دانلود و خرید کتاب عروسک‌خانه هنریک ایبسن ترجمه بهزاد قادری
تصویر جلد کتاب عروسک‌خانه

کتاب عروسک‌خانه

نویسنده:هنریک ایبسن
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عروسک‌خانه

کتاب عروسک ‌خانه نوشته هنریک ایبسن است، این کتاب با ترجمه بهزاد قادری است. این کتاب یکی از تاثیرگذارترین و مشهورترین نمایشنامه‌های مدرن است. 

درباره کتاب عروسک‌خانه

زن جوان و زیبا با دست‌های پر از خرید شب کریسمس به خانه برمی‌گردد. او که شاد است و آواز‌خوان، با شیوه‌های خود شوهر را از اتاق کارش بیرون می‌کشد. این‌جا گپ و گفتگویی پیش می‌آید سرشار از خوش‌بینی به آینده و زندگی. زن ناز می‌فروشد و شوهر ناز می‌خرد. در این دم، همه چیز می‌درخشد و نوید می‌دهد، ولی زندگی آبستن رویدادهاست و به‌زودی چهره‌ی دیگری به خود می‌گیرد.

عروسک خانه، داستان زن خامی است که ناگهان چشم به چندوچون زناشویی و دروغی که زندگی‌اش را بر آن بنیاد نهاده باز می‌کند. می‌بیند شوهرش، پدر سه فرزندش، بیگانه‌ای بیش نیست که همواره با او چون بچه و دارایی خود رفتار کرده است. درمی‌یابد که خوشبختی‌اش دروغین بوده و خودش، نه آدمی آزاد و برابر، که عروسکی و خانه‌اش نه خانه، که عروسک‌خانه‌ای بوده است. این چشم‌گشایی، او را بر آن می‌دارد که همه چیز خود را رها کند و در جست‌و‌جوی حقیقت، خود و ارزش‌های خود، پا به دنیای واقعی بگذارد.

خواندن کتاب عروسک‌خانه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی جهان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عروسک‌خانه

خانم لینده: نوراجون، خب همین الان همهٔ مشکلاتت رو تعریف کردی برام.

نورا: پوه‌ه‌ه... همین چیزای جزئی! (آهسته) اصل‌کاریش مونده هنوز.

خانم لینده: اصل کاری؟ منظورت چیه.

نورا: تو خیلی از بالا بهم نگاه می‌کنی، کریستینا، ولی نباید همچین کاری بکنی. به خودت می‌نازی که یه عمر برای مادرت حسابی جون کندهٔ.

خانم لینده: از بالا که مطمئنم به کسی نگاه نمی‌کنم. ولی درسته؛ وقتی می‌بینم تونستم کاری کنم مادرم روزای آخر عمرش دغدغه‌ای نداشته باشه، خوشحالم و افتخار می‌کنم.

نورا: وقتی هم به زحمتایی که برای برادرات کشیدهٔ فکر می‌کنی، افتخار می‌کنی.

خانم لینده: گمونم حق داشته باشم.

نورا: آره حتماً. ولی بذار برات یه چیزی رو تعریف کنم، کریستینا. منم چیزی دارم که بابتش خوشحال باشم و بهش افتخار کنم.

خانم لینده: خب، حتماً. ولی منظورت چه کاریه؟

نورا: هیس! بلند حرف نزن. فکر کن، توروالد بشنوه اینا رو! اون اصلاً نباید بفهمه... هیشکی نباید از ماجرا بویی ببره، کریستینا. هیشکی جز تو.

خانم لینده: خب، چی هست این حالا؟

Amin D
۱۴۰۱/۰۱/۳۱

اولین تجربه ایبسن‌خوانی، شاید بهترین تصویر کلی از قلم ایبسن را به دست ندهد، گرچه این اثر پرخوانش‌ترین اثر اوست. اما ظاهرا ایبسن با این اثر یک دوره گذار را سپری کرده‌است از جهان رمانتیسیسم و روایت‌های شاعرانه به تصاویری

- بیشتر
شادی رها
۱۴۰۰/۱۲/۲۰

درخشان

a_lovely_sister
۱۴۰۳/۰۷/۱۷

نه تنها شبیه هست به جامعه ما بلکه در نگاه وسیع یک داستان تکرارشونده هست که شما وسعتش رو تو اینستاگرام و چیزهایی که تبدیل به دغدغه‌های جدید شده میتونید ببینید

motahare____sjafari
۱۴۰۲/۱۲/۲۸

جدا ازینکه ایبسن از بهترین و بزرگ‌ترین نمایش‌نامه نویسان تاریخه، از این منظر برای ما ایرانی‌ها پررنگ‌تر میتونه باشه که در روزگاری زیسته که به شدت شبیه دوران کنونی ایران ماست. جامعه‌ای مردسالار، زنان محدود شده به نقش مادری بدون

- بیشتر
نـسـیـمــ
۱۴۰۳/۰۹/۰۹

نمایشنامه در زمان خودش خیلی تأثیرگذار و تأمل برانگیز بود. نمایشنامه داستان ساده و زیبایی داره و به خوبی مسائل اجتماعی و در عین حال بی زمان و مکان رو به مخاطب نشون می‌ده.

کیانرخ
۱۴۰۳/۰۷/۳۰

در این نمایشنامه با زنی آشنا می‌شویم که سال‌ها زن‌بودن و زیبایی‌اش مانع دیده‌شدن وجه انسانی او شده است. او آن‌قدر در نقش «زن خوب» فرو رفته و خود را وقف همسر و فرزندانش کرده که نه تنها خودِ واقعی‌اش

- بیشتر
مقدس‌ترین پیمان یک زن وظیفه‌ش نسبت به شوهرش و بچه‌هاش نیست؟ نورا: من وظایف دیگه‌ای هم دارم که به همون اندازه مقدسن. هلمر: نه وظیفهٔ دیگه‌ای نداری. منظورت کدوم وظایفن؟ نورا: وظایفم نسبت به خودم. هلمر: تو قبل از هر چیزی یه زنِ شوهردار و یه مادری. نورا: دیگه به همچین چیزایی اعتقاد ندارم. من فکر می‌کنم قبل از هر چیزی یه آدمم، همون‌قدر که تو آدمی... یا درهرحال، باید سعی کنم آدم بشم.
☆Nostalgia☆
هلمر: اینم دیگه باید بهت بگم! مگه مقدس‌ترین پیمان یک زن وظیفه‌ش نسبت به شوهرش و بچه‌هاش نیست؟ نورا: من وظایف دیگه‌ای هم دارم که به همون اندازه مقدسن. هلمر: نه وظیفهٔ دیگه‌ای نداری. منظورت کدوم وظایفن؟ نورا: وظایفم نسبت به خودم. هلمر: تو قبل از هر چیزی یه زنِ شوهردار و یه مادری. نورا: دیگه به همچین چیزایی اعتقاد ندارم. من فکر می‌کنم قبل از هر چیزی یه آدمم، همون‌قدر که تو آدمی...
Mitir
نورا: خیلی باید سبک شده باشی و... خانم لینده: نه، نورا؛ فقط یه‌جورایی خالی‌ام! کسی نمونده که به‌خاطرش زندگی کنم.
|ݐ.الف
هلمر: من حاضر بودم شب و روز با روی باز برات کار کنم، نورا... غم و محرومیت رو به‌خاطر تو تحمل کنم. ولی هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوستش داره نمی‌کنه. نورا: هزارها زن این‌کارو کرده‌ن.
☆Nostalgia☆
هلمر: جدا بشم... از تو جدا شم؟ نه، نورا، نه، فکرشم نمی‌تونم بکنم. نورا: (به اتاق راست می‌رود.) اینم یه دلیل محکم‌تر که چرا باید جدا شد.
Faezeh ☕
ولی هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوستش داره نمی‌کنه. نورا: هزارها زن این‌کارو کرده‌ن.
کاربر ۲۴۳۶۴۸۲
فقط یه‌جورایی خالی‌ام! کسی نمونده که به‌خاطرش زندگی کنم.
mary
تو رو که نداشتم، انگار زمین دهن باز کرد و من رو بلعید. نگام کن! شده‌م یه کشتی شکسته که به یه تخته‌پاره چنگ انداخته باشه.
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
می‌شه بازم یه‌وقتی بیشتر از یه غریبه باشم برات؟ نورا: (کیف سفری‌اش را برمی‌دارد.) آخ، توروالد، اون‌وقت دیگه بزرگ‌ترین معجزه باید اتفاق بیفته... هلمر: این بزرگ‌ترین معجزه چیه؟! نورا: هر دوتامون، تو و من، باید اون‌قدر خودمونو عوض کنیم که... آی‌ی‌ی، توروالد، من دیگه معجزه رو باور ندارم. هلمر: ولی من می‌خوام باور داشته باشم. بگو بهم! اون‌قدر خودمون رو عوض کنیم که...؟ نورا: ... که زندگی مشترکمون بتونه یه زناشویی واقعی بشه. خداحافظ!
mary
برای یه مرد یه چیزی که بی‌اندازه شیرین و دل‌چسبه اینه که زنش رو ببخشه...
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
تو بالماسکهٔ بعدی نامرئی می‌شم.
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
و نتونی کوچک‌ترین نشونی از قدرشناسی از خودت به‌جا بذاری، حتی یه حسرت گذرا... هیچ‌چیز جز یه جای خالی، که اونم اولین کسی که از راه برسه می‌تونه پُرش کنه.
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷
کروگستاد: قانون به انگیزهٔ فرد کاری نداره.
Faezeh ☕
خانم لینده: ولی به‌هرحال، می‌گن آدمای مریضن که بیشتر به سرپناهی نیاز دارن. دکتر رَنک: (شانه بالا می‌اندازد.) آها، بفرما! همین نظره که از جامعه یه مریض‌خونه می‌سازه.
Faezeh ☕
بدی آدمی با حال‌وروز من اینه که زیادی تلخ می‌شه. کسی رو نداشته باشی که براش کار کنی؛ بااین‌همه، مجبور باشی به هر دری بزنی. آدم باید زندگی کنه؛ اینه که خودخواه می‌شه.
Faezeh ☕
نورا؛ فقط یه‌جورایی خالی‌ام! کسی نمونده که به‌خاطرش زندگی کنم.
Faezeh ☕
«من عضو جنبش حقوق زن نیستم. آنچه نوشته‌ام هرگز با هدف آوازه‌گری نبوده است. من، خلاف آنچه که خیلی‌ها خیال می‌کنند، بیش از آنکه فیلسوف اجتماعی باشم یک شاعرم... وظیفهٔ من توصیف آدمی است.»‌(Ibsen, ۶۵)
babak kalantari
هلمر: نورا... می‌شه بازم یه‌وقتی بیشتر از یه غریبه باشم برات؟ نورا: (کیف سفری‌اش را برمی‌دارد.) آخ، توروالد، اون‌وقت دیگه بزرگ‌ترین معجزه باید اتفاق بیفته... هلمر: این بزرگ‌ترین معجزه چیه؟! نورا: هر دوتامون، تو و من، باید اون‌قدر خودمونو عوض کنیم که... آی‌ی‌ی، توروالد، من دیگه معجزه رو باور ندارم. هلمر: ولی من می‌خوام باور داشته باشم. بگو بهم! اون‌قدر خودمون رو عوض کنیم که...؟ نورا: ... که زندگی مشترکمون بتونه یه زناشویی واقعی بشه. خداحافظ!
FaTeMeH16
دیگه به همچین چیزایی اعتقاد ندارم. من فکر می‌کنم قبل از هر چیزی یه آدمم، همون‌قدر که تو آدمی... یا درهرحال، باید سعی کنم آدم بشم
mary
منظورم اینه که از دست پدرم افتادم تو دست تو. تو هر کاری رو به میل و سلیقهٔ خودت می‌کردی، منم همون سلیقهٔ تو رو پیدا کردم؛ یا بهشون تظاهر کردم... نمی‌دونم کدومش بود... شایدم هردوش؛ گاهی این و گاهی هم اون. حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، انگار مثل یه آدم گدا، دست‌به‌دهن، زندگی کرده‌م. من از راه ادابازی برای تو نون خورده‌م، توروالد. ولی تو خودت این‌جوری می‌خواستی دیگه.
mary

حجم

۱۰۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۰۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰
۳۰%
تومان