادبیات مدرن و روانشناسانهی اوایل قرن بیستم است که در آن دغدغههای زنان، روابط خانوادگی، احساسات سرکوبشده و لحظات گذرای زندگی روزمره برجسته شدهاند. منسفیلد در این مجموعه، با روایتی موجز و گاه طنزآمیز، به جزئیات کوچک اما معنادار زندگی میپردازد و از خلال آنها، لایههای پنهان شخصیتها و جامعه را آشکار میکند. داستانها اغلب در بستر زندگی شهری یا حومهی شهر میگذرند و با فضاسازیهای دقیق و توصیفهای زنده، حالوهوای خاصی را به خواننده منتقل میکنند. درونمایههایی چون تنهایی، جستوجوی هویت، فاصلهی میان خواستهها و واقعیتها و نقشهای اجتماعی، در سراسر کتاب حضور دارند. ترجمهی هاجر هوشمندی نیز تلاش کرده است تا لحن و فضای خاص منسفیلد را به فارسی منتقل کند و تجربهای نزدیک به متن اصلی را برای مخاطب فراهم آورد.
خلاصه داستان دوشیزه بریل
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! دوشیزه بریل شامل چند داستان کوتاه است که هرکدام به گوشهای از زندگی شخصیتهای متفاوت میپردازد. در داستان «زندگی زناشویی مد روز»، ویلیام مردی است که در مسیر بازگشت به خانه، با دغدغههای پدرانه و احساسات متناقض نسبت به همسرش ایزابل و فرزندانش دستوپنجه نرم میکند. او در تلاش برای جلب رضایت خانواده و همزمان کنارآمدن با تغییرات زندگی، با نوعی بیگانگی و دلتنگی روبهروست. ایزابل نیز درگیر روابط جدید، مهمانیها و حسرتهای شخصی است و فاصلهای عاطفی میان او و ویلیام شکل گرفته است. نامهای عاشقانه از ویلیام به ایزابل، لحظهای از صمیمیت و در عین حال سوءتفاهم را میان آنها رقم میزند. در داستان «دوشیزه بریل»، زنی میانسال و تنها، هر یکشنبه به پارک میرود و با تماشای مردم و گوشدادن به مکالمات دیگران، برای خود دنیایی خیالی میسازد. او با شال خز کهنهاش و عادتهای کوچک، سعی میکند معنایی به زندگیاش ببخشد. اما برخوردی ناخوشایند با دو جوان، او را با واقعیت تلخ تنهایی و بیاهمیتیاش روبهرو میکند و حس تعلقش به جهان اطراف را زیر سؤال میبرد. در داستان «غریبه»، مردی به نام هاموند پس از مدتها دوری، در انتظار بازگشت همسرش از سفر است. لحظهی دیدار دوباره، با شادی و اضطراب همراه است اما گفتوگویی دربارهی مرگ یکی از مسافران کشتی، سایهای از غم و بیگانگی را بر رابطهی آنها میاندازد. این داستانها، با پرداختن به لحظات گذرا و احساسات ناگفته، تصویری از شکنندگی روابط انسانی و جستوجوی معنا در زندگی روزمره ارائه میدهند.
چرا باید کتاب دوشیزه بریل را بخوانیم؟
دوشیزه بریل با روایتهایی کوتاه و موجز، به لایههای پنهان احساسات و روابط انسانی نفوذ میکند و لحظات عادی زندگی را به صحنههایی پر از معنا و تأمل بدل میسازد. این کتاب، فرصت نادری برای تجربهی نگاه متفاوت به جزئیات روزمره و کشف دنیای درونی شخصیتهایی است که اغلب در حاشیه قرار دارند. منسفیلد با مهارت در فضاسازی و شخصیتپردازی، خواننده را به تماشای زندگی از زاویهای تازه دعوت کرده است. داستانها، بدون نیاز به پیچیدگیهای روایی، با ظرافت به دغدغههای عاطفی، تنهایی، امید و ناامیدی میپردازند و امکان همذاتپنداری با شخصیتهایی از طبقات و سنین مختلف را فراهم میکنند. این مجموعه برای کسانی که به داستانهای کوتاه با عمق روانشناسانه و نگاهی انسانی علاقه دارند، تجربهای متفاوت و ارزشمند خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستان کوتاه، دوستداران ادبیات مدرن، کسانی که به موضوعاتی چون تنهایی، روابط خانوادگی و دغدغههای زنان توجه دارند و همچنین افرادی که به دنبال روایتهایی با لحن جزئینگر و روانشناسانه هستند پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب دوشیزه بریل
«دوشیزه بریل دستش را بالا آورد و شال خز را لمس کرد. کوچولوی دوستداشتنی! لمس دوبارهاش لذتبخش بود. بعدازظهر همان روز خز را از جعبه درآورده بود، پودر ضد بید را از روی آن تکانده بود، یک برسِ خوب زده بود، و با تمیز کردنش، زندگی را بار دیگر به آن چشمهای بیفروغ کوچک برگردانده بود. آن نگاه کوچکِ غمگین میگفت: چی به سر من آمده؟ وای که چه کیفی داشت دیدن آن چشمها که از روی لحاف پَر قوی قرمز دوباره به او نگاه میکردند!... اما دماغش ـ که جنسی از یک مادۀ سیاه داشت ـ اصلاً محکم نبود. حتماً، یک جایی، ضربه دیده است. مهم نیست ـ هروقت لازم شد با کمی موم بستهبندی سیاه درست میشود ـ هروقت واقعاً لازم شد... ناقلای کوچولو! بله، واقعاً چنین احساسی به آن داشت. ناقلای کوچولو دمش را دقیقاً به گوش چپ او میزد. باید درش بیاورد و بگذارد روی پایش و نوازشاش کند. احساس کرد دست و بازوهایش مورمور میشود، اما حدس زد شاید از پیادهروی باشد. و وقتی نفس کشید، حرکت یک چیز خفیف و غمگین ـ نه، واقعاً غمگین نه ـ یک چیز ملایم را در سینهاش حس کرد.»
حجم
۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه